سال دوم / شمارۀ هجدهم / کنج مهرگان / دکتر رضا مریدی

در کار سیاسی، تنها تجربیات زندگی‌ به شما کمک می‌کنند.
گفت و گوی مهرگان با دکتر رضا مُریدی





کُنج مهرگان: دکتر رضا مُریدی متولد اورمیه است. وی دارای مدرک دیپلم ریاضی از دبیرستان البرز تهران، لیسانس و فوق‌لیسانس فیزیک از دانشکاه تهران، فوق‌لیسانس و دکترای فیزیک از دانشگاه برونل لندن در انگلستان است. وی تا کنون سِمَت‌های مختلفی در مراکز علمی، صنعتی و سیاسی داشته‌اند. از جملۀ آنها عبارتند از:

تدریس در دانشگاه فرح پهلوی (الزهرای کنونی)، اولین رئیس کتابخانۀ مرکزی، اولین رئیس دانشکدۀ علوم و اولین رئیس گروه فیزیک دانشگاه الزهرا، تدریس در دانشگاه ملی ایران (دانشگاه شهید بهشتی فعلی)، تدریس در مدارس عالی کاشان، اراک، پارس و هواپیمایی کشوری ایران، استاد دانشگاه فیجی در کشور فیجی، هفده سال سابقۀ کار و داشتنِ
سِمَت معاونت و دانشمندِ ارشد در موسسۀ حفاظت در برابر اشعه اتمی کانادا، نمایندۀ حزب لیبرال در پارلمان کانادا از منطقۀ ریچموند هیل انتاریو، معاونت پارلمانی وزارت دانشگاه‌ها و وزارت پژوهش‌های علمی، عضویت در شورای عالی مدیریت کالج سلطنی دندانپزشکان انتاریو و عضویت در شورای مشورتی دانشگاه رایرسون.

دکتر رضا مریدی یکی از چهره‌های چندبُعدی و موفق ایرانی است که علی‌رغم داشتن سوابق درخشان علمی، در عرصۀ سیاست نیز موفق بوده‌اند و در طی چهار سال حضور در پارلمان کانادا خدمات ارزنده‌ای به جامعۀ ایرانی و غیر ایرانی به ویژه در منطقۀ ریچموند هیل ارائه نموده‌اند.

متن زیر نسخۀ ویرایش شدۀ گفت‌وگوی مهرگان با ایشان در آستانۀ انتخابات مجدد نمایندگی مجلس است که در ماه اکتبر صورت می‌گیرد و امیدواریم که موضوعات مطرح شده در این گفت‌وگو مورد استفاده و بهرۀ خوانندگان مهرگان واقع گردد. 

 

 

 

                              دکتر مریدی در مراسم جشن نوروز در سال 2009 میلادی

اهم خدمات دکتر رضا مریدی به جامعۀ ایرانی

·         رسمی کردن نوروز

·         رسمی کردن روز جهانی زبان مادری

·         برگزاری سالانۀ جشن نوروز در پارلمان انتاریو

·         تسهیل در صدور ویزای توریستی برای ایرانیان

·         کمک های مالی دولتی برای برخی از مؤسسات ایرانی

·         نام گذاری خیابانی در تورنتو به نام یک ایرانی (خیابان حکیم)

·         طرح نقض حقوق بشر در ایران در مجامع بالای سیاسی کانادا

·         کمک به جمع‌آوری اعانه برای بنیاد پریا و دانشنامۀ ایرانیکا

·         معرفی انجمن‌ها و گروه‌های ایرانی به مقامات سیاسی

·         کمک به رفع مشکلات جاری ایرانیان


******

 


مهرگان: جناب دکتر مریدی ضمن عرض تشکر خالصانه از فرصتی که در اختیار مهرگان قرار دادید، با توجه به اینکه مطمئن هستم بسیاری از ایرانیان با سوابق درخشندۀ علمی و کاری‌ شما آشنایی دارند، لطف کنید و یک بار دیگر خودتان را به اختصار برای خوانندگان مهرگان معرفی کنید.
رضا مریدی:
اول از همه اینکه من یک ایرانی‌الاصل هستم و در ایران متولد شدم. این را خیلی هم با افتخار عرض می‌کنم. بنده متولد اورمیه هستم. تحصیلات خود را تا کلاس یازدهم دبیرستان در اورمیه گذراندم. پس از کلاس یازدهم، افتخار ورود به دبیرستان البرزِ تهران را داشتم و موفق به اخذ دیپلم ریاضی از این دبیرستان شدم. سپس موفق به اخذ مدرک لیسانس در رشتۀ فیزیک از دانشگاه تهران شدم. مدرک فوق‌لیسانس خود را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران اخذ نمودم. پس از آن به خدمت سربازی رفتم. در دوران خدمت سربازی، هم استاد دانشکدۀ افسری بودم و هم در مدرسۀ عالی پارس تدریس می‌نمودم. بعد از اتمام خدمت سربازی در سال 1971 از ایران خارج شدم و برای ادامۀ تحصیل به انگلستان رفتم. در لندن ابتدا فوق‌لیسانس مجددی از دانشگاه برونل لندن در رشتۀ تکنولوژی اخذ کردم که در آن رتبۀ اول را نیز کسب نمودم. دورۀ دکتری را نیز در همان دانشگاه گذراندم.


عکس فارغ‌التحصیلی از دانشگاه تهران در سال 1966 میلادی                                                  

مهرگان: پس از اتمام تحصیلات در انگلستان چه کردید؟
رضا مریدی:
پس از اخذ مدرک دکترا در سال 1976 بلافاصله به ایران بازگشتم.
 
مهرگان: پس از بازگشت به ایران به چه کاری مشغول شدید؟
رضا مریدی: وضعیت اقتصادی ایران در سال‌های 1976 بسیار خوب و کار هم خیلی فراوان بود. علی‌رغم فرصت‌های شغلی زیادی که در اختیارم بود، تصمیم گرفتم تا در دانشگاه جدید‌التأسیس "فرح پهلوی" آن موقع که الان "دانشگاه الزهرا" نام‌گذاری شده مشغول به کار شوم. ضمن تدریس، به عنوان اولین رئیس کتابخانۀ مرکزی، اولین رئیس دانشکدۀ علوم و اولین رئیس گروه فیزیک در توسعۀ این دانشگاه، که مخصوص بانوان بود، سهم ناچیزی داشتم. علاوه بر دانشگاه الزهرا در "دانشگاه ملی ایران" (دانشگاه شهید بهشتی فعلی) ایران و مدارس عالی کاشان، اراک، پارس و هواپیمایی کشوری ایران نیز تدریس کردم. این امر خیلی به درازا نکشید تا اینکه انقلاب شد و ما را پاکسازی کردند!


