دین و مذهب
محمدعلی
اختری
اشارۀ مهرگان: در
بسیاری از شمارههای پیشین مهرگان اشاره گردید که هر یک از پروندههای مهرگان را
میتوان از دیدگاههای مختلف مورد بحث و بررسی قرار داد. پروندۀ شمارۀ یازدهم
مهرگان به موضوع دین و مذهب اختصاص داشت که در آن به تعاریفی کلی و تا حدودی آماری
در مورد این پدیده پرداخته شد. چندی پیش مقالۀ تحقیقی و تکمیلی زیر توسط یکی از
خوانندگان محترم مهرگان به دست ما رسید که به نوعی تکمیل کنندۀ پروندۀ شمارۀ
یازدهم مهرگان محسوب میشود. لذا مهرگان نسخۀ ویرایش شدۀ این مقاله را در دو شماره خدمت همۀ خوانندگان
فهیم خود قرار میدهد.
بخش دوم و پایانی پروندۀ مهرگان از شمارۀ قبل
4- وهابیت و احمدیت
در
اسلام فقط شیعه و سنی را نداریم بلکه دو مذهب جدید وهابیت و احمدیت
را هم میشناسیم. مذهب وهابیت در سال 1212 هجری قمری ابتدا درحجاز (عربستان سعودی
امروزی) پیدا شد. مردی به نام محمدابن عبدالوهاب پایهگذارش بود. وی با گرایش
و یاری امیر یکی از شهرهای حجاز بر تمام منطقۀ حجاز مسلط شد. ریاست مذهبی به
محمدابن عبدالوهاب و ریاست کشوری به امیر حجاز اختصاص یافت. این مذهب قرائت خشنی
از مذهب حنبلی است و طبق عقیدۀ آنها احداث هر نوع بنا و نشانه بر روی مدفن مقدسین
مذهبی و رفتن به زیارت اماکن مذهبی و دینی ممنوع است. وهابیها بسیاری از آرامگاههای
مقدسین را تخریب کردهاند و غیر از خودشان بقیۀ مسلمانان را چه سنی و چه شیعه از اسلام
خارج میدانند. و اما احمدیه یا قادیانی مذهبی است که توسط میرزا
غلام احمد قادیانی درسال 1875 درهندوستان بنیاد یافت. وی ابتدا اعلام نمود که
قصد اصلاح عقاید مردم در بارۀ اسلام را دارد ولی چندی نگذشت که خود را موعود اسلام
(مهدی موعود) و بازگشت عیسی مسیح اعلام نمود. تفسیرهایی از قرآن و اسلام پیش آورد
که مورد مخالفت اکثر مسلمانان هند قرار گرفت. وی جهاد را منع نمود و میگفت در اسلام
در صد سال یک نفر باید قیام کند و اسلام را تجدید اعتبار نماید، و او خودش یکی از
مجددالاسلامها است. وی در سال 1908 وفات یافت. پس از درگذشت غلام احمد قادیانی، آیین
او به دو فرقه منشعب شد. یکی به نام حرکت احمدیه
لاهور و دیگری به نام جماعت مسلمین احمدیه که یکی از آن فرقهها معتقد
است احمدیه مذهب جدیدی است و میرزا احمد (غلام احمد) هم مهدی موعود، ولی دستۀ دیگر
معتقد هستند که غلام احمد فقط مجددالاسلام است و تفسیر و قرائت جدیدی از اسلام
دارد طبق مقتضیات زمان. در حال حاضر به علت تقسیم شبه قارۀ هند به دو کشور
هندوستان و پاکستان، مرکزیت این فرقۀ مذهبی در لندن پایتخت انگلستان قرار دارد. در
این مذهب مانند مذهب شاهدان یهوه که قبلاً ذکرشان آمد جنگ و جهاد ممنوع است. میرزا
غلام احمد قادیانی مدعی بود که حضرت عیسی مسیح مصلوب نشده بلکه مخفیانه از فلسطین
هجرت کرده و سرانجام به هندوستان آمده و با عمر طبیعی در کشمیر درگذشته است. و لذا
منظور از رجعت عیسی و زنده شدن او این است کسی در آینده در موقع مقتضی برای ادامۀ
مأموریت به نام او متولد شده و به وظایف او قیام خواهد نمود. و او (غلام احمد) همان
کس است که ظهور کرده است.
5- بهائیت
بخش
بهائیت کمی احتیاج به توضیحات دارد، چون مسئلۀ این آیین بلافاصله در ردیف دینهای
بزرگ آمده. چنین برداشتی نباید بشود که بهائی جزء ادیان مهم عالم است. و حال
آنکه طبق منابع خود بهائی تعداد گروندگان
آن در سراسرگیتی پنج تا شش میلیون نفر بیشتر نیست و گستردگی آن هم طبیعی نیست که
ادعا شود، از این لحاظ بعد از دیانت مسیحی و در ردیف دوم است. لازم به یاد آوری
است آیین بهائی به وسیله مهاجرت دستوری و تشویقی شوقی ربانی معروف به شوقی
افندی پیشوای چهارم بهائیان توسط ایرانیان بهائی در پهنۀ گیتی پراکنده شده است.
به طور مثال هرجا که 9 نفر بهائی بالای 18 سال حاضر باشند میتوان یک هستۀ بهائی (محفل)
تشکیل داد. از طرفی از نظر شمار گروندگان کمتر از تعداد پیروان اسماعیلیه و قادیانیه
و یا پیروان شاهدان یهوه نباشند، بیشتر نیستند. و از سویی بهائیت در عدد مذاهب
نوین است و بایستی در ردیف مذاهب نوین مانند وهابیان و شاهدان یهوه و احمدیه (قادیانی)
طبقهبندی شود. زیرا بهائیت منسوب به میرزاحسینعلی نوری مازندرانی (قریۀ
تاکر نور منشاء خانوادگی او میباشد.) معروف به بهاءالله بوده و نام آیین از آن
گرفته شده است. تاریخ پیدایش آن سال 1285 هجری
قمری است. برای روشن شدن موضوع در اینجا کمی توضیح داده میشود. در واقع آیین
بهائی به دنبال آیین بابی آمده است.
