زمان را دریابیم، که جاودان
نیستیم.
با درود فراوان:
چندی پیش در این اندیشه بودم که چرا تیغ تیز انتقادات و شایعات بیاساس و گاهاً
بااساس، همواره متوجه کسانی که حرکتی فرهنگی یا اجتماعی میکنند است؟ این در حالی
است که بسیاری از افراد غرق در زندگی روزمره و کاملاً خصوصی و خانوادگی خود هستند
و در عمل هیچ سهمی در هیچ حرکتِ اجتماعی یا فرهنگی ندارند، و هیچ انتقادی نیز
متوجه آنان نیست. آیا حتی به عنوان انتقادی سازنده نباید از این جماعت انبوه
انتقادی شود؟ آیا این افراد هیچ مسئولیتی در قبال جامعهای که در آن زندگی میکنند
ندارند؟ خلاصه در حواشی این موضوع کلی فلسفهبافی نمودم و پاسخهای بسیاری یافتم
که خود، سئوالات دیگری را در ذهن متبادر میساخت. هر پاسخ جدید با پرسش جدیدی
همراه بود. به هر جهت مطمئن نیستم که آیا هنوز پاسخ مناسبی برای سئوالات خود یافتهام
یا نه. از طرفی تکرار این پرسش و پاسخها نیز از حوصلۀ این چند سطر خارج است.
شاید در فرصتی دیگر این موضوع را مفصلتر مورد کنکاش و بررسی قرار دهم اما مختصر
نتایجی که تا کنون از همۀ این کش و قوسها بدست آوردم از این قرار است که:
افرادی که در حاشیۀ گود هستند و خود را درگیر مسائل اجتماعی نمیکنند، همین که
آزارشان به کسی نمیرسد و زندگی سالم و بدون دردسری دارند امری است پسندیده و
نیکو. این راهی است که افراد در زندگی شخصی خود انتخاب میکنند. برخی ترجیح میدهند
که خاموش نَمیرند. به هر دری میزنند تا نامی از خود باقی بگذارند حتی اگر نانی
برای خوردن نداشته باشند، بسیاری نیز ترجیح میدهند تا از زندگی روزمرۀ خود لذت
ببرند و ترجیحاً خاموش بمیرند. این گروه دوم معمولاً افرادی هستند که اعتقادی به
ماندگاری نام نیک ندارند و تقریباً مرگ را پایان راه میدانند و یا به دنیای پس از
مرگ توجهای ندارند. اصولاً چرا باید به مرگ اندیشید وقتی که زندگی جاریست؟
از آمدن و رفتن ما ســـودی کو؟ وز تار
امــــید عمر ما پــــــــــودی کو؟
در چنبر چرخ، جان چندین پاکان میسوزد
و خاک میشود دودی کو؟
شاید برخی از این گروهِ کثیر، حتی توانایی انجام فعالیت اجتماعیای را نداشته
باشند. چرا باید اصراری و انتقادی در این مورد وجود داشته باشد؟ از طرفی هر کس در
هر پست و مقامی که هست به نوعی به جامعۀ خود خدمت میکند و موتور اجتماع را به
حرکت وامیدارد که باز هم قابل تقدیر و تشکر است. صداقت و پشتکارِ رفتگر سادهای
که وظیفهاش را به درستی انجام میدهد از فعالِ اجتماعیای که در چنگ قدرتطلبی و
شهرتطلبی خود اسیر است، صد چندان ارزشمندتر است.
و اما، افرادی که به هر دلیل در عرصۀ مسائل اجتماعی و
فرهنگی قدم پیش میگذارند در واقع این نیاز درونی را در وجود خود احساس میکنند، یا
گمان میکنند که توانایی انجام آن کار به خصوص را دارند. هر حرکتِ اجتماعی این
گروه در جهت پاسخدهی به نیازهای درونی آنهاست. حال این که، نیاز درونی این افراد
چیست و نتایج آن تا چه حد به سود جامعه است، موضوعی است که میتوان جداگانه بررسی
نمود.
به قول شریعتی: "انسان میتواند تصمیم بگیرد که خود را بکُشد اما نمیتواند
تصمیم بگیرد که نفهمد!" رسیدن به آگاهی و خودآگاهی اجتماعی و فردی، چیزی نیست
که بتوان آن را به کسی تزریق نمود و یا انتظار داشت. این امر تنها با گذر زمان و
بالا رفتن شعور اجتماعی جمع صورت میگیرد.