مهرگان: پس از پاکسازی از دانشگاه چه کار کردید؟ 

رضا مریدی: حدود یک سال بی‌کار بودم. پس از آن وارد صنعت شدم. حدود شش سال در صنعت به عنوان مدیرعامل و مدتی هم به عنوان رئیس هیئت مدیره در صنعت برق کار کردم. البته تجربۀ بسیار خوبی هم بود. بی‌جهت نیست که می‌گویند: "عدو شود سبب خیر". این مَثَل در مورد من بسیار مصداق داشت. برای اینکه تا قبل از آن هیچ وقت تجربۀ کار در صنعت را نداشتم و همواره درگیر کار آکادمیک بودم. به هر حال این فرصت خوبی بود که تجربۀ کار در صنعت را هم پیدا کنم. این امر باعث شد که من مسافرت‌های زیادی را به اروپا و ژاپن داشته باشم و بتوانم با بسیاری از مدیران صنایع و مهندسین شرکت‌های بزرگ دیدارهایی داشته باشم.


دبیرستان البرز سال 1962 میلادی - از راست به چپ محسن رضوی - دکتر نیک نژاد، رئیس شبانه روزی دبیرستان البرز - رضا مریدی       


مهرگان: چه زمانی تصمیم به خروج از ایران گرفتید و دلیل آن چه بود؟
رضا مریدی:
کم‌کم متوجه شدم که کار کردن در ایران مشکل است و این شد که شروع به کاریابی در خارج از کشور کردم، تا اینکه دانشگاه فیجی به من کار استادی این دانشگاه را پیشنهاد کرد. این شد که من و همسرم در سال 1987 با داشتن دو فرزند خردسال ایران را ترک کردیم و راهی کشور فیجی شدیم. البته وقتی می‌گویم کشور فیجی، این کشور در نقشۀ جغرافیا نقطۀ بسیار کوچکی در وسط اقیانوس کبیر جنوبی است. به یاد دارم وقتی که در تهران به ادارۀ پست می‌رفتم تا نامه‌ای به آنجا پست کنم، کارمندان ادارۀ پست نمی‌دانستند که این کشور کجاست و آن را با کوه فوجی در ژاپن اشتباه می‌گرفتند.
به هر حال ما وارد فیجی شدیم و من دو سال و نیم در این دانشگاه تدریس نمودم. البته انگلیس‌ها دانشگاه بزرگی در فیجی تأسیس کرده بودند که دانشگاه معتبری هم بود. به عنوان مثال وقتی که من کتابخانۀ این دانشگاه را با کتابخانۀ دانشگاه تهران مقایسه می‌کردم می‌دیدم که از زمین تا آسمان با آن تفاوت دارد، و بسیار غبطه می‌خوردم که کشوری که سابقۀ تاریخی چندانی ندارد اکنون دانشگاهی با این عظمت دارد و تحقیقات بسیار زیادی در آن انجام می‌گیرد.
 استادان زیادی از نقاط مختلف دنیا در دانشگاه فیجی تدریس می‌کردند اما من تنها استاد ایرانی این دانشگاه بودم. در مجموع این هم تجربۀ بسیار خوبی در زندگی‌ام بود و به من این فرصت را داد تا با مردمان مختلفی آشنا شوم. البته این دانشگاه با یازده کشور کوچک دیگر که در همسایگی جزیرۀ فیجی هستند مشترک بود. جمعیت این کشورها بسیار کوچک است و بزرگ‌ترین آنها همین فیجی است که حدود هشتصدهزار نفر جمعیت دارد. تمامی این کشورها در گذشته مستعمرۀ انگلستان بودند کما اینکه فاصلۀ این کشورها از یکدیگر بسیار زیاد است و اگر روی نقشه نگاه کنید این یازده کشور منطقه‌ای به وسعت قارۀ اروپا را تحت پوشش قرار می‌دهند.


مهرگان: چه سالی و چه طور شد که به کانادا آمدید؟

رضا مریدی: همانطور که اشاره نمودم فیجی کشور بسیار کوچکی است و امکانات آن هم محدود بود. این شد که آنجا هم دوام نیاوردیم و در فکر خروج از آنجا بودیم، تا کارمان برای کانادا درست شد و در سال 1990 به کانادا آمدیم.        


مهرگان: بعد از ورود به کانادا اوضاع را چطور یافتید؟
رضا مریدی:
البته در کانادا هم در بدو ورود مشکلِ پیدا کردن کار را داشتیم اما از شانس خوب من در مدت کوتاهی توانستم کار پیدا کنم. من در "موسسۀ
حفاظت در برابر اشعه اتمی" کانادا کار پیدا کردم و آن کار را به مدت 17 سال حفظ نمودم تا اینکه وارد سیاست شدم.
البته در آن دوران رکود اقتصادی بسیار شدیدی بود و کار پیدا کردن در کانادا بسیار مشکل بود. بسیاری از بانک‌ها نرخ بهرۀ خود را تا 14 درصد افزایش داده بودند و بسیاری از مردم توانایی پرداخت وام مسکن خود را هم نداشتند. قیمت خانه بسیار پایین آمده بود. این بود که اگر افراد مثلاً آپارتمان خود را می‌فروختند باید با قیمت بسیار پایین‌تر می‌فروختند که حتی پول پیشی را هم که پرداخته بودند به آنان برنمی‌گرداند.    


مهرگان: موقعیت ایرانیان مقیم کانادا در آن زمان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
رضا مریدی: ایرانیان در آن زمان خیلی شناخته شده نبودند. تعداد ایرانیان بسیار کمتر بود. در ضمن با وجود جمهوری اسلامی، جوّ جهانی خیلی بر علیه ایرن و ایرانی برانگیخته بود. جامعۀ کانادایی تفاوت بین جامعۀ ایرانی مقیم کانادا و رژیم جمهوری اسلامی ایران را نمی‌دانست و نمی‌توانست آنها را از هم تفکیک کند. البته الان به دلیل فعالیت‌های گسترده‌ای که همۀ ایرانیان خارج از ایران انجام داده‌اند، چه ایرانیان مقیم کانادا و چه کشورهای دیگر، مردمان کشورهای میزبان، بین مردم ایران و آن چیزی که جمهوری اسلامی از ایران ارائه می‌دهد تفاوت قائل می‌شوند. در آن زمان این تفکیک وجود نداشت.