آیین
بابی یا بیان مذهبی است که بنیانگذار آن جوانی تاجرپیشه به نام سیدعلی
محمد از مردمان شیراز و مشهور به باب بوده است. سیدعلی محمد باب درسال
1844 میلادی مطابق 1260 هجری قمری آیین بیان را که بیشتر بابی نامیده میشود پایهگذاری
کرد. سید باب سرانجام درسال 1266 هجری به دار آویخته شد و پس از کشته شدن او شخصی به
نام میرزا یحیی نوری مازندرانی که برادر ناتنی همان میرزا حسینعلی بود و 14سال
از او جوانتر دعوی جانشینی باب را نمود و کلیۀ بابیان وی را به جانشینی باب
پذیرفتند. این میرزا یحی در میان پیروان باب به لقب صبح ازل و حضرت ثمره
و وحید ثانی یاد میشود. 19سال بعد از پیدایش دین بیان در سال 1285
هجری قمری، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله که برادر و پیشکار
میرزا یحی بود ادعای مذهب جدیدی نمود و گفت که همان موعود آیین (بیان) باب
است. این ادعای میرزا حسینعلی با انکار و مخالفت میرزا یحیی جانشین باب روبرو شد،
درنتیجه بیشترین پیروان آیین بابی(بیان) به جانب بهاءالله آمدند و آیین بابی پس از
19 سال که از تأسیس آن میگذشت به دو فرقۀ بهائی و بابی ازلی (بیانی)
منشعب شد. و پیروان میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله به بهائی و
پیروان میرزا یحی صبح ازل به بیانی یا بابی ازلی شهرت پیدا کردند. امروزه
مرکز بهائیان در شهر حیفا در خاک فلسطین واقع است و از آنجا امور کلیه
بهائیان دنیا اداره میشود. از این بابت شباهت به مذهب شاهدان یهوه دارد که امور
مربوط به تمامی مؤمنان از شهر بروکلین آمریکا حل و فصل میگردد. و نیز لغو حکم
جهاد و عدم شرکت در امور سیاسی و لزوم تبعیت بهائیان از حکومت کشورهایی که در آنجا
زندگی میکنند عیناً در مذهب شاهدان یهوه وجود دارد. در اینجا شباهتی بین مذهب
بابی (بیانی) و بهائی با مذهب ادونتیستهای روز هفتم به یادم آمد که گفتن آن خالی
از لطف نیست و پیشاپیش از بیانیها و بهائیها عذر میخواهم چرا که قصدم هیچگونه
ایراد و جسارتی به آنها نیست، بلکه فقط ذکر آن به منظور مطالعۀ تطبیقی میان مذاهب
و ادیان است ولاغیر. به هر حال همان طور که ویلیام میلر و خانم الن جی وایت مؤسس و
شارح و مفسر مذهب ادونتیستهای روز هفتم گفته بودند، تاریخ ظهور ثانوی مسیح سال
1844 باید باشد. اتفاقاً سال ظهور سید باب در شیراز در همان سال 1844 واقع شد. و به
تصدیق بابی و بهائی و غیر بابی و مسلمانان نوشتههای باب خصوصاً در زبان عربی
دارای کلمات و عباراتی است که قواعد دستوری در آنها رعایت نشده و این اسباب و دستآویز
مخالفان شده و ردیهها در این باره نوشتهاند. گفتهاند که از خود باب پرسیدند چرا
این همه اشتباهات دستوری در نوشتههایت موجود است؟ او هم جواب داد چون صرف و نحو (قواعد
دستوری زبان عربی) مرتکب خطایی شده بودند من آنها (صرف و نحو) را و زبان عربی را
از محدودیت قواعد آزاد کردم. و نیز بهاءالله (میرزا حسینعلی) میگفت: ای مردم و ای
علما! کلمات خدا (منظور کلمات بهاءالله) را از قواعد خودتان معاف دارید و با قواعد
خودتان کلام مرا نسنجید. و باز مقایسه کنید عقیدۀ خانم وایت را که میگفت: "مسیح
کلام مجسم است و کلام هم یعنی خدا" و گفتۀ سیدعلی محمد باب را که گفته است: "من
نقطه هستم و همانطور که حروف از نقطه پیدا میشوند و کلمات از حروف ایجاد میشوند،
من مشیت (ارادۀ) خدا هستم. لذا علت آفرینش مخلوقات منم.
البته شباهتهای دیگری میان مذاهب هست که ذکر آن لازم نیست و موجب اطالۀ کلام میشود.
(در آخر مقاله شمهای از آن ذکر خواهدشد.)
6- شیعۀ اسماعیلی
در مقالۀ مندرج در شمارۀ 11 مهرگان نامی از شیعۀ
اسماعیلی برده نشده است. لازم است شرح اندکی هم از این آیین اسلامی داده شود. این
مذهب در زمان امامت امام ششم شیعه، امام جعفر صادق به وجود آمد، با این شرح
که امام ششم ابتدا پسر خود اسماعیل را جانشین خود معرفی کرده بود ولی
اسماعیل پیش از امام جعفر صادق وفات یافت، لذا امام پسر دیگر خود موسی را نامزد
جانشینی کرد. ولی گروهی از شیعیان پس از درگذشت امام جعفر صادق به این انتخاب
تسلیم نشدند و مدعی بودند که امامت بعد از
فوت امام ششم حقِ فرزند اسماعیل و نوۀ امام ششم خواهد بود و بدین ترتیب انشعاب
دیگری در مذهب شیعه پیدا شد که آنان را شیعۀ اسماعیلی گویند و پیروان آن در حال
حاضر در ایران و هندوستان و تاجیکستان پراکندهاند. مرکزشان در هندوستان قرار دارد.
چه بهتر بود از شیعیان زیدی (چهار امامی) که در یمن اقامت دارند و شیعیان
علوی مقیم سوریه و مذهب یارسانان (اهل حق) و به قول عوام، علی اللهی
ساکنانِ کردستانِ ایران و عراق و سایر جاها هم نامی ذکرشود. عدهای هم به نام یزیدی
(ایزدی) در مناطق مرزی ایران و عراق زندگی میکنند که شباهتهایی با اهل حق دارند.
7- شیخیه
مؤسس
و پایهگذار این مذهب، مُلایی به نام شیخ احمد اهل الاحساء یا احساء از
توابع بحرین است. وی درسال 1166 هجری قمری متولد شد و در سال 1242 هجری قمری
درحوالی مدینه فوت کرد و در مدینه نیز مدفون شد. وی در ایام جوانی برای تحصیلات
علوم دینی شیعی به عتبات عالیات رفت و در کربلا به درجۀ اجتهاد رسید. وی در استنباط
احکام اسلامی از طریق احادیث و اخبار کوشا بود و با طریقۀ اصولیها موافقتی نداشت.
