زندگی، آثار و تحولات فکری بهرام چوبینه مقدمۀ مهرگان: بررسی و تحقیق پیرامون زندگی برخی از افراد بدون در
نظر گرفتن شرایط اجتماعی و فرهنگی زمان حیات آنان امری است بس دشوار و در پارهای
از موارد نشدنی. مهرگان بر آن بود تا در یکی از بخشهای "فرهنگ
عمومی" مهرگان تنها مرور مختصری بر زندگی
"میرزا آقاخان کرمانی" داشته باشد. طبق ساختار و سنت همیشگی مهرگان، که
هدف اصلی آن تنها بیان حقیقت و در حد امکان اطلاعرسانی بیغرض و درست است، به جمعآوری
و تحقیق در این زمینه پرداختیم. هرچه بیشتر به کنکاش و جمعآوری مدارک و اسناد
پرداختیم، مقالۀ "بهرام چوبینه" در این زمینه را کاملتر و تحقیقیتر
یافتیم. لذا بر آن شدیم تا به جای گِردآوری خلاصهای از زندگی و افکار میرزا
آقاخان کرمانی، مقالۀ کاملتر بهرام چوبینه در این زمینه تحت عنوان "زندگی،
آثار و تحولات فکری میرزا آقاخان کرمانی" را در چند قسمت و به صورت دنبالهدار
در این بخش از مهرگان خدمت خوانندگان خود ارائه دهیم. امید است که مورد پسند و
استفادۀ همگان واقع گردد.
***** وی در روزهای آخر حیاتش به هیچ چیز جز ایران و
فرهنگ ایرانی نمیاندیشید و تمام هدف و آرزوی او در بازگشت به "ایران"
خلاصه میشد. و اگر موفق میگردید آخرین لحظات زندگیاش را در میهنش به سر رساند و
نیز در گورستانهای خشک و بیروح کرمان، زادگاهش، به خاک سپرده شود، بیتردید خود
را خوشبختترین فرد جهان میپنداشت. زیرا که دیگر میل نداشت به مانند آوازخوانی
دوره گرد، برای کسانی آواز بخواند، که با تکبر نان و جیرۀ روزانه او را میدهند،
بدون آن که آواز او را گوش داده باشند. وی با نوشتن "سه مکتوب"
و"صدخطابه" تمامی فرهنگ اسلامی را سئوال آمیز کرد و به رویاهای میلیونها
ایرانیِ میهن دوست، جان و بال و پری دوباره بخشید. در همین کتاب "سه مکتوب" زیرکانه در علائم ظهور قائم مینویسد: "ایرانیان هزار سال است به انتظار طلوع آفتاب از مغرب و صیحه زدن جبرئیل میان زمین و آسمان و خرسواری دجّال و ظاهر شدن مهدی در مکه نشستهاند و دست از تمام امور معیشت و زندگانی و سعادت و کامرانی شستهاند که مرحوم [ملا باقر] مجلسی در کتاب بحار [الانوار] چنین گفته و این طور قصۀ مزخرفی نوشته. "در مقام و منزلت همین ملاباقر مجلسی که مورد قبول و احترام دیگر ملایان است مینویسد: به سبب "لیس مالی پادشاهان صفویه، داد بی دینی داد." تمامیکوشش میرزا آقاخان در پاسخ به این پرسش
است که آیا دین اسلام به طور کلی شیعیگری یا سُنّیگری فرقی نمیکند، چه ارمغانی
برای ایران و ایرانیان به همراه آورده است. قابل دقت آن که جواب این پرسش را
میرزا آقاخان درآستین دارد و در کمال یکرنگی و نازکاندیشی و با نیشخندی زیرکانه مینویسد: مکتبهای سیاسی اجتماعی چون سوسیالیسم، لیبرالیسم، کنسرواتیسم، ناسیونالیسم، آنارشیسم، امپریالیسم، آنتیسیمیتیزم، مارکسیسم، کمونیسم، ماتریالیسم، سوسیال داروینیسم، ایندوستریالیسم در همین قرن تأسیس و یا شکوفایی دوباره یافتند. انقلابات کارگری، انقلاب صنعتی، کمون پاریس و جنگهای داخلی علیه بردهداری در آمریکا به وجود آمد. عصر ماشینهای بخار آغاز گردید و بالاخره گوته در همین قرن "دیوان شرقی" خود را سرود. بتهوون سمفونی نهم را نوشت و فیلسوف دیر آشنا نیچه "چنین گفت زرتشت" را به جهان اندیشه و فلسفه هدیه کرد. عصر جدیدی متولد، و دنیایی نو و مدرن آغاز گردیده بود. نسیم آزادی و ترقیات حیرتانگیز و تجدید حیات انسانی آرام آرام در شرقِ بیخبر و عقبمانده وزیدن گرفت. در ایران عصر روشنگری و بیداری با دویست سال تأخیر با شدت و حرارتی حیرتانگیز آغاز شد. آخوندزاده، طالبوف تبریزی، میرزا آقاخان کرمانی، زین العابدین مراغهای و دیگر علمداران دلیر ترقی و تجدد و آزادیخواهی در همین قرن متولد و رشد و نمو یافتند و همۀ این سلحشوران و منادیان تمدن جدید در همین قرن پرالتهاب مهمترین آثار روشنگری تاریخ نوین ایران را نوشتند.