مهرگان: به عنوان یک تازه وارد در کانادا چه مشکلاتی داشتید؟
رضا مریدی:
مهاجرت کلاً کار آسانی نیست. البته ما قبلاً در کشورهای مختلفی زندگی کرده بودیم. چه در انگلستان در دوران تحصیل و چه در فیجی برای کار، اما همۀ آنها بیشتر یک حالت موقت داشت. حتی با اینکه من و همسرم که در انگلستان تحصیل می‌کردیم بسیار جوان بودیم و اولین فرزندمان هم در آنجا به دنیا آمده بود، باز اوضاع فرق می‌کرد. منظورم این است با اینکه هر دوی ما جوان بودیم، باید با امکانات محدود مالی و دانشجویی در یک مملکت دیگر از عهدۀ بچه‌داری هم برمی‌آمدیم. در آن زمان تعداد ایرانیان در انگلستان هم خیلی کم بود. ولی با این وجود زندگی دانشجویی موقت با مهاجرت کردن فرق داشت. شما ممکن است در جایی برای چند سال به طور موقت زندگی کنید اما باز هم آن را نمی‌توان با مهاجرت مقایسه نمود.
پیدا کردن کار یکی از موانع و مشکلات اصلی مهاجرت بود. منظورم کاری است که به تجربیات و تحصیلات شما نزدیک باشد. اولین کاری که در کانادا پیدا کردم کاری بود که برای یک دانشجوی تازه فارغ‌التحصیل‌ در سطح لیسانس در نظر گرفته بودند. این در حالی بود که من سال‌ها سابقۀ کار و حتی چهار مدرک تحصیلی داشتم. کسی که مرا استخدام می‌نمود گفت که تو برای این کار مناسب نیستی و تجربیات بیشتری داری! اما من گفتم: "هر چه باشد من مایل به انجام آن هستم، حتی اگر لازم شد حاضرم که زمین هم جارو بزنم. من دو فرزند دارم و درآمدی هم ندارم و تنها با چهار چمدان به این کشور آمده‌ام. این مهم نیست که من در ایران چه سمتی داشتم و مثلاً رئیس دانشکده بودم و ..."
این شد که من این کار را گرفتم. بعد که کار مرا دیدند هر شش ماه ارتقاء پیدا کردم و بعدها به سمت معاونت همان مؤسسه رسیدم و چندین سال به عنوان معاون و دانشمندِ ارشد آن مؤسسه یعنی  مؤسسۀ حفاظت در برابر اشعۀ اتمی کانادا، کار کردم تا اینکه وارد عرصۀ سیاست شدم.
در طول خدمت در این مؤسسه من از نزدیک با بخش‌های متعدد صنایع اتمی کانادا از قبیل استخراج و تصفیۀ اورانیم، تولید سوخت اتمی، نیروگاه‌های برق اتمی و غیره از نزدیک آشنا شدم. در این دوران مدتی هم به عنوان عضو شورای عالی مدیریت "کالج سلطنتی دندانپزشکان انتاریو" و چندی هم به عنوان عضو "شورای مشورتی در درانشگاه رایرسون" به طور افتخاری خدمت کردم.



مهرگان: با وجود داشتن سال‌ها سابقۀ کار آکادمیک و مرتبط با علوم و صنایع، چه عاملی سبب شد که وارد عرصۀ فعالیت‌های سیاسی شوید؟
رضا مریدی:
همانطور که اشاره کردید معمولاً افراد علمی خیلی دنبال فعالیت‌های سیاسی نیستند. اما من همیشه به سیاست و انجام کارهای اجتماعی تمایل داشتم و دارم. به نظر من کارهای اجتماعی و سیاسی از هم جدا نیستند. البته تصویری که ما در ایران از سیاست، کار سیاسی و سیاست‌مدار داریم، چه در رژیم گذشته و چه در رژیم حال، تصویر مثبتی نیست. اما در کشورهای دموکراتیک و غربی کار سیاسی در اصل خدمت به جامعه و مردم است. در اینجا معتقدند که کار سیاسی یک شغل نیست بلکه پاسخ‌دادن به یک نیاز (اجتماعی) است. در واقع شما نیاز جامعه را تشخیص می‌هید و احساس می‌کنید که باید قدم پیش بگذارید و کاری انجام دهید. در اصل کار سیاسی شبیه کار خیریه است. البته من در دوران دانشجویی در ایران هم بسیار علاقه‌مند به فعالیت‌های اجتماعی بودم.


مهرگان: آیا موردی از این قبیل فعالیت‌های اجتماعی به خاطر دارید؟     
رضا مریدی:
من در سال 1341 خورشیدی در تهران دانشجو بودم، که دکتر جهانشاه صالح به سِمَت ریاست دانشگاه تهران انتخاب شدند. این اولین باری بود که رئیس دانشگاه تهران به شکل انتصابی انتخاب شده بود، یعنی خود شاه رئیس دانشگاه را انتخاب می‌کرد. ایشان چون فارغ‌التحصیل آمریکا بودند، کاری که کردند این بود که سیستم آموزشی دانشگاه را از سیستم اروپایی و در اصل فرانسوی به سیستم آمریکایی تغییر دادند. سیستم واحدی ایجاد کردند و همراه با آن برای دانشگاه‌ها شهریه تعیین نمودند. به یاد دارم که شهریه برای رشته‌های علمی 1050 تومان و برای رشته‌های ادبی و دیگر رشته‌ها که آزمایشگاه نداشتند 850 تومان بود. این مبالغ در آن زمان مبالغ زیادی بوند که معادل حقوق یک کارمند رتبه‌بالای دولت در ماه بود. بنابراین بسیاری از دانشجویان توانایی پرداخت این شهریه را نداشتند. به ویژه دانشجویان شهرستانی که باید در تهران با مشکل مسکن هم دست و پنجه نرم می‌کردند. این بود که ما، تعدادی از دانشجویان اورمیه‌ای، دور هم جمع شدیم و انجمن و صندوق تعاونی‌ای ایجاد کردیم تا به دانشجویان همشهری خودمان که بضاعت مالی کافی ندارند کمک کنیم. من حدود پنج سال در این انجمن فعال بودم و یک سال هم رئیس هیئت مدیرۀ این انجمن بودم. در این مدت فعالیت‌های مختلف در زمینۀ جمع‌آوری کمک‌های مالی انجام دادم و این شد که ‌توانستیم به دانشجویان وام بدهیم. البته دانشجویان بعد از اتمام تحصیلات این مبالغ را بر می‌گرداندند. این کار در نوع خودش حرکت اجتماعی بزرگی بود. در واقع این اولین حرکت اجتماعی من در زندگی بود. از کارهای اجتماعی من در طول اقامت در کانادا می‌توانم به جمع‌آوری کمک مالی به زلزله زدگان بَم اشاره کنم که به اتفاق جمعی از ایرانیان بزرگ‌شهر تورنتو مبلغی در حدود 100 هزار دلار برای بازسازی پرورشگاه صنعتی بم کمک مالی فراهم کردیم.