در کلام شیعی راهی پیش گرفت که با اکثر علمای شیعه در کربلا مغایرت داشت. وی سعی
داشت که فلسفۀ یونانی را که در ایران توسط دانشمندان ایرانیِ مسلمان بومی شده و تکمیل
یافته و به حکمت متعالیه معروف شده بود با اصول عقاید شیعه سازگار نماید.
لذا عقاید و نظرات تازهای در کلام شیعه عنوان کرد و گفت که لازم نیست عدل را از
اصول دین شیعه بدانیم، زیرا عدالت جزء صفات خداوند در قرآن آمده است. در خصوص معاد
(زنده شدن اموات در روز قیامت برای حسابرسی ثواب و گناه با همین بدن مادی) هم
عقیده داشت که معاد با بدن مثالی (روحی) خواهد بود و معراج هم با بدن مثالی پیامبر
اسلام انجام شده و امام زمان موعود شیعه هم به این نحو است که گوهر امام زمانی در
عالم هور قلیاء نگهداری میشود و در موقع مقرر از مادری متولد خواهد شد (نظیر
حفظ گوهر موعود زرتشتی در دریاچۀ کیانسه و قرار گرفتن آن در رحم دوشیزهای که مادر
موعود باید باشد.) و اینکه در حالِ حاضر کسی باید در میان مردم و رابط امام غایب
با شیعه باشد و خودِ شیخ احمد فعلاً همان رابط و باب بین مردم و امام غایب است و در
آخر ادعا نمود که شخص شیخ احمد احکام و اشکالات را مستقیماً از طریق خواب از
پیامبر و ائمۀ اطهار دریافت میکند. (در اینجا توجه شود که تعدادی از بنیانگذاران
مذاهب جدید که در مقاله ذکرشان آمده هم منشاء عقاید خود را خواب و رویا ذکر کردهاند.)
و بدین وسیله اصول دینی تشیع را در توحید و نبوت و امامت دانست و معاد و عدالت را
از تعداد اصول دینی جدا کرد و متابعت از آن دو اصل را مطابق آیات قرآن ضروری دانست.
ولی در عوض شناختن شخص رابط بین امام غایب و مردم را که به عنوان (شیعۀ کامل یا
باب) از آن یاد میکند واجب و جزء اصول دین قرار داد و آن را رُکن رابع یا ستونِ
چهارم دین در ردیف توحید و نبوت و امامت قرار داد. این نظریههای جدید
مورد مخالفت عامۀ علما واقع شد و برخی از علما شیخ احمد را تکفیر نموده و پیروان
او را به لقب شیخیه نامیدند و از عداد شیعه خارج دانستند. شیخ احمد در زمانِ
حیات، به ایران مسافرت کرد و مدتی در یزد و تهران و مشهد و کرمانشاه اقامت و تدریس
نمود. در زمانی که در یزد اقامت داشت یکی از اهالی رشت به نام سیدکاظم رشتی
نزد او آمد و به تلمذ مشغول شد و اوست که بهترین شاگرد او بود و پس از مرگ شیخ
احمد در سال 1242 قمری جانشین او شد و تا سال 1259 هجری قمری که در کربلا فوت کرد
مکتب او را توسعه بخشید و مذهبِ شیخیه را به صورت یکی از مذاهب مهم شیعه در آورد. بعد
از فوت سیدکاظم رشتی یکی از شاگردان او همان سیدعلیمحمد شیرازی مؤسس آیین
بابی (بیانی) است، و همان طور که قبلاً گفتیم آیین بهائیت از دل آن منشاء گرفت از
دیگر شاگردانِ سیدکاظم، حاجمحمد کریمخان کرمانی است که اکثر شیخیه
دور او جمع شدند و شیخیۀ کرمان تا زمان انقلاب اسلامی سال 1357 ه.ش. (1979 م.) در کرمان مسجد و مدرسه و چاپخانه
و دستگاهی داشتند. ولی پس از ترور شدن آخرین سرکار آقای شیخیۀ کرمان (لقب
رهبر و پیشوای شیخیه به نام عبدالرضا ابراهیمی) دیگر در کرمان نماندند و به
شهر بصره در کشور عراق مهاجرت کردند. و پیشوایی هم از اختیار اولادان محمد کریمخان
کرمانی خارج شد. از دیگر شاگردان سید کاظم رشتی مرحوم میرزاشفیع ثقهالاسلام
تبریزی بود که در تبریز و آذربایجان دستۀ شیخیۀ تبریز را داشته و دارند. یکی
از شاگردان حاجمحمد کریمخان کرمانی، مرحوم حاجمحمدباقر همدانی بود و در
زمان حاجمحمد کریمخان نمایندگی او را در همدان به عهده داشت ولی پس از درگذشت
حاجمحمد کریمخان چون پسر او جانشین و پیشوای شیخیۀ کرمان شد، حاجمحمدباقر به
این علت که پیشوایی نباید ارثی باشد از آنها جدا شد و در اثر مخالفت علمای شیعۀ
مقیم همدان، حاج محمدباقر از همدان به جندق و بیابانک مهاجرت کرد و پیروانی پیدا
کرد که در همان حوالی پراکندهاند. در حال حاضر شیخیه در شهرهای تهران، تبریز،
همدان، کرمان، جندق و بیابانک در ایران و شهرهای کربلا، نجف و بصره در عراق بسر میبرند.
