به زخمهای اقوام گوناگون ایرانی نمک نپاشیم. (بخش دوم و پایانی)
سخن خوانندگان: با توجه به آنچه در شمارۀ قبل مهرگان گفته شد، با تحریکات یک فردِ مشکوکِ غیر ترک زبان، احساسات مخالفتآمیز، بهویژه نسبت به ایرانیان ترک زبان، بهوجود آمد. از آنجاکه آن زمان آغاز ظهور رضاخان بود، حکومت و هواخواهان آن، و همچنین مصدقالسلطنه که در آن زمان سمت وزارت خارجه را عهدهدار بود، تمایلی به گسترش این جنبش خودجوش که رو به گسترش بود، نداشتند. بهخصوص که در آن مقطع، وزارت خارجه خواهان سکوت و آرامش در برابر خواستههای ترکیه و دولت تزاری بود. متأسفانه با وجود ممانعتهای دولتی، این جنبش تشدید گردید و حتی یکبار شخصی ترک زبان و شیعی مذهب به سفارت ایران در ترکیه نوشت: "ایرانیان نباید گول ظاهر خوش ما را بخورند. ما میخواهیم شما همیشه ضعیف مانده، در محیط شرق تابع ارادۀ ما باشید. ما میخواهیم عنقریب قطعۀ آذربایجان ایران را صاحب شویم. متأسفیم چرا همانند ما در ایران جنگ داخلی نشد، و مملکت آسیب ندید ..." این نوشته که پیوست آن توصیه شدهبود: "به ترویج روح ایرانیت و به وحدت زبان تمام طبقات مملکت ساعی شوید"، جنبش فراگیری زبان فارسی در مناطق آذربایجان را به نحو خودجوش تقویت کرد و میرفت بهکلی خوی مردم را به فراگیری زبان فارسی معطوف کند و از شر وسوسههای بیگانگان طماع رهایی بخشد. در این وادی "رضازادهشفق" نیز با قید "تبریزی" در برلن در رسالهای با نام اختصاری "شفق تبریزی" در تقبیح تحریکات روشنیبیگ و سوابق او، منتشر کرد که انعکاس بسیار داشت. او در این مقاله نوشتهبود: "اگر زبان دلیل ملیت بود، ملل روس، بلغارستان، لهستان و صرب بایستی یک ملیت و یک کشور میبودند. همچنین آلمان و دانمارک و ... حتی اگر قدری جلوتر برویم، باید معتقد باشیم که ملل آریایی، سامی و مغولها جمع شده و یک ملت را تشکیل دهند و از طرفی شاید لازم بود آنهایی که از نظر نژاد یا خون به ملل دیگری نزدیک هستند از هم جدا شوند. مثلاً باید نژاد قانچه و آنهایی که به نژاد اسلاو تعلق دارند و در شمال آلمان زندگی میکنند، به روسیه ملحق شوند و اتباعی که در جنوب شرقی سویس زندگی میکنند، جزو مملکت ایتالی گردیده و یهودیان آمریکایی "اوگونوتها" که از فرانسه مهاجرت کردهاند و بومیهای اصلی که ملیت هندوستانی دارند، اسلاوها، مغولها، تاتارهایی که در شمال روسیه زندگی میکنند، بومیهای مخلوط شدۀ استرالیایی و انگلوساکسونها ... همگی لازم میآمد از هم جدا شده و تمام دنیا را بهم زده و از نو بهوجود آورند. اساساً امروزه به وجود یک نژاد "ایدهآل" خالص حتی در جنگلهای آفریقا هم نمیشود باور داشت. نژادهای دنیا بههم مخلوط شده و بزرگترین ملتهای دنیا مانند آلمان و آمریکا از چنین خلطههایی تشکیل گردیدهاند و اگر وحدت ملی این ممالک بهوسیله تاریخ، سیاست و روابط دیگر تأمین نگردیده بود و تنها به وسیلۀ نژاد انحصار داشت، لازم میآوردکه آنها محکوم به انحلال گردند." در هر حال با تحکیم مبانی قدرت رضاخانِ سردار سپه، که در نهایت به یک پادشاهی استبدادی صورتی نهایی داد، نه تنها پانترکیه، که هرگونه بحث و فحص سیاسی و اجتماعی دیگر موقوف گردید. در این مرحله اوامر حضرت اجل