مهرگان: اجازه بدهید برگردیم به ادامۀ توضیحات شما در مورد ورود حرفه‌ای به عرصۀ سیاست در کانادا.
رضا مریدی:
از زمانی هم که به کانادا آمدیم و به خصوص در سال‌های اول، مشغول زندگی عادی خودم بودم ولی بعدها به مقتضای شغل قبلی‌ام به نقاط مختلفی در کانادا مسافرت نمودم و با مقامات سیاسی چه در سطح فدرال و چه در سطح استانی در تماس بودم. کم‌کم احساس کردم که در کانادا که کشوری چند ملیتی است بعضی از ملیت‌ها به خوبی جا افتاده‌اند، شناخته شده هستند و از امکانات اینجا بیشتر استفاده می‌کنند. چه برای خودشان، چه برای هموطنانشان و چه برای کانادا. بعضی از جامعه‌ها هم ناشناخته بودند. از جمله جامعۀ ایرانی که در آن موقع جامعۀ بسیار کوچکی هم بود. البته جامعۀ ایرانی پتانسیل خیلی قوی‌ای داشت و کم‌کم در حال رشد بود. ما علی‌رغم داشتن این پتانسیل بالا قادر به استفاده از آن نبودیم تا بتوانیم جامعۀ خودمان را به جامعۀ کانادا بشناسانیم.
من همواره در این فکر بودم که هرچند ما افراد متشخص و موفقی در جامعۀ ایرانی داشتیم و داریم، چه در عرصه‌های علمی و چه در عرصه‌های اقتصادی و مالی، اما موفقیت این افراد موفقیت فردی یا خانوادگی آنهاست. این افراد نمی‌توانستند و نمی‌توانند نمایندۀ کل جامعۀ ایرانی باشند. البته ما فقط می‌توانیم افتخار کنیم که فلان فرد موفق را داریم و غیره.

این بود که دیدم تنها راهی که می‌توانیم جامعۀ خودمان را به عنوان یک کامیونیتی معرفی کنیم و جا بیندازیم و جلو برویم، به طوری که نسل‌های بعدی ما حس کنند که در این مملکت صاحب هستند و ریشه دارند، و بخشی از موزائیک چندملیتی کانادا هستند و احساس کنند که اینجا وطنشان است، تنها در بعد سیاسی انجام ‌پذیر است. اگر ما بتوانیم در بُعد سیاسی جلو برویم می‌توانیم به اهدافمان برسیم.

مهرگان: از چه زمانی به طور جدی تصمیم گرفتید که وارد عرصۀ سیاست شوید و چگونه شروع کردید؟
رضا مریدی:
از حدود ده سال پیش بود که شروع به تماس برقرار کردن با حزب لیبرال انتاریو و کانادا شدم و دیدم که دیدگاه‌ها و خط فکری لیبرال‌ها با خط فکری من همسو است. خلاصه شروع به فعالیت با این حزب نمودم. در سال 2006 و یک سال قبل از شروع انتخابات جدید، در آستانۀ انتخاب نمایندگان، دیدم که کسی از بین ایرانیان داوطلبِ انتخابات نیست. خوب به یاد دارم که در یک روز یکشنبه در اتاق کارم در منزل نشسته بودم و همین طور در فکر فرو رفتم که چطور انتخابات نزدیک است و باز هم این دفعه سر ما ایرانیان بی‌کلاه می‌ماند. پس از مدتی فکر کردن نزد همسرم رفتم و موضوع را با وی درمیان گذاشتم و گفتم که من چنین تصمیمی گرفتم و تنها در صورتی که شما با آن موافق باشید من خودم را داوطلب خواهم نمود و قدم پیش خواهم گذاشت. ایشان هم پذیرفتند و گفتند اگر شما فکر می‌کنید که انجام این کار لازم است اشکالی ندارد. این شد که خبر داوطلب شدن خودم را به حزب لیبرال اطلاع دادم و آنها هم خیلی استقبال کردند. و به قول معروف ما هم وارد گود شدیم.


مهرگان: در بین احزاب مختلف موجود چه طور شد که حزب لیبرال را انتخاب کردید؟ آیا صرفاً به این جهت که با دیدگاه‌های شخصی شما همخوانی بیشتری داشت و یا اینکه اهداف آنان را در مجموع برای کامیونیتی ایرانی بهتر تشخیص دادید؟
رضا مریدی:
حزب لیبرال همانطور که از اسم آن پیداست آزادیخواه است. در بین سه حزب سیاسی مطرح و قوی در کانادا، یعنی محافظه‌کارها، لیبرال‌ها و ان.دی.پی، محافظه‌کارها و ان.دی.پی در دو طیف مختلف سیاسی قرار دارند، یکی در طیف راست و دیگری در طیف چپ. به عنوان نمونه حزب محافظه‌کار مایل است که دولت از نظر اندازه کوچک‌تر شود و خدماتی مانند بزرگراه‌ها، بیمارستان‌ها، مدارس و ...  را به بخش‌های خصوصی واگذار کند. یعنی شبیه سیستمی که در آمریکا و بعضی از کشورهای دیگر وجود دارد. از سوی دیگر ما حزب ان.دی.پی را داریم که آنها هم معتقد هستند خیلی از کارها باید توسط دولت انجام شود.
در این مابین حزب لیبرال است که بین این دو طیف سیاسی قرار دارد و می‌گوید برخی از خدمات اصلی  را باید دولت ارائه کند و خیلی از خدمات دیگر را باید به بخش خصوصی واگذار نمود. در اصل حزب لیبرال بنا به مقتضیات زمان می‌تواند به چپ و یا راست متمایل گردد. در حالی که آن دو حزب دیگر در دو سمت خود با بن‌بست مواجه‌اند. یعنی جایی برای مانور دادن و تغییر رویه ندارند.
از این رو حزب لیبرال بیشتر متناسب با شرایط روز تصمیم می‌گیرد. مثلاً در شرایطی باید مالیات‌ها را کم کرد و در شرایطی دیگر باید آن را افزایش داد. به عنوان نمونه در همین رکود اقتصادی اخیر و برای اینکه بتوانیم از این رکود اقتصادی بیرون بیاییم باید کاری کنیم که کارخانجات و صنایع انتاریو سودآور شوند تا بتوانند به کار خود ادامه دهند و در اصل مردم شغل خودشان را از دست ندهند. و برای این کار دولت باید مالیات‌ها را کم کند. و این کاری بود که ما انجام دادیم و 4.5 میلیارد دلار مالیات شرکت‌ها را کم کردیم. از طرفی مالیات اشخاص را هم کم کردیم. چرا که اگر مردم در جیب خود پول بیشتری داشته باشند قدرت خرید بیشتری خواهند داشت و این باعث حرکت اقتصاد خواهد شد. این بود که حدود 11.5 میلیار دلار هم مالیات اشخاص را کم کردیم.
حزب لیبرال معتقد است که مثلاً بهداشت باید در دست دولت باشد. چرا که یک فرد بی‌پول به همان اندازه حق استفاده از خدمات درمانی و پزشکی را دارد که یک فرد پولدار. بنا به تفکر حزب لیبرال در مجموع بیشتر خدمات اجتماعی باید توسط دولت ارائه شود.  
در واقع لیبرالیسم تفکر ایدئولوژیکی و عقیدتی خاصی ندارد و در سیاست‌گذاری انعطاف‌پذیر است. و این با علم زیاد ارتباط پیدا می‌کند. چرا که در علم هم یک محقق نمی‌توانید به چیزی معتقد باشید.