8- مذاهب تاریخی ایران
در بخش دیانت زردشت بهتر است یادی هم از آیینهای
تاریخی ایران چه پیش از اسلام و چه بعد از آن کرده باشیم. در میان ایرانیانِ پیش
از اسلام علاوه بر دیانت زردشت، مِهرپرستی و زروانیسم و مانوی
و مزدکی هم پیروانی داشتهاند. از میان آنها در خصوص ادیان مانی و مزدک و میترائیسم
مدارک بسیار موجود است و هر کدام از آنها تأثیرات فراوانی در فرهنگ و مذاهبِ
ایرانی داشتهاند. مانی دینی التقاطی آورد که در آن عقاید مهرپرستی و زرتشتی و مسیحیت
در هم ادغام شده است، ولی به علت رسمی و دولتی بودن دیانت زردشت در آن زمان در
ایران چندان پیشرفتی نداشت. و اما در آسیای میانه و در بخش وسیعی از آسیای غربی
رواج کامل پیدا کرد. در قرن بیستم بسیاری از کتب و اسناد مانوی در شهر تورفان
از شهرهای ترکستان شرقی، در حال حاضر استان سین کیانک چین، بدست آمده است. دین
مزدک پیشگام در افکار نهضتهای کمونیستی و سوسیالیستی جهان بوده است و اما
مهرپرستی یا میترائیسم قرنها در ایران و آسیای میانه در میان طوایف اویغور
در کنار دین زردشت رواج داشته و طبق شواهد تاریخی دین رسمی دربار شاهنشاهان خاندان
اشکانی (پارتها) هم بوده است. ولی در اواخر دولت اشکانی و آغاز پادشاهی خاندان
ساسانی به علت تسلط دیانت زردشت، دین مهری در ایران از رسمیت افتاد ولی با وجود
این در انواع مکتبهای فلسفی و مذهبی همچون خرمدینی و تصوف مؤثر
افتاده است. همین دین مهری در زمان پادشاهی اشکانیان به علت روابط سیاسی و جنگهای
میان دولت ایران و روم درامپراطوری رُم و کشورهای تابعه راه یافته و دین رسمی مردم
رُم بوده و در زمان کنستانتین از رسمیت افتاده و دین عیسی مسیح جانشین آن
شده است. رسوم و تشریفاتی از آن چون جشن کریستمس در رُم و در شهرهای اروپایی
و در قلمرو امپراطوری رُم مانده از آثار و بقایای دین مهری است که موجود است.
آخرین مطلب در بارۀ دین مهری یا میترائیسم این است که بر طبق تحقیقات دو دانشمند
ایرانی شادروان ذبیح بهروز و دکتر محمد مقدم، زمانِ تولد
زردشت، پیامبر ایرانی، سال 1725 پیش از میلاد است و این محاسبه براساس محاسبۀ زیج
زرتشت به دست آمده است. از دلایل دیگر هم زبان اوستایی است. زیرا زبان اوستایی به خصوص
بخش گاتاها یا گاثاها از خود زردشت دانسته میشود. و به قول
دانشمندان زبانشناس و خاورشناس ایرانی و انیرانی (غیر ایرانی، بیگانه) زبان اوستایی
قدیمیتر از زبان پارسی باستان رایج در دوران پادشاهان هخامنشی است و بنا به شواهد
تاریخی زبان پارسی باستان در شش قرن پیش از میلاد در ایران رایج بود. و اما دربارۀ
مهرپرستی باید گفت که در تاریخ ایران دو نوع مهرپرستی مشخص است. یکی مهرپرستی
آغازین قبل از ظهور زردشت که مورد علاقه و پیروی مردمان آریایی بود و مبنی بر
پرستش مهر (خورشید) از مظاهر طبیعت و دین مشترک تیرههای مختلف آریایی از جمله
ایرانیان و هندیان قلمداد میشد. این دین پس از ظهور زرتشت و رسمیت آن در ظاهر
آشکار نبود ولی پیروان بسیاری در میان طبقات مردم داشت و همین دین است که در اثر
ارتباط موجود میان مردم ایران و رُم در جنگهای پیش آمده به قلمرو امپراطوری رُم
سرایت کرد و چند قرن دین مورد پرستش مردمان رُم و ممالک تابعه شد، تا اینکه کمکم
در اثر روابط مستمر نوع دوم مهرپرستی هم آمد و به سرعت در میان مردم ایران و رُم
رواج یافت. مراسم جشن یلدا که جشن کریستمس از آن گرفته شده و درروز 25 دسامبر
برگذار میشود روز تولد مِهر مسیحا است. و یا همان طور که قبلاً گفته شد
مراسم شب آخر و نامهای روز شنبه و یکشنبه Saturday and Sunday به معنی روز مهر (خورشید) از
یادگارهای مهرپرستی است. زیرا روز تولد مهر مسیحا یکشنبه بوده است. و اما داستان
مهر مسیحا یا دین مهری نوع دوم چنین است: طبق تحقیق دکتر محمد مقدم، استاد دانشگاه
تهران که در کتابی به نام "جستارهایی در بارۀ مهر و ناهید" آمده است
که در اوایل فرمانروایی اشکانیان در ایران در سال 272 پیش از میلاد در سیستان،
شخصی به نام مهر مسیحا از مادری باکره به نام آناهیتا (ناهید) متولد شد و دعوی
پیامبری کرد و دین مهر مسیحا را تأسیس نمود. این مهرپرستی جدید با دین
مهرپرستی قدیم درآمیخت و به صورت دین رسمی دربار اشکانی درآمد. و به همین صورت بود
که در رُم و اروپا رایج شد. طبق رسوم مهر مسیحا در زمان شاهان اشکانی پادشاه
بایستی از همۀ عیوب جسمی و روانی پاک باشد و با تشخیص مجلس بزرگان کشور که مجلس
مهستان نامیده میشد به شهریاری برگزیده شود. این روش انتخاب شاه رایج بود تا
زمانی که اردشیر بابکان از خاندان ساسانی بر اردوانِ پنجم آخرین
پادشاه اشکانی پیروز شد و چون دید که پادشاه باید از سوی مجلس مهستان
برگزیده شود و او میخواست پادشاهی ارثی باشد لذا مهرپرستی را در ایران برانداخت و
دین زردشتی را دین رسمی قرارداد. از آن زمان مهرپرستی در ایران غیر رسمی و پنهانی
شد. و اما طبق تحقیق دانشمند دیگر ایرانی مجید یکتایی در کتاب "تاریخشناسی"
انگیزۀ کنستانتین در منسوخ کردن دین مهرپرستی در رُم چنین است که چون کنستانتین
دچار بیماری پیسی بود لذا طبق مقررات مذهب مهری رایج در رُم نمیتوانست امپراطور شود.