منظورم این است که، انتقاد از این افراد کاملاً بجاست، چرا که مورد انتقاد واقع
شدن یکی از تبعات مسئولیتپذیری است. وگرنه کسی از حیوانات و جمادات توقعی ندارد و
نمیتواند هم داشته باشد. همین که تصمیم گرفتی جماد نباشی (میخواستم "حیوان"
را هم به این جمله اضافه کنم، دیدم توهینی نابخشودنی به حیوانات شریف و نجیب محسوب
میگردد) تیغ تیز انتقادات متوجه توست. و در واقع این احساس مسئولیت توست که از
درون بیدار میشود و خواب و آرامت را از تو میگیرد. حال چگونه به این نیاز درونیِ
خود پاسخ دهی و چه راهی را برای پاسخدهی به نیازهای درونی خود برگزینی انتخاب خود
توست. اینکه آیندگان و نسلهای بَعدی چگونه در مورد آن قضاوت میکنند، امری است که
باید جداگانه بررسی نمود.
فریادمان
در چکاچک دشنههای کین و خودخواهی
گم میشود
ولی جوینده را حق است که بانگ کند،
بگذارید آن را دیوارهای گنگ
و بتهای چوبینه نشنوند
عصبها و قلبها میشنوند.
...
بر ماست که در این کشتی بادبانی
بر سُکّان، استوار بایستیم
تا با گام خود فرسنگی چند، از راه آرزو را درنوردیم.
با کاکاییها به آسمان برخیزیم
تا افق شنگرفی را سیر کنیم.
زمان را دریابیم
که جاودان نیستیم.
زمان را دریابیم
که در برابر آن پاسخگوییم.*
نمونههای بسیاری از احساس مسئولیتپذیری افراد را میتوان در همین شهر و دیار
خودمان تورنتو نیز جستجو نمود. یکی از این افراد آقای جک لیتون نمایندۀ حزب
ان.دی.پی کانادا بود که علیرغم عروج زودگذر خود خدمات بیشماری به جامعه
ارائه نمود و با کمال سربلندی و افتخار جان به جان آفرین تسلیم کرد.
نام نیکو گر بمانَد ز آدمی به کزو ماند
سرای زرنگار
اجازه بدهید خیلی در مورد ایشان صحبت نکنم چرا که مطمئنم همۀ گفتنیها در مورد
ایشان در بسیاری از رسانههای فارسیزبان و غیر فارسیزبان گفته شده است. تنها این
نکته را عرض کنم که ایشان از معدود شخصیتهای سیاسی مورد احترام و علاقۀ من بودند
و خواهند بود. روحش شاد.
نمونۀ بارز دیگری که مایلم به آن اشاره کنم، دکتر رضا مریدی است که متن
کامل مصاحبۀ مهرگان با ایشان را در همین شماره خدمت همۀ شما ارائه دادیم. همانطور
که دکتر مریدی در گفتوگوی خودشان با مهرگان اشاره نمودند، این تنها احساس مسئولیتپذیری
ایشان بود که وی را وارد وادی سیاست نمود. با ورود در این عرصه ایشان خود را در
مقابل تیغ تیز انتقادات و شایعات نابجای بسیاری از کوتهبینان قرار داد. ممکن است
بسیاری، متوجۀ سختیها، بیخوابیها و زحمات شبانه روزی وی نگردند، اما آنچه مهم
است نتایج کارنامۀ ایشان در پایان راه است. و همانطور که همه میدانیم ایشان در طی
مدت چهار سال حضور خود در مجلس قانونگذاری کانادا به نمایندگی از مردم منطقۀ
ریچموندهیل، خدمات فراوانی به جامعۀ ایرانی و غیر ایرانی ارائه نمودهاند. از طرفی
وجود و حضور ایشان در مجلس به عنوان یک ایرانی-کانادایی موفق باعث افتخار و
سربلندی نام ایران و ایرانی است.
امیدوارم که همۀ ایرانیان عزیز مقیم تورنتو به خصوص شهر ریچموندهیل در آستانۀ
انتخابات مجدد که در تاریخ 6 اکتبر برگزار میگردد پای صندوقهای رأی رفته و همانند
گذشته با رأی دادن مجدد به ایشان حمایت خود را از زحمات بیدریغ این دانشمند
فرزانه، که دارای شخصیتی چندبُعدی هستند، اعلام دارند. وجود ایشان (و هر ایرانی
دلسوز و علاقهمند به انجام فعالیتهای سیاسی) در عرصههای سیاسی دولت کانادا به
نفع همۀ ایرانیان و نسلهای بعدی ما در این سرزمین پهناور خواهد بود. کانادا یکی
از بهترین کشورهایی است که کمتر کسی سعادت زندگی و استفاده از مواهب آن را دارد. همۀ
ما باید از این موهبتی که نصیبمان شده خرسند و سپاسگزار باشیم.