مهرگان: این دقیقاً سئوال بعدی من بود که این پیش‌زمینۀ علمی شما تا چه اندازه در عرصۀ تصمیم‌گیری‌های سیاسی و شغل سیاسی شما تأثیرگذار بود و هست و کاربرد دارد؟
رضا مریدی:
فرق بین علم و مذهب دقیقاً در همین است. در علم شما به هیچ چیزی معتقد نیستید. اما در دین شما یک سری اعتقادات دارید که قبول می‌کنید و بحثی هم در آن نیست. در علم شما به هیچ چیز باور ندارید تا اینکه آن را اثبات کرده باشید. و بر مبنای همین اصل است که پیشرفت‌های علمی حاصل می‌گردد.
به عنوان نمونه تا قبل از انیشتین علما معتقد بودند که اشیاء می‌توانند با هر سرعتی حرکت کنند و در واقع حدّی برای سرعت قائل نبوند و مفهوم سرعتِ بی‌نهایت را به کار می‌بردند. انیشتین از آنجایی که آدم علمی و محققی بود و هیچ چیزی را بدون دلیل قبول نمی‌کرد، توانست ثابت کند که سرعت هم حدّی دارد و آن سرعتِ نور است. یعنی اشیاء با سرعتی بیشتر از سرعتِ نور قابل حرکت نیستند، و این تفکر و برداشت انقلابی در علم به وجود آورد. پیشرفت‌های علمی همیشه بر مبای شک صورت می‌گیرند. مبنای سیاست حزب لیبرال انعطاف‌پذیری است و چارچوب محدود و تعریف شدۀ خاصی ندارند.


مهرگان: به نظر شما چگونه می‌توانیم ایرانیان مهاجر را با مسائل و موضوعات کانادا بیشتر درگیر کنیم. چون بیشتر ایرانی‌های مهاجر هنوز با حال و هوای ایران زندگی می‌کنند و اخبار و حوادث آنجا را بیشتر پیگیری می‌کنند تا حوادث مملکتی که در آن زندگی می‌کنند. شاید بسیاری از ماها نه تنها از موضوعات داخلی کانادا اطلاعاتی نداریم حتی علاقه‌ای هم به فراگیری آنها نداریم. البته به نظر من این قضیه زمان بیشتری می‌طلبد شاید حتی چند دهه طول بکشد تا ما بیشتر احساس کانادایی بودن کنیم.
رضا مریدی:
دقیقاً درست می‌گویید. ببینید بیشتر ایرانی‌هایی که از حدود سی سال پیش به کانادا آمدند به نوعی از آن مملکت در رفته بودند. اوایل کار با زندگی روزمره درگیر هستند تا خودشان را در این ممکلت جا بیاندازند. اما از حدود پنج شش سال گذشته من می‌بینم که جامعۀ ایرانی خودش را بیشتر با مسائل اجتماعی و سیاسی کانادا درگیر می‌کند. البته منظورم علاقه‌مندی بیشتر به مسائل سیاسی است نه برخورد سخت و درگیر شدن. ممکن است بخشی از آن مربوط به انتخاب شدن من در پارلمان باشد. چرا که جامعه ایرانی، به ویژه جامعۀ ایرانی بزرگ‌شهر تورنتو، به نوعی خودش را در این حرکت سهیم کرد. در همین حال حرکت‌های فرهنگی بزرگی هم در شهر تورنتو اتفاق افتاد که به این امر کمک نمود. مانند "جشنوارۀ تیرگان" و حرکت‌های فرهنگی دیگر. این است که گمان می‌کنم در این چند سال اخیر جامعۀ ایرانی خودش را بیشتر با جامعۀ کانادا درگیر کرده است. الان بعضی از ایرانی‌ها عضو هیئت مدیرۀ مؤسسات کانادایی هستند. مانند همین بیمارستان مرکزی یورک که یک ایرانی عضو هیئت مدیرۀ خیریۀ این بیمارستان است. منظورم این است که ما کلاً داریم پیش می‌رویم. و باید این حرکتی را که شروع کرده‌ایم ادامه بدهیم. طبیعتاً ریشۀ افرادی از نسل من در ایران است و همواره هم خوابِ ایران را می‌بینیم که به نوعی طبیعی است. اما برای نسل بعدی باید سعی کنیم که صد در صد کانادایی بشوند. چرا که اگر نسل بعدی صددرصد احساس کانادایی بودن نکند نمی‌تواند از حقوق خودش صددرصد استفاده کند. و این وظیفۀ نسل من است که تلاش کنیم تا همانطور که ما ریشۀ خودمان را در ایران می‌بینیم نسل بعدی هم ریشۀ خودش را در کانادا ببیند.

مهرگان: البته نسل دوم خود به خود این طور خواهند بود اما آیا فکر می‌کنید که برقراری این ارتباط با فرهنگ ایرانی را چطور می‌توان در این نسل برقرار نمود؟ به عنوان مثال اگر نسل دوم نتوانند آثار به زبان فارسی مانند حافظ و ... بخوانند و بفهمند چگونه می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند؟
رضا مریدی:
ببینید ما باید هر دو کار را انجام بدهیم. نسل بعدی ما باید خودش را صددرصد کانادایی بداند. البته میراث خودش را هم نباید فراموش کند. باید بداند که میراثش ایرانی است. این هم یکی دیگر از وظائف ایرانی‌های نسل من است. خوشبختانه با توجه به فرهنگ چند ملیتی کانادا راه برای انجام این کار هم بسیار باز است و دولت کانادا کمک هم می‌کند. البته این هم یکی از دیدگاه‌های حزب لیبرال است که چنانچه فرصت شد می‌توانیم راجع به آن بیشتر صحبت کنیم.
ما می‌توانیم به فرزندانمان بگوییم که شما کانادایی هستید ولی می‌توانید فرهنگ و زبان اجداد خودتان را هم یاد بگیرید و از آن پاسداری کنید. این دو با هم در تناقض نیستند. دولت هم در عمل بسیار حمایت می‌کند. ببینید الان مدارس فارسی‌زبان هست که هزینه‌های آن را دولت می‌پردازد.
مثالی برایتان بزنم، چندی پیش با یک روزنامۀ کُره‌ای مصاحبه داشتم و بعد از مصاحبه مدیر نشریه مرا به چاپخانه‌شان برد تا بازدیدی از آن داشته باشم. در حین قدم زدن در چاپخانه چشمم به متن فارسی‌ای افتاد. بسیار خوشحال شدم و آن را برداشتم. دیدم این متن فارسی کتابی است که آموزش‌ و پرورش تورنتو برای آموزش زبان فارسی چاپ کرده است که نویسندۀ آن هم آقای "بهرام بهرامی" نویسندۀ معروف خودمان است.
به عنوان مثالی دیگر خدمتتان عرض کنم، الان دو نوۀ دختر من که یکی 7 سال و دیکری 8 سال سن دارند و با اینکه پدرشان ایتالیایی الاصل است به مدرسۀ فارسی می‌روند.                                    