برای همین میترائیسم را از رسمیت انداخت و به جای آن مسیحیت را دین رسمی امپراطوری
رُم قرار داد. ولی با وجود از رسمیت
افتادن مهرپرستی در ایران و رُم این دین به کلی از میان نرفت و ما آثار آن را در مذاهب
بعدی میبینیم. از اثرات این دین علاوه بر آنچه قبلاً بیان کردیم عقیده به نجاتدهنده
و غسل تعمید در مسیحیت تثبیت شد. و اما ادامۀ داستان مهر پیامبر چنین گزارش گردیده
که طبق وعدۀ زردشت پس از او سه کس بایستی به نام نجات دهنده و تجدید تعلیمات دینی
از نسل او هرکدام به فاصلۀ یک هزار سال قیام کنند و نام آنها سوشیانت خواهد
بود. و باز هم طبق عقاید زردشتیان نطفۀ
زردشت در دریای کیانسه (هامون در سیستان فعلی) توسط 99999 فرشته نگهبانی میشوند
تا در سر هر هزار سال دوشیزۀ باکرهای پس از تنشویی در دریاچۀ مرقوم به سوشیانت
یا نجاتدهنده باردار شود. یکی از این سوشیانتها مهر مسیحا بود که 272 سال قبل از
میلاد از مادری به نام آناهیتا (ناهید= زن بیعیب / دوشیزه و باکره) به دنیا آمد. در
اینجا شباهت کاملی بین عیسی مسیح و مهر مسیحا و حضرت مریم و ناهید
وجود دارد. چون طبق متون انجیلها، حضرت عیسی مسیح پدر انسانی نداشت و در میان
مسیحیان به پسرِ خدا و در روایات اسلامی عیسیابن مریم نامیده شده
است.
در پایان
بحث ادیان و آیینهای پیش از اسلام ایران لازم است گفته شود که دیانت زرتشت که
مقدم بر ادیان یهود (تأسیس شده توسط حضرت موسی در سال 1512 قبل از میلاد) و عیسوی
و اسلام است آثار و اقتباسات بسیاری از آن در این سه دین بزرگ میشناسیم. مانند
نیروی خیر و شر (ثنویت) در دیانت یهود به نام یهوه و شیطان و روز رستاخیز
(قیامت) و رجعت بعضی از مقدسین و جاودانان در مسیحیت و پل جینوات (پل صراط)
در اسلام شاخۀ تشیع و موعود نجاتدهنده در مسیحیت و اسلام که دراین مورد سخن بسیار
است که مقاله را طولانی میکند.
9- آیینها و مذاهب ایرانی بعد از اسلام
از جمله آیینهای ایرانی بعد از اسلام میتوان از خُرمدینی
یا سرخ جامهگان، قرمطیان، حروفیه، نقطویها و یا پسیخانی،
شیخیه، بابیه، بهائیه (که قبلاً شرح آنها آمد) و پاکدینی
صحبت کرد. از دین خُرم اطلاعات چندانی در تاریخ نمانده و بیشتر دربارۀ بابک
خرمدین مطالبی نوشتهاند. وی متولد 795 میلادی است و در سال 838 دستگیر و به دستور
خلیفۀ وقت عباسی به قتل رسید. نوشتهاند هنگامی که یک دست او را قطع کردند با دست
دیگرش خون خود را به چهرهاش آلود و چون خلیفه علت این عمل را جویا شد بابک پاسخ
داد نخواستم در برابر تو (دشمن) صورتم به زردی گراید و تو گمان بری که من ترسیدهام.
به هر حال قصد من در این جا شرح حال بابک نیست. حتی به درستی نام بنیانگذار خرمدینی
در پردۀ ابهام مانده است. بعضی نام جاودان را مؤسس خرمدینی گفتهاند. آنچه
مسلم است آنها پس از کشته شدن ناجوانمردانۀ ابومسلم خراسانی به دست خلیفۀ
عباسی به قصد مبارزه علیه خلافت و تجدید فرمانروایی ایرانیان و استقلال سرزمین
خویش دست به مبارزه زدند. در حقیقت جاذبۀ اندیشههای دین زرتشت و اصول انساندوستانۀ
دین مزدک در خرمدینی جای داشته است. از جمله به تناسخ معتقد بوده و میگفتند که
روح جاویدان، مؤسس خرمدینی، در بابک حلول کرده بود. و عقیده داشتند تا آنجا که
موجب آزار دیگران نشود باید از لذایذ دنیا بهرهمند شد و بسیاری از قیود رایج زمان
را رعایت نمیکردند. خصوصاً در بارۀ اموال و سایر امور اجتماعی و خانوادگی تحت تأثیر
اندیشههای سوسیالیستی مزدک بودند و چون لباس خود را از پارچههای سرخ انتخاب میکردند
لذا به سرخ جامهگان هم معروفند.
گروه
دیگری از این دست قرمطیان یا باطنیه است. مؤسس آن را حسین
فرزند بهرام جنابی (گناوهای) معروف به ابوسعید نوشتهاند. ظاهراً
ابتدا از پیروان فرقۀ اسماعیلیه بود ولی از آنها روی گرداند و در حوالی سالهای
277 هجری قمری آراء خود را تبلیغ نمود و مذهبی را اساس نهاد که به قرمطیها یا
باطنیها مشهور شد. پسر حسینبن بهرام گناوهای به نام ابوطاهر
معروف به سلیمان در سال 317 هجری قمری مطابق 930 میلادی به مکه حمله کرد و سنگ
سیاه یعنی حجرهالاسود خانۀ کعبه را شکست و به غارت برد. (بعد از بیست سال دوباره
حجرهالاسود به جای خود برگشت داده شد.) وی در ناحیۀ الاحساء (بحرین و سواحل شمالی
حجاز در خلیج پارس) حکومتی تشکیل داد. در این حکومت تا جایی که مزاحمتی برای عموم
ایجاد نشود به مردم آزادی داد و اختیار انتخاب فرماندار هر ناحیه را به مردم همان
محل واگذار کرد. مردم را در انجام یا عدم انجام عبادات و احکام دینی آزاد گذاشت.
به تعصبات مذهبی و دینی اعتنایی نداشت. در قلمرو حکومتی او مسجدی وجود نداشت.
بعدها برای رعایت مسافرانی که به کشور او میآمدند اجازۀ ساختن مسجد هم داد. اگر
کسی به حوزۀ فرمانروایی او وارد میشد و قصد ماندن داشت برای ساختن خانه به او پول
ساختمان میداد و اگر میخواست پیشهای برگزیند سرمایه از دولت میدادند که پس از
رونق کار خود آن سرمایه را برگرداند. برابری کامل میان طبقات مردم برقرار کرد. ناصر
خسرو شاعر معروف ایرانی از مرکز حکومت قرمطیها دیدار کرد و در سفرنامۀ خود از
آنان به نیکی یاد کرده است. اینان از عقاید اسماعیلیه هم متأثر بودند. از جمله به
حلول ارواح مقدسین در بدن دیگران معتقد بودند و احکام و آیات قرآن را تاویل میکردند.