و اما امیدوارم که پرحرفی بنده در این سطور ملالآور نبوده
باشد. چند نکتۀ مهم دیگر نیز باقی مانده که مجبورم اشارهای به آنها داشته باشم.
چند نکتۀ مهم
1. تولد دوسالگی مهرگان
همانطور که میدانید هدف مهرگان تنها ارتقای فرهنگ و نام ایران و ایرانی است. با
این عشق و هدف بود که نطفۀ مهرگان بسته شد و اکنون نیز در آستانۀ دوسالگی است. نخستین
شمارۀ مهرگان تحت عنوان "شمارۀ صفر" در اکتبر/شهریور 2009 چاپ گردید که
به طور عمومی توزیع نشد و "شمارۀ یک"
آن نیز با اندکی تأخیر در فوریۀ سال 2010 به طور رسمی چاپ و توزیع گردید. بنابراین
عملاً مهرگان وارد سال سوم فعالیت اجتماعی خود گردیده است. در تمام این مدت تلاش
بیوقفۀ ما در راستای اهدافی از پیش تعیین شده بود و هست. اینکه تا چه اندازه در
این راه موفق بودهایم را به خوانندگان محترم و نسلهای آینده واگذار میکنم.
و اما به دلایل متعدد که مطمئن هستم از حوصلۀ این سطور خارج است ممکن است که در یک
یا چند ماه آینده در خدمت شما نباشیم. این به هیچ عنوان به معنای خداحافظی مهرگان
با خوانندگان خود نیست. مهرگان این قول را به تمامی خوانندگان خود خواهد داد که با
دستانی پربارتر خدمت همۀ شما باز خواهد گشت. مهرگان تنها نیاز به بازبینی عملکرد
دو سال گذشتۀ خود و بهینهتر شدن آن دارد و این کار تنها با صبر و تأمل و آرامش
انجام پذیر است. مهرگان به دنبال یافتن راهکارهای جدید برای ارائۀ پربارتر خود به
جامعۀ ایرانی است. البته ممکن است که شمارۀ آینده نیز چاپ گردد و مثلاً از شمارۀ
بیستم به بعد به خود این مرخصی کوتاه مدت را بدهیم. در هر صورت منتظر اطلاعات
تکمیلی در این زمینه باشید و چنانچه سئوال و یا نظری داشتید با کمال میل پذیرای
شنیدن آن خواهیم بود.
2.
خطاب به مشترکین و حامیان مهرگان
وقفۀ احتمالی در چاپ ماهیانۀ مهرگان در چند شمارۀ آینده به هیچ وجه خللی در
قراردادِ مهرگان با مشترکین محترم خود ایجاد نخواهد نمود. وعدۀ اشتراک ما به قوت
خود باقی است. مطمئن باشید که هر وقفهای در چاپ، محاسبه خواهد گردید و به همان
میزان شمارگان بیشتری از مهرگان برایتان ارسال خواهد شد. مهرگان به هیچ عنوان
حمایت و حُسن اعتماد مشترکین خود را خدشهدار نمیکند. رضایت خاطر شما هدف اصلی
ماست.
3. خطاب
به تمامی دوستانی که تا کنون مطالب ارزشمند خود را برای مهرگان ارسال نمودهاند
مهرگان ضمن عرض تشکر خالصانه از تمامی دوستان و خوانندگانی که تا کنون مطالب
ارزشمند بیشماری را برای ما ارسال نمودهاند، بدین وسیله اعلام میکنیم که همۀ این
مطالب نزد ما محفوظ باقی خواهد ماند. به دلیل گنجایش محدودِ صفحات مهرگان، تاکنون
قادر به استفاده و انتشار بسیاری از مطالب دریافتی شما نبودیم. این بدین معنا نیست
که مطالب ارزشمند شما به دست فراموشی سپرده شدهاند. همۀ مطالب دریافتی در بایگانی
مهرگان محفوظ است و این قول را به همۀ شما دوستان محترم میدهیم که از تکتک این
مطالب در شمارههای آیندۀ مهرگان و به تناسب موضوعات هر شماره استفاده خواهیم
نمود.
با سپاس فراوان
* بخشی از اشعار احسان طبری از مجموعۀ "از میان ریگها
و الماسها"