دکتر رضا مریدی در کنار دالتون مک گینتی                                                           


مهرگان: آیا در کنار کار سیاسی فعالیت خاص دیگری هم انجام می‌دهید؟ منظورم پرداختن به علایق شخصی و یا ارتباط با دنیای علمی که در گذشته با آن درگیر بودید؟   
رضا مریدی:
کم و بیش با مجامع علمی در ارتباط هستم ولی نه چندان. در سال 1985 "انجمن فیزیک بریتانیا" که بزرگ‌ترین مجمع علمی دنیا در زمینۀ فیزیک است به دلیل کارهای پژوهشی بنیادی که من در فیزیک انجام داده بودم به من جایزه‌ای دادند و مرا به عنوان عضو ارشد (Fellow) این انجمن پذیرفتند. معمولاً مجامع علمی معتبر دنیا این عنوان را به ندرت به کسی می‌دهند. "انجمن مهندسین برق بریتانیا" نیز یکی دیگر از مؤسساتی بود که در سال 1992 مرا به علت کارهای پژوهشی اساسی در زمینۀ الکترونیک به عنوان عضو ارشد قبول کرد. انجمن دیگری در سال 1995 در آمریکا تحت نام "انجمن فیزیک بهداشت اتمی آمریکا" مرا به علت کارهای پژوهشی و عملی در زمینۀ حفاظت در برابر اشعۀ اتمی به عنوان عضو ارشد پذیرفت و "انجمن علوم هسته‌ای کانادا" نیز به خاطر کوشش‌های من در زمینۀ آموزش حفاظت در برابر اشعۀ اتمی جایزه‌ای به من اهدا کرد. من بیش از 150 مقالۀ پژوهشی و گزارش علمی و فنی منتشر کرده و در بیش از چهل کنفرانس علمی در کشورهای اروپایی، آسیایی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیوزیلند سخنرانی کرده‌ام.


البته در مدت این چهار سالی که در کار سیاست هستم فعالیت‌های علمی‌ام بسیار کم شده است و تنها عضویت هیئت تحریریه و ویراستاری یکی از نشریات علمی آمریکا به نام "ژورنالِ بهداشت اتمی آمریکا" را دارم. من سال‌ها عضو هیئت تحریریۀ این نشریه بودم و هنوز هم هر از گاهی مقالات علمی را ویراستاری می‌کنم. در واقع سعی کردم که ارتباط خودم با مجامع علمی تنها از این طریق حفظ کنم ولی متأسفانه خودم فرصت تحقیق و انجام کار علمی را ندارم.




سال 2011 در دانشگاه تورنتو - دکتر رضا مریدی در کنار دکتر جان پولانی برندۀ جایزۀ نوبل در رشتۀ شیمی                              
 


مهرگان: بعد از کناره گیری از سیاست تمایل به انجام چه کار و فعالیتی دارید؟
رضا مریدی:
همانطور که می‌دانید من در دورۀ بعدی هم کاندیدای انتخابات هستم و سعی دارم که در این عرصه باقی بمانم. البته ممکن است بعد از این دوره بخواهم به کار علمی برگردم. البته در کار سیاستی هم از تجربیات علمی خودم بسیار استفاده می‌کنم. مثلاً بنا به درخواست آقای دالتون مک‌گینتی نخست‌وزیر انتاریو به مدت دو سال "معاون پارلمانی وزارت دانشگاه‌ها" بودم و تجارب علمی و دانشگاهی‌ام در این کار به من بسیار کمک نمود. دو سال آخر نمایندگی‌ هم "معاون پارلمانی وزارت پژوهش‌های علمی" بودم. در این کار هم گذشتۀ علمی من خیلی تأثیرگذار بود. روئسای دانشگاه‌های انتاریو خوشحال بودند که می‌دیدند یک فرد آکادمیک و دانشگاهی در این سِمَت قرار گرفته است و زبان آنها را بهتر از سیاست‌مداران دیگر می‌فهمد.


مهرگان: آیا بعد از ورود به عرصۀ سیاست مشکل خاصی داشتید؟ منظورم موردی که قبل از انتخاب شدن و ورود به عرصۀ فعالیت‌های سیاسی به آن فکر نکرده باشید؟

رضا مریدی: من همیشه معتقدم که در سیاست دو ضربدر دو مساوی چهار نیست. مثلاً مساوی 5 یا 2.5 یا 6 است. (می‌خندند) ببینید سیاست کار بسیار پیچیده‌ای است. برای اینکه با انسان‌ها سر و کار دارد و انسان‌ها هم تابع قوانین علمی نیستند. شما ممکن است ده پارامتر را در نظر بگیرید ولی به پارامتر یازدهم توجه نکرده باشید و همین ممکن است برای شما مشکل ایجاد کند. در کار سیاسی موارد غیر قابل پیش‌بینی همیشه وجود دارند. تنها تجربیات زندگی شماست که می‌تواند به شما کمک کند تا آن مسائل را حل و فصل کنید. شما اگر این تجربه را نداشته باشید ممکن است ورود به سیاست برایتان مشکل باشد. خوشبختانه من به دلیل علاقه به فعالیت‌های اجتماعی از سنین جوانی، تجربیات کاری،  تحصیلات، شغل‌های مدیریتی، مسافرت‌های زیاد، دیدن افراد و مکان‌های مختلف دنیا، شرکت در کنفرانس‌های علمی و ... تجربیات خوبی در زمینه‌های گوناگون کسب نمودم. زمانی که 30 سال بیشتر نداشتم، در برخی از سخنرانی‌های من، دانشمندان بنام جهان شرکت داشتند. البته نه اینکه تنها آمده بودند به سخنرانی من گوش بدهند بلکه جزو سخنرانان بودند. منظورم این است که تجربیات زندگی است که به شما در کار سیاسی کمک می‌کند. چون سیاست چیز نوشته شده و از پیش تعیین شده‌ای نیست. بسیاری معتقدند که سیاست یک هنر است. حتی چیزی که به عنوان علوم سیاسی در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود با انجام کار سیاسی متفاوت است.


