مرورى كوتاه بر ادبيات مشروطيت
دکتر بابک صبرى

اگرچه ريشۀ انقلاب مشروطه را بايد از هنگام شكست عباسميرزا
نايبالسلطنه از روسها و انعقاد قراردادهاى ننگين گلستان و تركمانچاى
جستوجو كرد، ولى پايۀ اصلى انقلاب، همانا در واقعۀ رژى و تحريم تنباكو و فتواى
تاريخى آيتالله
ميرزاى شيرازى نهاده شد و با كشته شدن ناصرالدين
شاه به دست ميرزارضا كرمانى
كه از تربيتيافتگان مكتب سيدجمالالدين اسدآبادى بود، پيروزى آن تسريع شد.
عوامل مهمى كه در ايجاد اين نهضت نقش داشتند علاوه بر بىكفايتى
شاهان نالايق قاجار،
عبارتند از: نقش بيداركنندگى روحانيت مبارز شيعه به ويژه چهرههايى چون سيدجمالالدين اسدآبادى، سيدجمالالدين
واعظ اصفهانى، آيتالله طباطبايى و آيتالله بهبهانى. وجود
نويسندگان روشنفكرى مانند طالبوف، زينالعابدين مراغهاى، میرزا آقاخان كرمانى،
ميرزا مَلكمخان و ميرزا علىاكبر دهخدا، تأسيس مدرسۀ دارالفنون
توسط اميركبير،
انتشار روزنامههايى در داخل و خارج از ايران مانند روزنامۀ قانون در لندن،
روزنامۀ عروهالوثقى در پاریس، روزنامۀ حبلالمتين در کلکته، روزنامۀ
اختر در استانبول، روزنامۀ ثريا در قاهره،
روزنامۀ صوراسرافيل در تهران و روزنامۀ نسيم
شمال در رشت، كه البته دو روزنامۀ
اخير در دورانِ استبداد صغير درخشيدند.
به هر صورت مجموعۀ اين عوامل به صدور فرمانِ مشروطيت در
سال 1285 ه. ش. منجر شد، به طورى كه مظفرالدين شاه در همان سال مجلس يكم را
در كاخ گلستان گشود و ده روز پس از
امضاى قانون اساسى در 51 اصل، درگذشت.
محمدعلى شاه در بامداد روز سهشنبه دوم تیر ماه سال 1287
مجلس را به توپ بست. گروهى از آزادیخواهان منجمله
ميرزا جهانگير شيرازى
مدير روزنامۀ صوراسرافيل و ملکالمتكلمين واعظ معروف را در باغ شاه به دار كشيد و بدين ترتيب دوران
استبدادِ صغير آغاز شد. ولى آزادیخواهان از
توپ و تشر شاهِ خودكامه نهراسيدند. مردم تبريز به رهبرى ستارخان
و باقرخان، مردم اصفهان به رهبرى سردار
اسعد و مردم رشت به فرماندهى ولىخان تنكابنى قيام كردند و در سال 1288 تهران را فتح كرده، شاه خيرهسر
را به سفارت روس در «زرگنده» راندند.
از آن پس دولتهاى ضعيفى در ايران تشكيل شد كه هيچ كدام
نتوانستند و يا نخواستند گامى به
نفع ملت بردارند. انگليسىها چون از دولتهاى ضعيفى كه در
تهران روى كار مىآمدند راضى نبودند، در سوم اسفند ماه 1299
ه. ش. با كودتاى سيدضياء - رضاخان انتقام خود را از آزادیخواهان ايران
گرفتند. رضاخان پس از آنكه جمهورى پيشنهادى
پوشالىاش به نتيجه نرسيد در آذرماه 1304 ه. ش. سلسلۀ قاجار را منقرض و حكومت ديكتاتورى پهلوى را تأسيس كرد.
نويسندگان، شاعران و روشنفكران مسئول مشروطهخواه كه مىخواستند افكار خود را به
كمک بخش عظيمى از مردم عليه استبداد حاكم بهكار گيرند، به ناچار در سرودهها و
مقالات خود از طنزهاى عوامانه و ضربالمثلهاى
رايج بين مردم استفاده كردند. مثلاً سرودههاى طنزآلود
سيداشرفالدين گيلانى ملقب به نسيمشمال و علىاكبر دهخدا،
زاييدۀ همين ضرورت بود و در شعر اين دوره نيز به جاى پند و
اندرزهاى حكيمانه و ارشادهاى عارفانه به موضوعات سياسى و
اجتماعى مانند سرنوشت جامعه، تحولات
اجتماعى، رشد سياسى، آزادیخواهى، آزادگى، عدالت و مبارزه با ستم طبقاتى پرداخته شد. حتى شاعران از واژههاى
ملى و مفاهيمى كه بار ميهنى و آزادیخواهانه
دربرداشت، سود جستند.
آرى، شرايط اجتماعى و سياسى حاكم بر آن دوران به خوبى به نخبگان و فرهيختگان اين
ديار آموخته بود كه به جاى اينكه بار گناه
همۀ نكبتها و عقبماندگىها را به گردن تقدير بيندازند،
بايد ريشۀ آنها را در طرز تفكر و تدبير خود جستوجو
كنند.
يكى از نخستين كسانى كه ضرورت اين توجه را
دريافت اديبالممالک فراهانى بود كه همفكرانش را از
پرداختن به ثروتاندوزى و دلبستگىهاى دنيايى
هشدار داده و وظيفۀ اصلى ميهنپرستان و مردمباوران را مبارزه با زورگويى طبقات حاكمه، خرافات عاميانه
و انحطاط فرهنگى مىدانست. كما اينكه بسيارى از آنها بارها
به زندان افتادند، تبعيد شدند و شكنجه ديدند ولى از پاى
ننشستند.
دهخدا تبعيد شد، عارف دربهدرىها
كشيد، اشرفالدين گيلانى روانۀ تيمارستان شد، دهانِ فرخى
يزدى دوخته شد، چون نداى مردم را سرمىداد، لاهوتى نيز تبعيد گرديد، ميرزادۀ عشقى توسط
عمال مزدور رژيم شاه به شهادت رسيد و ملکالشعراى
بهار
نمايندۀ مردم خراسان بارها مزۀ زندان را چشيد و البته همۀ اين بزرگان آزاده در قبال همۀ سختىهايى كه به جان خريدند، هيچ
توقعى از مردم نداشتند، در حالى كه نويسندگان و
روشنفكران بىمسئوليتى همچون اديب نيشابورى، در آن زمان مىزيستند كه هيچ رنگ و بويى از مشروطه خواهى و احقاق
حقوق ملى در آثارشان يافت نمىشود و به قول
دكتر شفيعى كدكنى در
نوشته هاى اينها "از صداى پاى زمانه اثرى نيست."
اين در حالى است كه
انديشمندان و وطنپرستان دورۀ مشروطيت كه پناهگاهى جز مردم نداشتند و براى خود وظيفهاى جز پشتيبانى از آرمانهاى
بر حق مردم نمىشناختند، مىكوشيدند كه با افشاى ضعف حكومت
مركزى و دستدرازىهاى بيگانگان، زبان گوياى مردم باشند و با
روشنانديشى و آگاهىبخشى رسالت سنگين دفاع از حقوق ملى را
بردوش گيرند. |
|