November-04-11 9:13:55 AM
جناب آقای فرداد فرشته هوش
- سردبیر ماهنامه گرامی مهرگان
از اینکه شورای مطبوعات و رسانه های قومی کانادا
لوح سپاس به حضورتان تقدیم نموده است، بسیار شادمان شدم. دریافت این لوح و به ویژه
افتخار میزبانی از مفاخر علمی - فرهنگی گرانقدری
مانند استادان نازنین
پرفسور رضا، دکتر اسلامی ندوشن و دکتر باستانی پاریزی برگهای زرین دیگری بر دفتر
افتخارات شما و همکارانتان افزوده است.
بر خود می بالم که پیش
بینی ام تحقق یافته و جوانۀ سرسبز و پرطراوت "مهرگان" به همین زودی به
درختی این سان زیبا، خوش منظر و پر بر و بار تبدیل گردیده است.
"باش تا صبح دولتت بدمد / کاین هنوز از نتایج سحر است"
ایام به کامتان باد.
با مهر و احترام روزافزون - حجت گلپایگانی
Sent: Thu, April 14, 2011 7:38:07
PM
از شما و همکارانتان به خاطر انجام این کار خطیر، "انتشار کتابِ وزین مهرگان" آن هم در این برهوت، تبریک عرض میکنم، به خاطر زحمات بیشماری که تحمل کردهاید تا چنین اثر بدیعی را برای جامعۀ ایرانی تورونتو –کانادا تهیه نمایید که میدانم بسیار کار مشکلی است. من از وقتی وارد خاک کانادا شدم تا کنون که 10 سال میگذرد، ضرورت وجود و فقدان چنین جُنگ فرهنگی، هنری پرمحتوایی را احساس میکردهام و اکنون بسیار خوشحالم که به همت و مدد شما مهیا شده.
در یک جمله: مهرگان شما حاوی مطالبی است که هر انسان آزاداندیش و ایراندوستی، ممکن است به عنوان یک ضرورت فرهنگی، هنری، اجتماعی به آنها بیاندیشد و بخشی از رویاهایا و آرزوهایش باشد، که البته شما به عینیت و واقعیت تبدیلش کردهاید.
دست مریزاد ...
در پیشبرد اهدافتان پایدار باشید.
کمال طراوتی
Sent: Thu, September 30, 2010 10:45:07
AM
Subject: Re:
[TorontoIranians] Mehregon Issue 9
I realy don't know how we could thank you and your team to bring
us such a valuable magazine to our community... |
|
September, 15 2010
سلام جناب فرشته هوش،
مطلب اخیرتان در مورد وضعیت دیگر نشریاتی که در اینجا به طبع می
رسند را خواندم.
به هر حال تصور می کنم که در بررسی و نقد سازندۀ هر رویکرد
و رویدادی باید پیشینۀ تاریخی اش، و ظهور و نمود کنونی اش را به علاوهی پایه ها و متد نقد و نظر سازنده در نظر آورد.
البنه حتماً خیلی از حرف هایی که شما عنوان می کنید، ریشه و منشاء خارجی و در برخی جاها پایه در نقص
های فرهنگی مان دارد.
اما خب باید گفت و شناخت و نمود تا بتوان به اصلاح و پیشبرداش هم دست یازید.
به هر حال ما در ستایش یا نکوش جریان های
مختلف اجتماعی و سیاسی هرچه عنوان
کنیم و هر عامل یا عواملی را در ارتباط با آن برشماریم، باید با این آمادگی و ذهنیت پیش برویم که هر لحظه ممکن است کس یا کسانی پیدا شوند و یک
سری عوامل در مقابل
گفته های ما ذکر کنند. و اما
در مورد روزنامه ها و مجلات چیزی که بیشتر به ذهن من
می رسد یکی عامل حفظ جذابیت شان و دیگری همگام بودن شان با زمان و روند شتاب آمیز آن است که گاهی سبب می شود جنبۀ تجاری کار نیز شاید خود را
بیشتر بنمایاند. اما تأثیر این عوامل هم اجتناب ناپذیر است و در واقع نوع
برخورد با آنهاست که می تواند
تا حدودی تغییر یابد.
