سال دوم / شمارۀ بیستم / ادبیات / باز هم خیانت به حافظ / مسعود شیر محمدی

باز هم خیانت به حافظ
مسعود شیرمحمدی





در هفته‌نامۀ شهروند به شمارۀ 1306 مورخۀ 4 نوامبر سال گذشته در مقاله‌ای تحت عنوان "خیانت به حافظ"، اینجانب چگونگی تغییر کلمات کلیدی اشعار حافظ را شرح دادم. این تغییرات عمدی و حساب‌شده به دستور و نظارت مأموران و مزدوران متعصب مذهبی انجام گرفته است. بدترین و مغرضانه‌ترین تغییرات در چاپ جدید دیوان حافظ را انتشارات ساحل واقع در تهران، خیابان انقلاب، کوچۀ فروردین انجام داده است که مقدمه‌نویسی آن را از نوشته‌های قبلی مرتضی مطهری انتخاب کرده‌اند.

شرکت‌های انتشاراتی دیگر بعضی عمداً و بعضی جبراً تا آنجا که عقل‌شان می‌رسیده است به تغییر و تخریب الفاظ کلیدی و پرمعنی و رندانۀ حافظ دست زده‌اند. به نظر می‌رسد که در این زمینه خیلی هم موفق بوده‌اند. جالب اینجاست که در مواردی که عقل‌شان نرسیده و یا امکان تغییر و تعویض کلمات برایشان میسر نبوده است، ابیات ناخوشایند را از متن غزل به کلی حذف کرده‌اند. بدین ترتیب مثلاً یک غزل نُه بیتی را به یک غزل هفت بیتی تبدیل کرده‌اند.

حافظ در بسیاری از ابیاتش از آخوندهای دین‌فروش به عنوان کوته‌آستینان یاد کرده است و در یک بیت می‌فرماید:

به زیر دلق مُرقع کــــمندها دارند
درازدستی این کوته‌آستینان بین        

مقصود اصلی اینجانب از نوشتن مقالۀ "خیانت به حافظ" آن بود که هموطنان عزیزم را که از خواندن و لذت‌بردن غزلیات حافظ سرمست می‌شوند آگاه کنم، و به آنان یادآوری کنم که مواظب چاهی که دین‌فروشان در سر راه ادبیات فاخر ایران، به خصوص غزلیات حافظ کنده‌اند باشند و در این چاه نیفتند.

متأسفانه در شمارهای پیشین نشریۀ شهروند این بار خیانت به حافظ را کسی مرتکب شده که ادعای حافظ شناسی دارد. آقای "مجید نفیسی" را می‌گویم. نام زیبای ایشان آدم را بی‌اختیار به یاد استاد بزرگ ادبیات ایران آقای "سعید نفیسی" می‌اندازد که خود عاشق صادق غزلیات پرطراوت حافظ بود.
متأسفانه آقای مجید نفیسی که دست بالایی در ادبیات فارسی دارند نیز در این چاه افتاده‌اند که به شرح آن می‌پردازم.

من در مقالۀ قبلی خود نمونه‌های زیادی از تغییر کلمات و همچنین از حذف کلی ابیات حافظ آورده بودم و در اینجا به منظور پرهیز از طولانی شدن کلام و رعایت به لفظ اندک و معنی بسیار، قصد تکرار آن نمونه‌ها را ندارم ولی چون به وضوح می‌بینم که آقای مجید نفیسی هم در کمند کوته‌آستینان گرفتار آمده‌اند مجبور می‌شوم که حداقل یک نمونه از آن همه موارد را با جزئیات بیشتر مطرح کنم. این اولین نمونه‌ای بود که من مطرح کرده بودم و از حسن اتفاق آقای نفیسی هم در مقالۀ بسیار طولانی خود این بیت را به عنوان نمونۀ اول ذکر فرموده بودند، با این تفاوت تأسف‌بار که ایشان بیت مربوطه را با کلمۀ مهندسی شده یعنی تغییریافتۀ آن آورده بودند. اصل موضوع بر سر این بیت است که شاملو بدون کم و کاست در دیوان حافظ چاپ سال 1354 آورده است. ناگفته نماند که تمام دانشمندان و ناشران از تاریخ‌های دور تا قبل از دست‌اندازی کوته‌آستینان این بیت را با همین کلمات کلیدی به چاپ رسانیده‌اند.

عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ
قـــــرآن ز بر بخـــــــــــوانی با چارده روایت

در این بیت بنا بر ضرورت درک صحیح از شعر حافظ باید گفت که تأکید اولیه بر کلمۀ "عشقت" است و تأکید ثانویه بر کلمۀ "ور". 
"عشق" در اینجا نمایانگر عشق به راستی و درستی و یا عشق به انسانیت است. کلمۀ "ور" یعنی "حتی اگر". فرهنگ لغات فارسی به انگلیسی هم آن را
Even if  ترجمه کرده است. با این حساب حافظ فرموده است که حتی اگر مانند حافظ قرآن را با چهارده روایت بخوانید، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. آن چیزی که به فریاد شما می‌رسد عشق به راستی و درستی است.
ببینید که این دانشمندِ تمام قرون و اعصار با چه درجه‌ای از هوشمندی پیام زیرکانۀ خود را برای نسل‌های پس از خود به‌یادگار گذاشته است. ببینید چه گونه با این تک بیت، قفل بزرگی بر دکان زاهدان ریاکار زده است. البته زاهدان دین‌فروش که امروز فرصت بسیار مناسبی به دست آورده‌اند بی‌کار ننشسته‌اند. یعنی این که کلمۀ کلیدی "ور" را با "گر" عوض کرده‌اند. و نمونه‌های بسیار دیگری از همین قبیل.
اکنون همین یک بیت را با کلمۀ قلابی "گر" بخوانید.     

عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
قـــــرآن ز بـر بخـــــــــــوانی با چارده روایت

حالا دین‌فروشان و ضد ایرانیان می‌توانند ادعا کنند که حافظ از کار حفظ کردن قرآن افتخار کرده است و آن را به نسل‌های بعد از خود نیز توصیه کرده است. آقای مجید نفیسی هم بدون مراجعه به کتاب حافظِ شاملو که مورد ادعای ایشان است صورت تغییریافتۀ این بیت را شاهد دینداری حافظ قلمداد کرده است. قصد داشتم این نوشته را به خاطر پرهیز از طولانی شدن کلام در همین جا خاتمه بدهم ولی حیفم آمد کلمات غیرعادلانۀ پایانی آقای مجید نفیسی را بی‌جواب بگذارم و رد شوم. بی‌تفاوتی به حد کافی در قشر عظیم اکثریت خاموش و خواب‌آلود ایران وجود دارد.
آقای مجید نفیسی حافظ را که سرچشمۀ امید و الهام و ابداع است در پایان مقالۀ طولانی خود به کهنه‌پرستی و مرگ‌آفرینی و سنت‌گرایی فرمالیستی (یک کلمۀ نامأنوس فرنگی و غیر لازم که هفت بار در یک محدودۀ چند خطی پایانی مقالۀ ایشان تکرار شده است) متهم کرده است. این طور که ایشان از کلمۀ فرمالیستی استفاده کرده‌اند شک دارم که خود ایشان معنی این کلمه را به خوبی فهمیده باشند. به یاد مرحوم حزب کمونیست توده می‌افتم که به منظور سرسپردگی به استالین معروف و اطاعت از حزب کمونیست شوروی سابق، اعضای وطن‌فروش خود را ترغیب به استفاده از کلماتی نظیر تز، آنتی تز، سنتز، هژمونی، ناستالژی، انتلکتویل، سمپاتیزان، انترناسیونالیست و غیره می‌کرد. حتی در هر جملۀ بسیار کوچک آنها هم این گونه کلمات به دفعات تکرار می‌شد.
بهتر است جواب جملات پایانی مقالۀ آقای مجید نفیسی را به استادان و دانشمندان و ادیبان دانش و ادب زبان فارسی واگذار کنم و مختصری از فرمایشات فاضلانۀ آنان را که در بزرگداشت حافظ بیان داشته‌اند شاهد بیاورم و به یاد بیاورم که:

شب‌پره گر نور آفتاب نخواهد
رونق بـــــازار آفتاب نکاهــــد              

علی دشتی دیوان غزلیات حافظ را به کاخ ابداع تشبیه کرده است. ابداع یعنی نوآوری. توصیه می‌کنم آقای مجید نفیسی کتاب "کاخ ابداع" آقای علی دشتی را بخوانند.
شادروان فریدون مشیری در اوج بلوغ ادبی خود جریان یک محفل دوستانۀ فال حافظ را به شعر کشیده است. اولین شعری که برای یکی از دوستان صمیمی او آمده این بود که:

رسید مژده که ایام غـــــم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
بر این رواق زبــــــرجد نوشته‌انـــد به زر
که جز نکـــــویی اهل کرم نخـواهد ماند

و مشیری ادامه می‌دهد:

هزار بوسه زدم بر تــــرانۀ استاد
هزار بار بر آن روح پاک رحمت باد

مشیری خوب درک کرده است که نوآوری و ابداع و امیدآفرینی و زندگی‌سازی از این بالاتر و بهتر نمی‌شود. فریدون مشیری خود حافظ زمان ما بود. نه تنها اشعار کلاسیک او که حتی نوپردازی‌های او  را نیز مردم ما به جان و دل پذیرا شدند. با این وجود می‌گوید: هزار بوسه زدم بر ترانۀ استاد.

شادروان احمد شاملو قافله‌سالار شعر نو بود ولی عمری بر سر تحسین و ستایش از عبارات، اشارات و تمثیل‌ها و کنایات بدیع و زندگی‌ساز حافظ کرد. مقدمۀ پر از تحسین و تکریم و  تعجب از نبوغ ذاتی حافظ که بر کتاب حافظ به روایت خودش نوشت یک شاهکار بزرگ ادبی است. کلمات مندرج در همین مقدمه بود که دین‌فروشانِ فرومایه زندگی را بر او تلخ کردند. یک لحظه راحتش نگذاشتند. هر روز برایش چنگ و دندان تیز کردند . بعد از انقلاب عاشقان غزلیات حافظ دربه‌در پی حافظِ شاملو بودند. تقاضای بسیار زیاد و عدم عرضه یا عرضۀ بسیار کم باعث بازار سیاه شد و ناشران به احتمال بسیار قوی به فکر رشوه دادن به دست‌اندرکاران رژیم و گرفتن مجوز انتشار افتادند. مجوز به شرطی صادر شد که مقدمه‌نویسی شاملو از آن حذف شده باشد.
یک شاعر و ادیب بسیار پرمایۀ دیگر آقای دکتر نعمت میرزاده، مقیم فرانسه است که اشعار سبک نو ایشان هم ستایشگران بسیار دارد. ایشان می‌فرمایند:

ما شیخ نروفته شـــــاه را روبیدیم
بد را بـــــــزدودیم و بتر بگزیدیــــم
حافظ مگــــر امروز ببخشــــد ما را
او گفت به صد زبان و ما نشنیدیم

شادروان استاد شهریار، شاعر بلندآوازۀ ترک‌زبان، با الهام از "دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند" می‌گوید:

بعد حافظ دهنی بر غزل نقض نرفت
عارفان قفل ادب بر در این خانه زدند    

به یاد دوست عزیزم آقای دکتر بحرآبادی می‌افتم که همیشه می‌گوید: شعر حافظ آرامشی شادی‌بخش به من می‌دهد. و اینها همه نمونه‌ای از خروار است.

کلام آخر اینکه شک ندارم حتی اگر آقای مجید نفیسی وقعی به این نوشته نگذارند، لااقل به اشتباه خود در مورد کلمۀ "ور" و "گر" پی‌خواهند برد که در آن صورت یک معذرت‌خواهی کوچک به خوانندگان هفته‌نامۀ شهروند بدهکار می‌شوند. امیدوارم که ایشان انتقاد اینجانب را به حسن نیت تعبیر کنند و بدهکاری خودشان را هم به خوانندگان پرشمار نشریۀ شهروند با همان حسن نیت ادا کنند.    
       

Comments