انسان در عصر فناوری
با سلام
سرعت تحولات زندگی بشر در هر زمینهای به حدی زیاد شده که
معلوم نیست تا کی و کجا میتواند با این سرعت به رشد خود ادامه دهد. فناوری روز به
روز در حال پیشرفت است و افزارهایی که چند ماه و چند هفتۀ پیش در صدر بازار فروش
قرار داشتند امروز خریداری ندارند و به اصطلاح از رده خارج محسوب میشوند.
به عنوان نمونه به یاد دارم در گذشتۀ نه چندان دور که خبری از دوربینهای عکاسی
دیجیتال نبود، تنها قادر به گرفتن 24 یا 36 عکس بر روی نگاتیو بودیم و بد یا خوب،
باید عکسها را بعد از چاپ میدیدیم. پیشتر ظهور و چاپ یک حلقه فیلم ساعتها طول
میکشید. بعد که ظهور دو ساعته و یک ساعته و نیم ساعتۀ آن به بازار آمد ما به مزاح
میگفتیم حتماً در آینده، قبل از ارسال فیلم برای ظهور، عکاسیها عکسهای چاپ شدۀ
شما را آماده دارند و شما تنها میروید و آنها را تحویل میگیرید. امروزه میبینیم با ابداع دوربینهای دیجیتال که دارای صفحۀ
نمایش هستند این مزاح به نوعی به واقعیت تبدیل شده است.
از طرفی تحولات تکنولوژیکی خواه ناخواه ساختار اجتماعی
جوامع را نیز دستخوش تغییر و تحول سریع نموده است. اطلاعرسانی و نشر اخبار سرعت
فزایندهتری به خود گرفته است. وجود صدها و هزاران ابزار اینترنتی و وابسته به آن
سبب شده تا همگان در همه جای دنیا و به سرعت از همه چیز با اطلاع شوند. دیکتاتورهایی
که تا چند هفتۀ پیش برای ملت خود کُرکُری میخوانند سر از سوراخ موش در میآورند، به
خاک و خون کشیده میشوند و تصاویر آنها همزمان در سراسر دنیا در دسترس همگان قرار
میگیرد.
با تمام این تفاسیر ماهیت زندگی روزمرۀ بشر چندان دچار تغییر و تحول نشده است.
شاید بتوان گفت که تنها شکل، نوع و سرعت آن تغییر کرده است، اما ماهیت اصلی زندگی
همچنان بسانِ صدها و هزاران سال پیش و بسا رو به زوالتر است. دهکدۀ جهانی مرزها
را تا حدودی از میان برداشته است اما مرزهایی که گاهاً نوع بشر پیرامون خود میکشد
مانع از تحولات جهانشمول در روابط اجتماعی افراد میشود.
با وجود تمام فناوریهای جدید و سرعت فزایندۀ رشد آنها، به نظر من کماکان درک "انسان"
و "روابط انسانی و اجتماعی" پیچیدهتر و با اهمیتتر از بسیاری از این فناوریهاست.
ماجرای پدری که دختران و همسر خود را، که در اصل "مادر" فرزندانش است،
به ضرب گلوله یا چاقو از پای در میآورد را چهگونه میتوان توجیه کرد؟ آیا باید
نام آن را تنها تعصبات دینی یا قبیلهای گذاشت؟ یا جهالت و بیسوادی را عامل اصلی
این قبیل حوادث خواند؟ آیا برای تعصبات و باورهای غلط دینی و مذهبی افراد پایانی
هست؟ چهطور هنوز که هنوز است بسیاری گرایشات شدید متعصبانۀ دینی و اعتقادی دارند؟
و بسیاری نیز هیچ دین و ایمانی ندارند و تنها از قِبَل آن نان میخورند؟ آیا پیشرفت
صنعت و فناوری قادر به بهبود ماهیت زندگی انسان و روابط انسانی خواهد شد و یا خودِ
آدمی روزی در دام آن گرفتار خواهد آمد؟
طبق تئوری نسبیت انیشتین همه چیز نسبی است. به عنوان مثال سرعت شخصی که در قطاری
با سرعت 500 کیلومتر در ساعت نشسته است، نسبت به صندلی و اشیاء داخل قطار صفر است.
این در حالی است که سرعت او نسبت به اشیاء خارجی 500 کیلومتر در ساعت است. به نظر
من این قانون نسبیت در تمامی موارد از جمله روابط اجتماعی و انسانی هم صدق میکند.
همه چیز در دنیا نسبی است و هیچ چیز مطلقی وجود ندارد. حتی چهرۀ به خاک و خون
کشیده شدۀ دیکتاتوری که او را از سوراخی بیرون کشیدهاند نیز نمیتواند مطلقاً
خوشایند و شادیآور باشد. باری، این پایانهای نافرجام تا حدودی نتیجۀ یک عمر
استبداد و زورگویی و نفهمی خود این افراد نیز بود و هست، ولی با این وجود مرگ و به
خاک و خون کشیدن هیچ انسانی در هیچ مکان و زمانی نمیتواند و نباید خوشایند باشد. اصولاً
چرا باید مرگ و سرنگونی شخص یا گروهی موجبات خرسندی و شعف شخص یا گروهی دیگر را فراهم
کند؟ آیا چنین روند فرایندی هرگز متوقف خواهد شد؟ و هزاران سئوال دیگر که بحث و
بررسی آنها مثنوی هفتاد من کاغذ میطلبد.
با این وجود و در پایان راه این ما هستیم که میتوانیم و
باید به زندگی خود معنایی ببخشیم. ماه گذشته وقتی استیو جابز بنیانگذار شرکت اَپل
در نبرد با بیماری سرطان از پای درآمد، برخی این سئوال را مطرح کردند که چهطور یک
میلیون نفر در روز در آفریقا میمیرند و کسی چیزی نمیگوید ولی یک نفر میمیرد و
یک میلیون نفر در مورد آن حرف میزنند؟ البته فکر میکنم که نیازی به پاسخدهی این
سئوال نباشد چرا که مطمئن هستم همه جواب آن را میدانیم.
***
بهل!
کاين آسمانِ پاک
چراگاه کسانی چون مسيح و
ديگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرشان کيست؟
و يا سود و ثمرشان چيست؟
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بگذاريم
به سوی سرزمينهايی که ديدارش
بسان شعلۀ آتش
دواند در رگم خون نشيط زندۀ
بيدار
نه اين خونی که دارم، پير و
سرد و تيره و بيمار[1]
[1] زندهیاد مهدی اخوان ثالث
|