به هر حال مشکل عمده و اصلی را شخصاً در این می بینم که
هنوز مردم ما چنان که باید و شاید اهل فرهنگ و معنا و منطق و حفظ و ترویج آن نیستند و به دلایل سیاسی و تاریخی نمی توانند هم ناگهان چنان فرهنگ
مدار شوند، و این یک
حرکت تدریجی است که البته با در نظر گرفتن معیارهایی علمی مثلاً در جامعهی ایرانی تورنتو چند سالی است که آغاز شده و آن هم به همت و تلاش اهل
اندیشه و تفکر و ژرف
بینانی چون خود شما و همین را هم باید تکریم کرد و نیکو شمرد تا به مرور
شاهد ثمربخشی بیشترش نیز باشیم.
االبته هر کجا که یک جمعیت ایرانی (و البته اشاره کنیم که در
مورد دیگر ملیت های مهاجر یا افراد دو ملیتی که مثلاً در یک کشور غربی سکنی گزیده اند هم چنین است) گرد هم آمده اند، مسلماً پس از گذشت یک مدت
زمانی و بسط و گسترش
جامعه شان دغدغۀ فرهنگ و معنویت هم بالا خواهد گرفت و آنگاه است که اینها حول یک محور و یک سری موتیف های مشخص تر فرهنگی فعالیت هایی را آغازیده
و پیش خواهند گرفت
که یقیناً از یک نقطه ای بستگی به نوع برخورد و امکانات جامعه و محیط و کشور میزبان یا وطن دوم آنها خواهد داشت و اتفاقات و افرادی که در این
مسیر با آنها روبرو
می شوند شکل دهندۀ بخش های دیگر قضیه خواهند بود. در واقع در جامعۀ ایرانی اینجا نیز شما همین ساز و کار را میبینید، اما همان طور که گفتم
جای بسی شکر و مایۀ مسرت
است که الان این اقدامات بسیار نهادینه تر شده و شناسایی ها و ارتباطات قوی تر و همه جانبه تری بین ایرانیان و دیگر ملیت ها (کانادیی الاصل یا
دیگر جوامع) صورت گرفته
و این فرایند ادامه دار است و من معتقدم که به مرور بیشتر و بهتر و دامنه تر هم خواهد شد. بماند که یک عده هم همیشه متولی بخش عملی اند و
گردانندگی امور از آنها
بهتر بر می آید. من همیشه به این می اندیشم که یکی از نکات مهم فعالیت های اجتماعی این است که هرکس به نقاط استعداد و توانمندی و قوت خود به
خوبی آگاه بگردد و در
همانجا عمدۀ انرژی خویش را صرف کند، با قبول این نکته که ما هیچ یک در همه چیز به یک اندازه خوب و قوی نیستیم و درجه مندی میزان توانایی ها
کیفیتی است که شامل همۀ
ماست و در واقع در همینجا باید کمک و مکمل یکدیگر باشیم. هدف این حرف ها هم این است که اگر زمانی احتیاجی به همکاری پیش آمد تا جایی که در کنترل
ماست بتوانیم کار را خوب
و آبرومند و اساسی گردانندگی کنیم که انشادالله در این مملکت به ما اعتبار بیشتری بدهند.
امید که اندیشۀ پویا و پیوسته در جامعۀ ما
همچنان ریشه دارتر و گسترده
تر شود تا از لحاظ الگویی و تیپولوژی هم بتوانیم همسان جوامع غربی بازده کار گروهی مان را نیز در کنار کار و فعالیت فردی به حداکثر ممکن
برسانیم. البته این حرف ها
ممکن است در هر زمانی ایده آل گرایانه به نظر آید، اما بستگی دارد چه کسی آنها را می شنود و درمی یابد و چقدر کمال گراست که اگر به واقع چنین
باشد، یک همکاری دو یا چند
نفره میان چنین جمع همگونی نیز اثرات و ثمرات بسیار خوب و خجسته در پی خواهد داشت. هم انگیزش مهم می باشد و هم ادامه دادن آن احساس و تفکر و
ایجاد و حفظ حس دلسوزی
و مهربانی در امر فرهنگی برای بارور کردن و حصول بار وبر افزون تر و ثمر نکوتر و مرغوب تر.
با تشکر
آیدین
September 2010
سکوت
فرهنگی!