در سطور گذشته اشارهای به انتقادات میرزا آقاخان از بابیان و بهائیان کردم، اما جای آن دارد که به انتقادات وی از یهودیان کمی مشروحتر بپردازم، زیرا به گمان نگارنده جای درنگ نیست و نمیتوان به این مشکل و مسئلۀ جامعۀ ایرانی بیتفاوت ماند؛ خصوصاً که میرزا آقاخان کرمانی بارها آرایی را در کتاب "سه مکتوب" بیان میکند که میتواند سبب سوء تفاهم و استفادۀ عوامفریبان و طرفدارانِ برتری نژادی قرارگیرد. سامیستیزی یا Antisemitismus که به غلط یهودستیزی در
فارسی معنی میشود از زشتترین پدیدههای تاریخ انسانیست. این اصطلاح از سام Sam/Sem نام پسر بزرگ نوح، پیغمبر افسانهای،که نژاد
سامی را بدو نسبت میدهند گرفته شده است. تا نیمههای قرن نوزده میلادی به ویژه در
کتاب جامعهشناسان اروپای غربی به همۀ اقوم سامی، اسرائیلیان، اعراب و بخشی دیگر
از اقوام خاورمیانه که تنها نامی از آنان اکنون در تاریخ به جا مانده است اطلاق میشد.
با نظریه پردازیهای سیاسی در پیرامون یهودیان، این اصطلاح، آرام آرام معنی واقعی
خود را از دست داد و در قرن بیستم میلادی دشمنی با یهودیان که پیش از آن بنیانی
دینی داشت و در اثر تبلیغات آباء کلیسای مسیحی ترویج یافته بود، جای خود را به
دشمنی با نژاد سامی داد. در قرن
نوزدهم و نیمۀ اول قرن بیستم در تمامی قارۀ اروپا تبلیغات ضد سامی و ضد یهودی به عنوان
ابزار و اهرمی سیاسی برای سرکوب آزادیخواهان و برای منحرف کردن انقلابیون، از
جانب حکومتهای استبدادی اعمال میشد. لنین رهبر انقلاب اکتبر 1917 روسیه و بنیانگذار دولت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی
در گفتاری به یهودستیزی به عنوان یک اهرم تبلیغاتی و عوامفریبانه در روسیۀ تزاری
اشاره عالمانهای دارد و میگوید: " سامیستیزی را میتوان گسترش دشمنی و نفرت علیه یهودیان نامید. زمانی که
تزارهای لعنتی آخرین لحظات خود را سپری میکردند به این فکر افتادند تا کارگران و
دهقانان نا آگاه را (برای منحرف کردن آنان از تلاشهای انقلابی)، علیه یهودیان
برانگیزانند تنها و فقط تودههای نادان و تحت ظلم به تهمت و افترایی که علیه
یهودیان تبلیغ و ترویج میشود باور پیدا میکنند. این تبلیغات ضد یهودی رسوبات و
پسماندههای دوران بردهداری است، دورانی که تودهها را به عنوان کافر و گمراه به
آتش میانداختند و میسوزاندند. دورانی که بردگی دهقانان هنوز موجود بود، دورانی
که هنوز تودهها نا آگاه و حقوقشان لگدکوب اربابان میشد.
----------------------------------------------------------------------------------- 102.
"مکتوبات" اثر میرزا فتحعلی آخوندزاده، انتشارات مرد امروز 103. رجوع کنید به متن کتاب "سه مکتوب" صفحۀ 142. 104. رجوع کنید به متن کتاب "سه مکتوب" صفحۀ 174. 105. W. I. Lenin, Weltgericht Uber den Judenhass “Prag 1933, S.27,Rudlof Pfistere “von A bis Z” Quellen zu Fragen Um Juden und Christen, 1985, S.26-27 |