جایگزین تشویق و حرکت همگانی گردید و در نتیجه بیتفاوتی عمومی جایگزین شور استعمال و آموزش زبان گردید. کتاب "پان ترکیسم و ایران" در این زمینه تأکید دارد و میگوید: "از رنگ و رمق افتادن حرکتی که در سطحی ملی و عمومی، بهویژه در میان روشنفکران آذربایجانی برای مقابله با پان ترکیسم آغاز شدهبود، یکی از نخستین آثار این دگرگونی بود. تقلیل و فروکاستهشدن یک حرکت ملی و خود جوش به یک رشته دستورالعملهای حکومتی، آثار زیانبار خود را بهسرعت نشان داد." ممنوعیت تدریس زبان ترکی و اجباری شدن تدریس فارسی توسط رضاشاه، به سرخوردگی و ایجاد یأس عمومی و سردرگمی و ایجاد حس انتقامجویی انجامید. نویسندگان ترک زبانی که در آن برهۀ زمانی سخت، با اهانتهای فراوانی بهسبب نشر برخی آثار به زبان ترکی مواجه شدند، هر چند نامآورانی در زمینۀ زبان فارسی نیز بودند، هیچگاه نتوانستند از این عقدۀ دردناک خلاصی یابند. در هجوم متفقین از جنوب و شمال کشور، با اینکه مردم و کشور را از حکومت رضاخان گذراند، عوارض مخربی نیز به جا گذاشت که تا کنون در برخورد با آنها در تلاشیم. همانطور که میدانیم همسایۀ شمالی آنروز ایران، تحت لوای استالین بود. به همین جهت مردم دانای آذربایجان که خواهان دموکراسی و دولت مؤمن به قانون پارلمانی بودند، جهت جلوگیری از دستاویزی گرگان شمالی، سکوت اختیار کردند و مطالبۀ حقوق حقۀ خود را برای وقتی دیگر، در سینه نگه داشنتد. حزب توده نیز که در لباس ملیگرایی ظاهر شده بود و موقعیت خوبی به دست آورده بود، در ازای خواستۀ استالین که همان مطالبۀ امتیاز 51% نفت شمال بود، دولت ساعد را با کمک "دمونتراسیون" و راهاندازی تظاهرات سیاسی، وادار به موافقت کردند و بر سر این، حیثیت و موقعیت خود را برای همیشه از دست دادند. در دورۀ چهاردهم مجلس که حزب توده نمایندگانی در مجلس داشت، به رهبری دکتر مصدق، خواهان تغییر قانون انتخابات شدند. متولیان اکثریت نمایندگان مجلس آن روز، از مهرههای همسایۀ جنوبی و یا انگلیس بودند و در آن زمان بررسی قانون انتخابات را صلاح نمیدانستند و این جدال در نهایت با موافقت طرفین به بررسی اصلاح قانون انتخابات انجامید. در حین جدال طرفین، سردار "فاحز حکمت" که جزو اقلیت بود پیشنهادی ارایه داد که به محض خروج نظامیان بیگانه، انتخابات مجلس شورای ملی برگزار گردد. این پیشنهاد با توضیح مختصری از جانب حکمت و بدون مخالفتی به تصویب رسید و بقیۀ قانون انتخابات بر سر تعداد نمایندگان به اختلاف نظر انجامید و معوق ماند. هنگامی که جنگ خاتمهیافت، طبق قراردادی که فروغی با متفقین داشت، میبایست قوای متفقین از ایران خارج گردند. استالین برای کسب امتیاز نفت با دولتی دستنشانده در آذربایجان، در پناه نظامیان خود حاضر به خروج از ایران نشد. احمد قوام که با عدم موفقیت دولتهای ساعد و ابراهیم حکیمی در اواخر دورۀ چهاردهم به نخستوزیری رسیده بود، بلافاصله پس از تشکیل کابینه و معرفی به شاه، به شوروی رفت و طی یک توقف سه هفتهای، توانست استالین را وادار به خروج از ایران کند. وی به شوروی قول داد در ازای تخلیۀ آذربایجان، پیشنهاد نفت شمال را مورد بررسی قرار دهد. هیات نمایندگی ایران پس از مراجعت