و میگفتند منظور از قیامت یعنی ظهور جدید موعود و معنای بهشت ایمان به امام موجود،
و دوزخ عبارت از مخالفت با امام وقت وقت است. علیهذا برای نماز و روزه و حج و سایر
مراسم و عبادات تاویلات روحانی داشتند. زیارت قبور و حتی خانۀ کعبه را قبول
نداشتند. در این دنیای مادی به مبارزۀ خیر و شر یا نور و ظلمت اعتقاد داشتند، و از
آن به رمز (سابق و تالی) اشاره میکردند. به اشتراک در اموال قائل بودند و عقاید
خود را آشکارا عنوان نمیکردند. یکی از داعیان آنها به نام غیاث کتابی نوشت
و احادیث و آیات قرآن را تعبیر کرد، و تا اندازهای عقاید و آرای قرامطه را در آن
گنجانید و نام کتاب خود را بیان گذاشت. کسانی که در عقاید و تاریخ آنها
تحقیقاتی کردهاند گفتهاند که این آیین مالامال از باورهای زرتشتی، مانوی، مزدکی
و اخوانالصفاء و اسماعیلی است. حکومت آنها از 286 تا 366 هجری قمری به طول انجامید.
و یکی
دیگر از آیینهای پس از اسلام در ایران آیین حروفی است. این دین در قرن
هشتم هجری بنا نهاده شد. مؤسس و معلم نخستین آن فضلالله نعیمی استرآبادی متولد
سال 740 قمری است. پس از کشته شدن او به دست نوادۀ تیمور گورکانی در هرات به
وسیلۀ شاگرد و دامادش عمادالدین نسیمی تبریزی در نواحی شمال ایران، چون
بادکوبه (باکو) و شیروان و گرگان و ساری تبلیغ و انتشار فوقالعاده یافت و سرانجام
نسیمی هم مانند استادش در حلب به دستور یکی از حکام دولت تیموری به قتل
رسید. از عقاید حروفیان به کوتاهی یادی میکنم. آنها معتقد به آگاهی انسان و برابری
و عدالت اجتماعی هستند و گویند کشتن یک انسان برابر با کشتن تمامی انسانها و به طریق
اولی نجات یک انسان مانند نجات همۀ آدمیان است. فضلالله نعیمی گوید ظهور
هستی از صوت است و اگر چیز بیجانی را در چیز بیجان دیگر بکوبیم صدا تولید میشود.
از صوت و صدا حروف به وجود میآید و از حروف کلمه حاصل میگردد و کلیۀ آیات و احکام
اسلام را براساس خواص ابجدی حروف تفسیر مینماید و از این لحاظ پیشآهنگ و متقدم سید
باب است. وی تعلیم میدهد که اصول اعتقادی انسان باید بر سه اصل قرار گیرد. نبوت،
امامت و الوهیت. نبوت از آدم
آغاز شده بر محمد ختم شده است. امامت از علی شروع و بر امام حسن عسکری
پایان میپذیرد. الوهیت از خود فضلالله نعیمی که مهدی موعود است آغاز میشود. (در
این جا هم بر سیدباب در ادعای الوهیت پیشقدم است) وی بقای روح را انکار میکند و معتقد
به سقوط تکلیف است. وی کتاب دینی خود "جاوداننامه" را به زبان
پارسی مینویسد و آن را زبان دینی پیروان خود قرار میدهد. یکی دیگر از شاگردان
مکتب حروفیه از اهالی گیلان (پسیخان) با تغییراتی در مکتب حروفی و تمرکز روی نقطه
و اصل قراردادن آفرینش بر خلق نقطه و این که حروف از نقطه ترکیب شده و همه چیز از
نقطه آغاز میشود و خودش همان نقطه است مذهب نقطوی را پایه گذاشت. نام این
شخص را محمود نوشتهاند. او که از پیروان حروفیه بود به علتی از آن گروه
اخراج شده بود. وی عقیده داشت همه چیز از خاک آفریده شده و چون خاک نقطه هم نامیده
میشد او را نقطوی گفتهاند. ولی این تعبیر رسا به نظر نمیرسد و همان تعبیر اصالت
نقطه به این دلیل که حروف از نقطه تشکیل یافته درستتر به نظر میآید. او عالم را
قدیم میدانست و به حشر و قیامت باور نداشت و به تناسخ معتقد بود. در مذهب او به
ازدواج اهمیت داده نمیشد و خودِ محمود تا سال 800 هجری که زنده بود ازدواج نکرد. او
هم مانند فضلالله نعیمی خود را مهدی موعود میدانست و دوران خود را پایان اعتبار
اسلام نامید و مدعی بود که دورۀ محمد و عرب سرآمده و عهد محمود و ایرانی فرا رسیده
است. شعری به او نسبت میدهند که گفته:
از محمد گریز در محـــــمود
کاندر آنکاست اندرین افزود
در مذهب او به کسی که ازدواج کرده بود (امین) میگفتند و کسی را که ازدواج نکرده
بود (واحد) مینامیدند. در این مذهب با طبقات ثروتمند آمیزش نمیکردند و نقطویان
واقعی بیشتر از طبقۀ بیچیزان بودند. لذا این آیین گسترش عجیبی پیدا کرد. به طوری
که در عهد شاه عباس کبیر یکی از آنها به نام درویش خسرو نقطوی در
قزوین با سپاه شاه عباس جنگید و خود باسی هزار نفر از پیروانش کشته شدند. داستانی
در تاریخ عالم آرای عباسی نقل شده که در سال 1001 قمری منجمین پیشبینی حادثۀ خطر
جانی برای شاه عباس کردند و به مشورت منجمین قرار گذاردند که شاه به مدت سه روز از
سلطنت کنارهگیری کند و سِمَت شاهی را به درویش یوسف ترکشدوز که به جرم نقطوی بودن محکوم به قتل شده بود واگذار
کنند. و چنین کردند و به عقیدۀ خود وقتی که
ایام نحس گذشت به دستور شاه عباس درویش نقطوی را مقتول ساختند. به هر حال
محمود پسیخانی بنیانگذار دین نقطوی در سال 831 قمری دستور داد ظرف بزرگی از تیزاب
پرکردند و خود را در آن افکند و خودکشی کرد.