کامران انواری
مدتی پیش در یکی از هفته نامههای وزین جامعۀ
ایرانی بنا به مناسبتی عنوان شده بود که "وضعیت فرهنگی هر جامعه ای را از
روی تعداد نشریاتی که منتشر می کنند میتوان
ارزیابی کرد و در واقع اشکالی در این نیست که دو یا چند مجله در یک موضوع منتشر
شود ..." این مطلب مرا به فکر فرو برد تا فرصتی پیدا شود و در این مورد اظهار
نظری کنم. این مطلب را یکی از دوستان عزیزم نوشته بود و امیدوارم این اشاره که فقط
به منظور آغاز بحث انتخاب شده باعث رنجش ایشان نشود.
البته اگر وضعیت فرهنگی جامعۀ ایرانی
را با تعداد نشریات محک بزنند یا بسنجند،
یا اینکه اگر این سنجش کیلویی باشد یعنی اینکه این نشریات را مثلاً با ترازو وزن
کنند و وزن آنرا ملاک مقایسه قرار دهند شکی نیست
که ما دارای مقامی بالا و شایسته خواهیم شد. ولی مطمئن نیستم اگر از نظر
کیفی این نشریات مورد بررسی قرار گیرد ما چه گونه ارزیابی میشویم. از نظر اصولی
برای چاپ یک نشریه ابتدا باید هدفی وجود داشته باشد. یا نیازی شما را به ارتباط
با دیگران وادار کرده باشد. یک فشاری ... حرفی ... چیزی ... ولی بسیاری از این نشریات را که
ورق می زنی انگار با هدف چاپ آگهی تجاری چاپ شده و در لابلایش بدون اینکه برنامهای
یا طرحی وجود داشته باشد از هر چمن گلی چیده شده است. یک مطلب دربارۀ مثلاً
زنیکه مادر شوهرش را خفه کرده، دو صفحه آنطرف تر یک گوشه ای که آگهی برای
چاپ موجود نبوده، دستور پختن سوپ جوجه. یک کمی آنطرف تر یک مطلب از اینترنت کپی
شده که هفتاد جای دیگر هم آنرا خوانده اید و ... و بقیه هم دوبارۀ آگهی ... که چیبشود؟ من هم مثل شما نمی دانم. ولی اگر من
چنین چیزی را به چاپ می رساندم هر جا و در هر محفلی که صحبت از فرهنگ می شد یا زود
موضوع صحبت را عوض میکردم یا خودم را به کوچه علیچپ می زدم. چه برسد به اینکه با
افتخار اعلام کنم ملاک وضعیت
فرهنگیجامعه ایرانی باید چنین نشریاتی باشد.
خواننده محترم و دوست داشتنی لوس آنجلسی که ترانۀ سنتی ایرانی را با حرکات
هیستریک و اطوارهای غربی می خواند و در بعضی ویدئو کلیپهایش در طنازی گوی
سبقت را از مشابهان خارجی اش ربوده است می فرماید که محصولات
تولیدی ایشان باعث می شود جوانان ایرانی سرشان را بالا بگیرند و به دوستان آمرکایی
خود فخر بفروشند. که بله ما هم از این محصولات داریم ... البته نگارنده که از
جوانان قدیمی ایرانی هستم هنگام تماشای این برنامه ها سرم را پایین انداخته و
قادر به هضم موضوع نیستم. البته از وضع جوانان فعلی باخبر نیستم ولی بعید می دانم
که آنها هم خیلیسرشان را بالا گرفته باشند. خوانندۀ بسیار محترم، ارجمند و
دوست داشتنی که ترانۀ معروفش "دست و پامو گم کردم، دیدی یهو چطو هول
کردم" هرگز از خاطر من محو نمیشود. به درستیگلایه میکنند که این
روزها خوانندگان جوان به مفهوم کلماتی که استفاده می کنند توجه کافی ندارند
و هر چیزی را به عنوان شعر می خوانند.