به تهران، با یک مسیون شوروی با پیشنهادی مدون به تهران وارد شد و پس از مدتی قراردادی برای کشف و استخراج نفت بین ایران و شوروی تدوین گردید که با سرمایۀ شوروی به کشف و استخراج نفت بپردازند و سهم ایران 49% و سهم شوروی 51% باشد. در قرارداد، قید شده بود رسمیت این قرارداد در صورتی است که در مجلس پانزدهم به تصویب برسد و مورد موافقت قرار گیرد. درحالیکه دولت قوام وزرای خود را با ائتلاف سه نفر از حزب توده و یک نفر از حزب ایران که مؤتلف با حزب توده بود، تشکیل داده بود، از داخل و جراید احزاب نامبرده تحت فشار مداوم بود که چرا مقدمات انجام انتخابات را فراهم نمیآورد. در حالی که شکایت ایران از شوروی در شورای امنیت برای عدم خروج قوای نظامی آنان مطرح بود، قرارداد نفت شمال با شوروی امضاء شده، دولت شوروی ایران را تحت فشار قرارداد که شکایت خود را در شورای امنیت پسبگیرد. قوام که یک نبرد سیاسی را با شوروی برای بیرون راندن آنان از ایران در برنامۀ کاری خود داشت، پیکی را به آمریکا فرستاد تا به اعلا که نمایندۀ ایران در شورای امنیت بود تفهیم نماید که در برابر هر دستوری که از طرف دولت برسد، مبادا و نباید شکایت از شوروی پسگرفته شود. از طرفی هیات دولت پس از بررسی پیشنهاد شوروی، تصویب مینماید تا شکایت ایران از شوروی با توجه به قرارداد فیمابین، پسگرفتهشود که از طرف وزارت خارجه این دستور برای هیات نمایندگی ایران ارسال میگردد. اما در هنگامیکه شکایت ایران در شورای امنیت سازمان ملل طرح میشود، نمایندۀ دولت شوروی میگوید که شوروی اختلاف خود را با ایران فیصله داده و قراردادی با ایران تدوین کردهاست که طبق آن طرفین متعهد به اجرای آن هستند. نماینده ایران میگوید چون هنوز نظامیان شوروی در ایران هستند باید به شکایت ایران رسیدگیگردد. بدینترتیب بود که آمریکا هم محرمانه شوروی را تهدید کرد که باید خاک ایران را ترک کند. شوروی که نگران شده بود، رسماً از ایران درخواست کرد تا مقدمات انجام انتخابات مجلس را در جهت تصویب و اجرای قرارداد فیمابین، مرعی دارد. قوام نیز در یک نامۀ رسمی از دولت خواست در پاسخ اعلام دارد که از دولت شوروی انتظار دارد دولت ایران را در این امر مهم مساعدت و یاری نماید. چراکه بدون کمک صادقانۀ دولت شوروی این دولت قادر به انجام این امر نیست ... دولت شوروی به سادچیکف، سفیر کبیر خود در تهران دستور داد در اسرع وقت با نخستوزیر ایران دیدار نماید و چگونگی کمکی را که برای انجام انتخابات میتواند انجامدهد را دقیقاً روشن نماید. قوام در پاسخ به نمایندۀ روس میگوید: "من تصور نمیکردم که سفارت شوروی و دولت شما نمیداند تا قوای شما از ایران خارج نگردد، دولت ایران نمیتواند از اعلیحضرت تمنا نماید تا فرمان شروع انتخابات شورای ملی را صادر نماید." و متن قانونی را که به پیشنهاد یکی از اعضای اقلیت در مجلس تصویب شده بود، مقابل سادچیکف گذاشته و میگوید: " چگونه است که شما از اقدامات دوستان خود نیز بیاطلاعید؟" هنگامیکه استالین به طمع حصول امتیاز نفت و فشار و تهدید آمریکا، قوای نظامی خود را از ایران خارج میکرد، مردم آذربایجان دولت وابسته را قلع و قمع کرده بودند و دیگر اثری از