10- پاکدینی
برای اتمام مقاله بد نیست از یک آیین جدید دیگر در ایران
یادی بکنیم و مقاله را با نتیجهگیری به پایان برسانیم. این دین تازه حوالی 1320 خورشیدی
در ایران شکل گرفت. آموزگار این دین تازه کسی به نام "احمد کسروی تبریزی"
از دانشمندان زبانشناس و تاریخدان ایرانی بود. وی متولد تبریز و از ملایان محسوب
میشد. در انقلاب مشروطیت ایران در تبریز با انقلابیون همکاری میکرد و سپس به
تهران کوچید و در آنجا نشریۀ "پرچم" و بعد "پیمان"
را به راه انداخت و افکار و آراء خود را در این دو نشریه و به صورت کتابهای ارزان
انتشار میداد. حزبی را هم به نام "باهماد آزادگان" برای دفاع از
هماندیشان و یاران خود تشکیل داد. مدتی در دادگستری شهرهای مختلف خدمت کرد ولی
سرانجام از دادگستری بیرون آمد و به وکالت پرداخت. افکار جدیدش بیشتر دربارۀ
ادبیات ایران به ویژه دربارۀ حافظ، شاعر معروف ایرانی، و انتقاد از طبقۀ روحانیون
شیعه و مذهب تشیع متمرکز بود. "تاریخ مشروطیت ایران" از آثار او
شهرت جهانی دارد. او به هفت زبان پارسی، عربی، ارمنی، ترکی، انگلیسی، اسپرانتو و زبانِ پهلوی ایران زمان ساسانیان
تسلط داشت و در چهار زبان از آنها آثاری
دارد. ولی بیشتر آثارش به زبان پارسی نوشته شده است. در اوان فعالیت علمی و دینی
خود لباس ملایی را به کناری نهاد. درکوششهای خود با دشمنی و مبارزۀ دو گروه روبرو
شد. یک طبقۀ رجال ادبی روز و گروه دوم روحانیان و مُلایان. سرانجام در 24 اسفند
ماه 1324 هجری شمسی در صحن دادگاهی که برا ی رسیدگی به شکایتی که علیهاش شده بود
توسط گروهی از مخلفان مذهبی خود کشته شد. وی درکتابهایی که انتشار داد انتقادات
شدیدی بر بعضی از امامان شیعه وارد ساخت و خود دینی به نام پاکدینی بنیان نهاد و آراء
دینی خودش را در کتابی به نام "ورجاوند بنیاد" گرد آورد. این کتاب و کلیۀ کتابها و نوشتههای
کسروی به زبان پارسی سره نوشته شده است. وی کارهای بسیار ارزندهای دربارۀ زبان
پارسی و پالایش آن از واژههای بیگانه و مسائل تاریخی ایران نوشته و به عضویت در
چند انجمن شرقشناسان اروپایی پذیرفته شد. وی واژههای بسیاری از خود ساخت و در نوشتههای
خود رواج داد ولی متأسفانه انتقادات نه چندان درست او از ادبیات و مذهب شیعه انگیزۀ
زودهنگام قتلش شد، و ایران از وجود دانشمندی زبانشناس و مورخی عالیمقام محروم
گردید. در زمان حیات کسروی پاکدینی پیروان بسیاری در تهران و آذربایجان و خوزستان
و مناطق دیگر ایران پیدا کرد ولی پس از کشته شدنش پراکنده شدند و فقط گاهی اوقات
کتابها و نوشتههای او را تجدید چاپ میکنند و کوششهای دیگری ندارند.
11- نتیجه
همان طور که ملاحظه شد بیشتر مذاهب جدید در اروپا و آمریکا
و آسیا در فاصلۀ زمانی قرن هجدهم و نوزدهم میلادی و در جوامعی که یا قبلاً در سیطرۀ
قدرتهای بزرگ استعماری قرار داشتند و یا سیاست استعمارگران در آنجا نفوذ کرده
بودند پیدا شدهاند، و استعمارگران اگر در ایجاد آن آیینها مستقیماً دخالتی
نداشتند ولی از موضوع به نفع سیاست خود در ایجاد اختلاف و آشوب در جوامع و تضعیف
قدرتهای مخالف خود به بهانۀ دفاع ازحقوق اقلیتها و اقدامات بشردوستانه حداکثر
استفاده را کردهاند. و عدهای از ماموران خود را از میان اعضاء میسیونرهای مذهبی و
تحصیلکردهگان دانشکدههای شرقشناسی انتخاب و به محلهای مورد نظر اعزام و بدین
صورت در ایجاد آراء و نظریههای بحثانگیز و اختلافبرانداز سیاسی و مذهبی و قومی
و تاریخی به طور آکادمیک اقدام کردهاند.
بحث
دیگر این است که ایجاد محیط مناسب برای
آزادی، برخورد اندیشه و افکار، از میان رفتن حکومتهای مستبد و اغلب دستنشانده در
جوامع مورد اشاره، انگیزۀ دیگری برای این گونه نهضتها به وجود آورد که موجب رها
شدن مردم از قیود قرون وسطایی و روشن شدن ذهن آنان گردید و زنجیر اسارت خلقها را
از هم گسیخت.
مسئلۀ
دیگر اقتباس و نمونهبرداری این آیینها از یکدیگر و در نتیجه تکامل آنها از اصلاحات
مذهبی صرف به اصلاحات سیاسی و اجتماعی گردید که در این خصوص به علت آگاهیای که از
تاریخ و فرهنگ کشور عزیزمان ایران دارم به طور مثال یکی از این آیینها را که
اهمیتی هم در تاریخ دینی ما دارد انتخاب کرده و مورد بحث قرار میدهم. هیچ غرض
خاصی هم ندارم و امیدوارم این سخنان که استنباط شخصی بنده است موجب رفع سوء تفاهمهای
بسیاری از ایرانیان در مورد آیین مورد بحث بشود.
آیین
مورد نظر دین بیان یا بابی است که درسال 1260 هجری قمری در شهر شیراز و با رهبری
جوانی به نام سیدعلی محمد پا به وجود نهاد. به طوری که قبلاً مختصری در
باره آن نوشتم و گفتم همین آیین بود که 19سال بعد دچار انشعاب گردید و مذهب بهائیت
از آن سرچشمه گرفت. سید باب ادعا نمود که او باب (واسطه و نایب) امام زمان
و مهدی موعود شیعه است. کمی بعد پا را فراتر گذاشت و خود دعوی مهدویت کرد. شرع
جدیدی آورد و پس از آنکه تعداد انبوهی به او ایمان آوردند مدعی ظهور خداوند در وجود
خود شد. چون پیروان او تصور میکردند او امام زمان است و در شهرهای مختلف ایران
چون یزد و نیریز فارس و مازندران (بقعۀ شیخ طبرسی) و زنجان با قوای دولتی جنگیدند.