این همه هنرمندان نامیکه در میانشان از کارگردان سینما تا هنرپیشه، خواننده،
نوازنده، نقاش، نویسنده، حتی دکتر و مهندس
و ادیب
که کوچ کرده و در غرب زندگی
می کنند و سال ها از فشار سانسور می نالیدند که اگر این فشار برداشته شود چنین و
چنان می کنند تولیدات فرهنگیشان در همین حد است. یا بهتر عرض کنم آنهایی که در این نشریات فرهنگی به مردم معرفی می شوند چیزی در
همین حد هستند. و گر نه در همین
شهر تورنتو انسان های ایرانی بزرگی زندگی می کنند که با سختی روزگار می گذارانند
و کسی از آنها خبری نمی گیرد. در این بلبشوی فرهنگی به اجبار سکوت
اختیار کرده اند. اگر هم
محصولی به واقع فرهنگی تولید کنند در گوشۀ مغازه ای خاک میخورد و چنانچه پول
خرج آگهی نداشته باشند نه این نشریات فرهنگی نه آن کانالهای تلویزیونی فرهنگی،
هیچ کدام یادی از آنها نمی کنند. حیف نیست وقتی یک صفحه از این نشریات فرهنگی را
می شود به تمثال یکی از همکاران زیبارو و خوش تیپ و خندان بنده مزین کرد و پول
خوبی گرفت بیاییم مجانی از هنرمند گمنام شهر خودمان که پشت دخل مغازه ای کوچک در
حال پوسیدن است یادی کنیم؟!! بله، اقلاً زرنگ باشیم و هر جا صحبت از فرهنگ شد
خودمان را به آن راه بزنیم و یک جوری صحبت را به کورش و داریوش و عظمت آنها و ...
از این حرفها بکشانیم. حالا به فرهنگ چه کار داریم که یقۀ خودمان را گیر بدهیم.
اما یک سوال قدیمی همچنان مطرح است. آیا این ما، دریافت کنندههای این محصولات به
اصطلاح فرهنگی هستیم که کم توقعیم و به هر محصول کم ارزشی توجه نشان می دهیم
و باعث شدیم که این محصولات از کیفیت نازلی برخوردار باشند یا اینکه تولید کنند
گان این کالاهای فرهنگی با استقامت و تلاش و استمرار در تولید این محصولات ما را
عادت به قبول آنها داده اند؟ به هر حال هدف از نوشتن این سطور نه انتقاد از شخص
بخصوصی بود و نه تخریب شخص خاصی. همۀ ما در یک قایق نشسته ایم و آنچه از ما دیده
می شود برآیند رفتار و کردار یا همان فرهنگ ماست. اگر تقصیری هست متوجۀ همۀ ماست.
با این امیدواری که کسی نرنجیده باشد.
من کامران انواری به این علت این نشریه
را برای معرفی خودم انتخاب کردم چون آنرا نشریه ای دیدم که برای آن زحمت
کشیده شده، به شعور مخاطب احترام گذاشته و سعی نموده است که در حد امکاناتِ خودش
قدمی در راه بالابردن دانش خوانندگانش بردارد. در ابتدای راه است، ادعایی هم
ندارد و به کمک جامعۀ ایرانی برای ادامۀ راه نیازمند است.
کسانیکه سال هاست تبلیغات مرا در نشریات
مختلف شهر دیده اند می دانند که من برای معرفی خودم به جای چاپ عکس تمام قد
و خندانِ خودم بیشتر با نوشتنِ مطالب قصد پیدا
کردن مخاطبان خودم را داشته ام. همانطوری که در یکی از نوشتههای قدیمی ذکر کرده
بودم بعد از سال ها کار در زمینۀ املاک متوجه شدم که گنج واقعیکه به آن دست پیدا
کردهام آشنا شدن با هموطنانی بوده است که انسان هایی بزرگ ولیناشناس هستند.
آرزو دارم که روزی صاحب امکاناتی بشوم که بتوانم آنها را به جامعۀ ایرانی معرفیکنم.
از نظر کسب و کار خودم فکر میکنم که خوشنامترین شرکت معاملات املاک را برای کار
کردن انتخاب کردهام و با بیش از پانصد همکار ورزیده آمادۀ ارائۀ هر گونه خدمات در
زمینه خرید و فروش ملک برای شما هستیم. برای خرید یا فروش ملک و
حتی سرمایه گذاری در زمینۀ پیش فروش آپارتمان، باعث افتخار من است که با شما
همکاری کنم. منتظر تماس و دیدار شما هستم.
April 11, 2010 9:51:42 PM
با عرض سلام و خسته نباشید حضور شما آقای فرشته هوش،
از اسم و فعالیت هاتان پیداست که شخص نکوسیرتی هستید و امیدوارم که تا باشد ایرانی فرهنگ دوست و پاسدار ادب و فرهنگ و معنویات و هنر و انسانیت همچون شما باشد تا فردای آن مرزوبوم و آیندۀ روشن آن تضمین و پیشرفت و حرکت به سوی ترقی و بهینگی در همه ابعاد و عرصه ها افزون گردد و این مایۀ افتخار بیشتر ما از هویت و ایرانی بودنمان گردد.