مهرگان: البته تمام عرصه‌های زندگی به نوعی هنر محسوب می‌گردند. حتی پزشکی نیز تا حدودی هنر است. مثال  بارز آن همان داستان ابوعلی سینا و مداوای بیماری که گمان می‌کرد گاو است و ... که مطمئناً داستان آن را می‌دانید. با این حساب راز موفقیت خودتان را در چه می‌بینید؟
رضا مریدی:
اول از همه کار بسیار زیاد. کار من از حدود 7 صبح آغاز می‌شود و تا 12 نیمه شب و گاهی تا 1 بامداد ادامه دارد. دوم اهمیت دادن و گوش دادن به مردم. همفکری و همدردی کردن با مردم. در کار سیاسی ما خادمین مردم هستیم. اگر این تفکر را در سیاستمدارها باشد موفق خواهند بود. ما در واقع نوکر مردم هستیم. ما نیامدیم که به مردم آقایی کنیم، بلکه برای خدمت به آنان آمده‌ایم. من خودم همیشه فکر می‌کنم که خدمتکار و نوکر مردم هستم و مردم هم به همین خاطر به من اطمینان کرده‌اند و رأی داده‌اند. این احساس و اعتقاد سبب نزدیکی شما با مردم می‌شود. و اینجاست که مردم درد دلشان را به شما می‌گویند. در واقع شما مشکل جامعه را می‌فهمید و می‌توانید برای آنان راه حل پیدا کنید.


مهرگان: مثالی در این مورد دارید؟
رضا مریدی: موارد زیادی بوده است. به عنوان مثال ما در انتاریو 26000 پزشک داریم. پزشکان واقعاً زحمت می‌کشند و همۀ ما سلامتی خود را مدیون پزشکان هستیم. ولی ما چقدر از آنان قدردانی می‌کنیم؟ ممکن است پزشکی که ما ساعت 4 بعد از ظهر به مطب وی رفته‌ایم، ساعت 2 نیمه شب هم در بیمارستان مشغول مداوای مریضان بود، زمانی که ما خواب بودیم. یا در تعطیلات آخر هفته که ما به تفریح می‌پردازیم آنان در حال انجام وظیفه‌اند و ... منظورم این است که پزشکان بسیار زحمت می‌کشند اما ما به عنوان دولت در انتاریو وسیله‌ای و ابزاری نداشتیم تا از پزشکان انتاریو قدردانی کنیم. در همین راستا بود که روزی رئیس پزشکانِ بیمارستان مرکزی یورک آقای دکتر "لاری گروسمن" این پیشنهاد را به من دادند که اگر بشود در پارلمان انتاریو روزی را به عنوان "روز پزشک" تعیین کنیم. چون ما روز پرستار داریم، روز زن داریم، روز خانواده داریم و ... ولی روز پزشک نداریم و این حداقل کاری است که ما می‌توانیم در راه قدردانی از پزشکان خود انجام دهیم. من در این مورد قدری مطالعه کردم و با انجمن پزشکان انتاریو نیز مشورت نمودم و تبادل افکار کردم. این شد که لایحه‌ای در این زمینه تهیه کردم و به پارلمان بردم و این لایحه با موافقت تمامی اعضاء به تصویب رسید. بدین ترتیب روز اول ماه می به عنوان "روز پزشکان" در انتاریو به ثبت رسید.
در واقع این ایدۀ من نبود بلکه این ایده را از روی ارتباط‌های نزدیکی که با پزشکان و کارکنان بیمارستان مرکزی یورک داشتم گرفتم.


مهرگان: جامعۀ ایرانی چگونه می‌تواند در انتخابات اخیر در ماه اکتبر به شما کمک کند و چه انتظاری از آنها دارید؟                
رضا مریدی:
جامعۀ ایرانی در انتخابات سال 2007 خیلی به من کمک کرد و من انتخاب شدن خودم را در واقع مدیون جامعۀ ایرانی هستم. تقریباً تمام ایرانیان ریچموند هیل در انتخابات حضور داشتند. حتی افرادی بودند که می‌گفتند در عمر خودشان هرگز رأی نداده‌اند، چه در زمان گذشته و چه در زمان حال و نه حتی در کانادا، ولی این بار تنها به خاطر حمایت از من و اینکه یک ایرانی کاندید شده این کار را انجام دادند. این برای من خیلی ارزشمند بود. حتی بسیاری از ایرانیان از نقاط دیگر بزرگ‌شهر تورنتو آمدند و به عنوان کار داوطلبانه کمک کردند. ما در حدود 200 نفر داوطلب داشتیم که بیشتر آنها ایرانی بودند هر چند که غیر ایرانی هم در بین آنها بود. این است که من مدیون جامعۀ ایرانی هستم چون خیلی به من کمک کردند تا به عنوان اولین ایرانی به یک مجلس قانونگذاری در قارۀ آمریکا راه یابم، و امیدوارم در انتخابات آتی در ماه اکتبر باز هم جامعۀ ایرانی از من حمایت کنند تا بتوانیم مجدداً انتخاب گردم.   


مهرگان: برای اینکه بحث را  متنوع کنیم اجاره بدهید که کمی از خاطرات گذشتۀ شما صحبت کنیم. فرمودید از دبیرستان البرز فارغ‌التحصیل شدید. همانطور که می‌دانید دبیرستان البرز تهران از بهترین دبیرستان‌های ایران بود و مرحوم دکتر مجتهدی هم زحمات بسیاری برای این دبیرستان کشیدند. آیا خاطرۀ به یاد ماندنی از آن دوران به یاد دارید؟
رضا مریدی:
خاطرات به یادماندنی بسیاری دارم. یکی از بهترین آنها را برایتان نقل می‌کنم. همان‌طور که می‌دانید دبیرستان البرز کنکور ورودی داشت و شما باید کنکور آن را با موفقیت می‌گذراندید تا بتوانید در این دبیرستان ثبت نام کنید.
پدرم بسیار علاقه‌مند بود که ما همه تحصیلات بالایی داشته باشیم. من همیشه تابستان‌ها معلم خصوصی داشتم و شدید درس می‌خواندم که خودم را برای کنکور دبیرستان البرز آماده کنم. در اورمیه هم شاگرد اول بودم. من از اورمیه به تهران سفر کردم، (البته بماند که مسافرت‌ آن موقع کار آسانی نبود، مملکت فقیر بود، جاده نبود و ...) و در کنکور دبیرستان البرز شرکت کرده و پذیرفته شدم. برای ثبت نام به من گفتند دکتر مجتهدی هم باید با افراد مصاحبه کند تا ثبت نام انجام شود. این شد که مرا به دفتر ایشان فرستادند. خلاصه منِ شهرستانی رفتم دفتر دکتر مجتهدی که در ته اتاق پشت میز خودشان نشسته بودند و یک تیمساری هم کنار ایشان سر پا ایستاده بود و داشت با دکتر مجتهدی صحبت می‌کرد. ظاهراً پسر تیمسار در کنکور ورودی دبیرستان البرز مردود شده بود و پدرش یعنی آن تیمسار داشت تلاش می‌کرد که مثلاً پارتی‌بازی کند و یا ایشان را متقاعد کند که فرزندش را ثبت نام کنند. آن تیمسار مدام می‌گفت که فرزندش شاگرد اول بود و ... دکتر مجتهدی هم می‌گفت: "نه آقا، شما آنجا (احتمالاً کرمان بود- اما من دقیقاً خاطرم نیست) فرماندۀ لشکر بودید و معلمین در مدرسۀ قبلی به پسر شما نمرۀ الکی و بالا دادند. ایشان در کنکور قبول نشده بنابراین نمی‌تواند در این دبیرستان ثبت نام کند. پسر شما سواد ندارد آقا. کنکور را هم رد شده و کاری نمی‌شود کرد. بفرمایید آقا ..."
خلاصه دیدن این صحنه برای منی که از شهرستان آمده بودم بسیار عجیب بود. ما فکر می‌کردیم که هیچکس نمی‌تواند بالای حرف یک تیمسار حرفی بزند و هرگز فکر نمی‌کردم که یک مدیر مدرسه بتواند با یک تیمسار این گونه صحبت کند.
تازه بعد از اینکه من وارد دفتر شدم دکتر مجتهدی به من گفتند: "پسرم بفرما بشین". این در حالی بود که تیمسار ایستاده بود. یعنی ایشان حتی به تیمسار تعارف نشستن هم نکردند. خلاصه سرلشکر که دید نمی‌تواند با ایشان دربیافتد اتاق را ترک کرد.