بقایای فرقۀ دموکرات در آذربایجان وجود نداشت. بعد از آن، قوای ارتش به فرماندهی حاج علی رزمآرا وارد تبریز شد و به قتل و غارت عمومی و آزار و اذیت مردم پرداخت که موجب بیزاری دیگری از حکومت از جانب مردم آذربایجان گردید. درحالیکه وظیفۀ مسئولین و خصوصاً محمدرضاشاه که فرماندۀ کل ارتش آن زمان بود، ایجاد سازمانی در تبریز برای رسیدگی و جبران آلام مردم و سر و سامان دادن به وضع از همگسیخته آن خطه بود. متأسفانه از این مقوله خبری نبود و نه تنها اقدامی در جهت رفع خرابیها و اختصاص بودجهای برای ایجاد کار و امور عمرانی و تولیدی که موجبات رونق را فراهم آورد، نشد، بلکه تنها شاه در فکر مبارزه با اقوام محبوب عمومی بود و رزمآرا در فکر جبران عقبافتادگی خود. به این ترتیب بود که عقدهها و زخمهای
نهانی بر دلهای جانسوز مردم، آن هم مردمی که همواره جانشان سپر بلای ایران بوده،
انباشته گردید. در اینجا روی سخن بنده با آقای محمد قائد است، آنچه را صاحب این قلم آوردهاست (همان گونه که پیشتر تصریح شد، نقل قولها از مستندات کتاب "پان ترکیسم و ایران" نوشتۀ صاحبنظر و پژوهشگر توانا، آقای "کاوه بیات" است) تلاشی بوده برای رسیدن به راهی برای جبران آن گذشتههای ناشاد و حزنانگیز به جای لغازههای بیشرمانه برای اصفهانی و کاکای شیرازی و کرد و ترک و درک قباحت شادی آفریدنی لحظهای، با تحقیر اندوه دیگران. باید فکر اساسی برای این مرض صعبالعلاج پیدا کرد و اجازه نداد در این دنیای پر آشوب و توطئهگر، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی ایران خدشهدار شود. گرچه در برنامۀ استعمارگران، تجزیۀ کشور ما و ترکیه در دستور کار است، اما نباید گذاشت و نخواهند توانست به این آرزوی شوم دست یابند. این را نیز باید دولت اسلامی ایران برای اتخاذ سیاستهای سنجیدهتر، خصوصاً صیانت و حمایت از حقوق حقهای که مردم طی هشت سال جنگ از آن محروم بودهاند به وسیلۀ تأسیس شورای رهبری با حضور یک نفر از مسلمانان اهل تسنن و دیگری از علمای دگراندیش تا هریک در حوزههای مشخصی نظارت مسئولانه داشتهباشند و نظر خود را فقط برای بررسی به هریک از قوای سهگانه منعکس و تحویل دارند و تدریجاً پس از رفع مشکلات داخلی و خارجی، با تصویب و نظرخواهی ملی به حکومت ایالتی اقدام نمایند تا جامعه عادت به مشارکت در تعیین سرنوشت و احترام به قانون و پیشرفت را عملاً در هر مرتبه و مقامی احساس نماید و وظیفۀ عملی و اخلاقی خود بداند. پیشنهاد صاحب این قلم آن است که یکصد نفر از صاحب نظران دگراندیش و فداکار ایرانی مقیم خارج از کشور، با پیشنهادات مدون و قابل عمل برای ایجاد حسن نیت و تفهیم و احترام متقابل به آرا و نظرات مردم، برای ارائه به مسئولین اجرایی کشور اقدام و اعمال فرمایند. این افراد باید متعهد به راستگویی و فاقد تعصبات شخصی بوده و سعۀ صدر و تدبیر راهبردی برای وضع خطرناک موجود داشتهباشند. در این وادی، ضربالمثلها و طنزهایی که جنبه ظرافت ولی امکان سوءتفاهم را دارد، به عنوان تهرانی و منسوب به تهرانی بدانیم که از همۀ اقوام ایرانی در این شهر بزرگ هست و اسطحکاکی به وجود نخواهد آمد. از ما گذشــــت نیک و بد، اما تو روزگـــــــــار |