دولت ابتدا او را به آذر بایجان تبعید و در قلعۀ ماکو زندانی کرد. بعد زندان او راتغییر
داد و به زندان چهریق برد. و از آنجا هم به تبریز آورده و پس از محاکمه
درتاریخ 1266 هجری قمری اعدام نمود. این جوان هنگامی که در زندان بود احکام و آراء
خود را در کتابی به نام بیان تدوین کرد. وی اعلام کرد که دورۀ اسلام بعد از
هزار سال ابتدا از سال 260 هجری (شروع دورۀ غیبت امام دوازدهم) به پایان رسیده و او
موعود اسلام است. (به دورۀ هزار سالۀ ظهور سوشیانت در مذهب زردشت که قبلاً در مبحث
مهر مسیحا ذکر شد توجه شود.) قیامت یعنی ظهور جدید و بهشت همان ایمان به او و دوزخ
هم انکار اوست. (عین این تعبیر در بخش اسماعیلیه و قرمطیها در همین مقاله ذکر شد
و تازگی ندارد.) او دورۀ جدیدی را آغاز نمود و اسلام جای خود را به دین بیان داده
است و سا ل را به 19 ماه و 19 روزه تقسیم کرد و 19نفر اولیۀ بابیان را (شامل خودش
و 18نفر پیروان او) واحد قرار داد و بسیاری از احکام خود را بر اساس عدد 19 مقرر نمود.
(در این مورد هم مبتکر نیست. به شرح حال محمود پسیخانی مؤسس مذهب نقطوی که قبلاً
ذکر شد مراجعه شود)
از علم حروف و خواص ابجدی حروف و علم جفر در بیان و استدلالش بهره برد. (دراین
مورد از آراء شیخ احمد احسایی و شاگردش سیدکاظم رشتی استفادۀ فراوان برد. چون قبل
از ادعای بابیت مدتی در کربلا در درس سیدکاظم رشتی شرکت کرده بود و به همین دلیل
پیروان اولیۀ او همه از شاگردان سید کاظم و مؤمنان مذهب شیخیه بودند) و در هنگام
فرستادن شاگردان اولیۀ خود برای تبلیغ مذهبش به آنها سفارش کرد در هرجا که وارد
شدید و مأموریت خود را انجام دادید از آنجا خارج شده و چیزی نخواهید و چیزی با خود برندارید. حتی
کفشها و لباس خود را بتکانید. (همین مطلب در سفارش عیسی مسیح به حواریون عیناً
آمده است) و نیز اسامی 19 ماه را از دعای سحر حضرت علی پیشوای اول شیعیان برداشت و
اسامی روزها را هم همان اسامی ماهها قرار داد. (در این مورد سابقۀ آن را در مذهب
زرتشت داریم که اسامی ماهها با اسامی روزها یکی است.) حتی نام کتاب مذهبی خود را
که بیان نامید از مذهب قرمطی و دروزیها انتخاب نمود. و اینکه او مظهر خداوند است
و چون خدا را نمیشود شناخت بایستی در هر دوره به مظهر او که در بدن بشری ظاهر میشود
ایمان آورد. (این موضوع هم ابتدا توسط عیسی مسیح و اهل حق علیاللهیها و عدهای
از بنیانگذاران مذاهب شرقی و غربی عنوان
شده است.)
در مورد بحث آخر که مطالعۀ تطبیقی دربارۀ دین بیان است اولاً از پیروان این کیش
طلب عفو مینمایم. به خاطر مصادیقی از دین
بابی (یا بیانی) که مورد مطالعۀ تطبیقی با سایر آیینها قرار گرفته بدانند و مطمئن
باشند که با هرگونه بدرفتاری و خدای ناکرده تبعیض از برخورداری از حقوق انسانی دربارۀ
آنها و سایر معتقدان مذاهب و آیینها و ادیانی که در این مقاله به نام و مشخصات
آنها اشاره شده موافق نیستم. معتقدم که این مسائل بایستی بدون هیچگونه حُب و بغُض
و با بیطرفی کامل به طریق مسالمتآمیز و درعین حال علمی و منطقی و بدون کوچکترین
تعصب دینی و مذهبی مورد بحث و مذاکره قرار گیرد. نباید موافق و منتقد را مورد
توهین و اتهام قرار داد و امیدوارم که صاحبنظران این بحث را ادامه دهند تا کمکی
به رفع سوءتفاهمها شده باشد. اگر به علت دوری از ایران که مهد این آیین جدید است
و عدم دسترسی به منابع دست اول و اصیل اشتباهاتی در طرح مطالب کرده باشم با
بزرگواری خود دست به قلم برده و آنهارا به قلم آورده و رفع اشتباه فرمایند.
منابع:
1- کتاب
مقدس عهد جدید و قدیم
2- تقویم
و تاریخ در ایران: شادروان ذبیح بهروز
3- جستاری
دربارۀ مهر و ناهید: دکتر محمد مقدم
4- تاریخشناسی:
مجید یکتایی
5- نقش
ایرانیان درفقه اسلامی: محمدعلی اختری
6- تاریخ
سیدعلی محمد باب: نیکلای فرانسوی، ترجمۀ پارسی از علیمحمد، همایون فرهوشی
7- فلسفه
و مذاهب در آسیای وسطی: کنت گوبینو فرانسوی و ترجمه از علیمحمد همایون فرهوشی
8-
تاریخ نقطۀ القاف: منسوب به میرزا جانی کاشانی. چاپ ادوارد براون انگلیسی
9- فرقههای
اسلامی: شهرستانی و ترجمه و شرح از محمد جواد مشکور
10- نقطویان:
صادق کیا
11- احقاقالحق:
شیخ احمد شاهرودی
12- بابیگری
و بهائیگری و کسروی گرایی: یوسف فضایی
13- هشت
بهشت: میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی
14- مطالع
الانوار معروف به تاریخ نبیل منسوب به نبیل زرندی: ترجمه از عربی به پارسی از
عبدالحمید اشراق خاوری
15- حروفیه:
روشن خیاوی
16- فهرست
متون حروفیه: عبدالباقی گولپینارلی و ترجمه به پارسی از دکتر توفیق سبحانی.
17- Some Modern Religions - J. Stafford Wright and J. Oswald
Sanders - London 1961