البته می دانید که در کار فرهنگی هم فضای نقد و نظر می بایست زنده و پویا نگاه داشته شود تا اینکه بتوان انتظار خلق و ایجاد حرف ها و آثار نو را داشت و شاهد زندگی و پویایی اهالی فرهنگ و هنر بدینگونه بود. در هر حال، خواستم سلامی عرض کرده باشم، از فعالیت هاتان تشکر کرده باشم و از آنجا که در طی انتشار چند شمارۀ نشریه تان مخاطب آن بوده ام ابراز خرسندی و امید به تداوم چنین فعالیت های فرهنگی و اجتماعی نمایم به خصوص در شهر تورنتو که جامعه ی ایرانی آن به لطف خدا بیشتر و قوی تر هم شده و به یک مرکز مؤثر فرهنگی تبدیل گشته و انشاالله این نقش را حفظ و احیا می کند.
با درود
آیدین مختاری، تورنتو
پیغام پست شده در فیسبوک
Aidin Barazande Mokhtari
معرفی یک نشریه ی پربار فرهنگی
.... به هموطنان عزیز، خصوصاً ایرانیان مقیم کانادا، بدینوسیله به آن دسته از دوستان و عزیزانی که با جراید و نشریات و تولیدات فرهنگی و ادبی رابطۀ خوب و نزدیکی دارند ولی هنوز با نشریۀ مهرگان آشنا نیستند توصیه می کنم که حتماً در نزدیکترین زمان ممکن یکی از آخرین شماره های این نشریۀ خوش نام و معت...بر فرهنگی، هنری، ادبی و اجتماعی را از نزدیکترین فروشگاه ها و مراکز ایرانی تهیه و مطالعه کنید. بشتابید که برای آگاهی و افزودن دانش و خبر هر لحظه و ساعتی مغتنم است و چه چیزی بهتر از امکان دسترسی به نشریات خوبی از این دست؟ امیدوارم که هر یک از ما با حمایت و پشتیبانی مادی و معنوی خود و ارائۀ آنچه در توان داریم به غنی تر شدن فضای جامعه مان در همه عرصه ها کمک کرده و نقش مان را به شکلی خوب و سازنده ایفا کنیم.
پاینده و پیروز باشید ...
*************
Wed, March 24, 2010 4:09:49 PM
Dear Fardad Khan,
Thank you very much for sending me copies of the first two issues of Mehregon. It is a very nice publication, both in form and in content.
Of course I have access to it through the internet and you don't have to go to the trouble of sending me a paper copy.
The "type-setting" is very good, and I know how hard it is to print Persian text without typographical errors!
I liked your interview with Bamdad too. I have one minor comment about the style. Something that I see very frequently in modern Persian writing is lack of consistency in pronouns within the same article, especially in interviews. Since you obviously care about style, I wanted to mention that your interview contains a few instances of this too. Namely, the interviewer alternates between the formal "shoma" and the informal "to" when addressing the interviewee. I think that the interviewer should make up his/her mind at the start, choose one of the two tones and stick to it for the whole interview.
Good luck with your worthy literary efforts.
Best regards,
Heydar
Heydar Radjavi
Department of Pure Mathematics
University of Waterloo
*************
February 23, 2010 6:32:31 PM
Dear Manager
Thank you ,I hope all the best for your new exelent Mehregan
Regards
Ahmad
*************
Thu, February 18, 2010 8:33:28 AM
Hi
Very soon it will turn out to be a pro-Russia Communist magazine, like many others. Look at this mailing list, it was supposed to be non-political, but it is taken over by a few political activists with Toudeh party background
God bless pro-Russia Communists
Farzin
*************
February 17, 2010
خواننده عزیزی که حاضر به پاره کردن صفحه فرم اشتراک مهرگان نیز نشد
*************
Tue, February 16, 2010 9:15:40 AM
تبریک میگم بهتون
اولین نسخه اش رو دیدم و جالب بود
ممنون
محمود
*************
February 13, 2010 5:22:06 AM
آقای فرداد فرشته هوش - سردبیر گرامی "مهرگان"
درود بر شما ! این سبب افتخار من است که آفرینش نخستین شماره ی مهرگان را به شما و همکارانتان تبریک میگویم. آرزو دارم که این جوانه ی زیبا و پر طراوت، به درختی باز هم خوش منظرتر و پر بارتر تبدیل گردد.
با مهر و احترام - حجت گلپایگانی