دکتر مجتهدی انسان بسیار شریف و بزرگی بودند. از ویژگی‌های دیگر ایشان این بود که به طور کاملاً ناگهانی وارد کلاس درس می‌شدند و می‌رفتند پشت میز می‌نشستند، ببینند که معلم چه طور در کلاس درس می‌دهد. این برای ما خیلی عجیب بود. چون در اورمیه هیچ مدیری این کار را انجام نمی‌داد.
ایشان مدیر بسیار شایسته و لایقی بودند. در ضمن ایشان دفترچۀ یادداشتی هم داشت و وقتی که سر کلاس‌ها می‌آمد می‌دانست کدام دانش‌آموز خوب است و کدام ضعیف. اسامی آنها را جداگانه یادداشت می‌کرد. خوب‌ها را تشویق می‌کرد و به ضعیف‌ها هم می‌گفت باید بیشتر کار کنید.
دکتر مجتهدی عاشق ایران و فرهنگ ایرانی بود. ما به عنوان یک جامعه، باید از انسان‌هایی مانند دکتر مجتهدی بسیار تقدیر کنیم. البته ایشان الان مرحوم شده‌اند ولی هنوز دیر نیست که جامعه از ایشان تقدیر کند. همۀ ما به ایشان مدیون هستیم.

 


سال 1962 - عکس گروهی از دانش‌آموزان شبانه روزی دبیرستان البرز تهران - نفز وسط در عکس دکتر محمدعلی مجتهدی - رضا مریدی نفر ایستاده در سمت راست دکتر مجتهدی  


مهرگان: خود شما تا چه اندازه درگیر کارهای فرهنگی و مطالعاتی بودید و یا هستید؟ آیا اصولاً فرصتی برای این کار پیش می‌آید یا اینکه صرفاً درگیر کارهای علمی و سیاسی بودید؟ رضا مریدی: من بیشتر درگیر کارهای علمی بودم اما از کارهای فرهنگی هم بدور نبودم. در بیشتر مجامع فرهنگی همیشه حضور داشتم و دارم، اما علاقۀ شخصی من بیشتر به تاریخ است. به تاریخ و جغرافیا بسیار علاقه‌مندم. اول هر سال تحصیلی که ما کتاب‌های آن سال را می‌خریدیم، من همان روزهای اول سال، تمام کتاب تاریخ را از اول تا آخرش می‌خواندم و به خاطر می‌سپردم. به یاد دارم که در کلاس یازدهم معلم ما تاریخ هخامنشیان را درس داد و رفت. معلمین معمولاً در جلسۀ بعد از دانش‌آموزان درس جلسۀ قبل را می‌پرسیدند. خلاصه جلسۀ بعد قرعه به اسم من افتاد و معلم از من خواست که درس جلسۀ قبل که در مورد هخامنشیان بود را توضیح دهم. من هم همین طور یکسره تمام کتاب را تا آخر توضیح دادم. ایشان هم هیچی نگفت و با کمال تعجب اجازه داد که من تا آخر کتاب را توضیح دهم. این هم یکی از خاطرات دوران دبیرستان من است.




سال 1964 در دانشگاه تهران - مقابل ساختمان دانشکدۀ علوم دانشگاه تهران - رضا مریدی نفر دوم ایستاده از راست در کنار پروفسور هشترودی


مهرگان: آیا فرد یا افرادی در موفقیت‌های شما تأثیرگذار بوده‌اند؟ چه در خانواده و چه در عرصۀ اجتماع؟
رضا مریدی: پدرم و مادربزرگم (یعنی مادرِ پدرم) در شخصیت من خیلی تأثیر گذاشتند. یکی از کسانی هم که در موفقیت‌های علمی من خیلی تأثیرگذار بود، استادم در دانشگاه برونل لندن بود. شخصی به اسم پروفسور هوگارت.

مهرگان: آیا حرف، خاطره و یا صحبت دیگری دارید که مایل باشید با خوانندگان مهرگان در میان بگذارید؟
رضا مریدی:
خاطرۀ جالبی از همین پروفسور هوگارت دارم. من سال اول دورۀ دکترا در انگلستان بودم. کارهای تحقیقاتی مختلفی انجام می‌دادم. خلاصه یک کار علمی تحقیقاتی انجام داده بودم که رفتم دفتر پروفسور هوگارت که آن را به ایشان توضیح بدهم. ایشان پس از بررسی کار من، روز بعد مرا صدا کردند و گفتند که ترتیبی داده‌اند تا من در کنفرانس بزرگ علمی‌ای که در لندن برگزار می‌شود در مورد کاری که انجام داده بودم سخنرانی کنم. در آن زمان زبان انگلیسی من ضعیف بود و در حدود یک سال و نیم بیشتر نبود که در انگلستان بودم. به ایشان گفتم که من زبانم خوب نیست و بهتر است که شما از جانب من صحبت کنید. ایشان گفتند نه، تو کار مهمی انجام دادی و من می‌خواهم که تو خودت آن را ارائه دهی.
کاری که من انجام داده بودم این بود که تئوری یکی از دانشمندان بزرگ بریتانیا به نام "سِر نول مات" را که بعدها در سال 1977جایزۀ نوبل هم گرفتند، به صورت عملی و در تجربه ثابت کرده بودم. پروفسور هوگارت به من گفت که این فیزیکدان خودش هم در آن کنفرانس علمی خواهد بود. منظورم این است که ایشان سعی می‌کرند که به من این امکان را بدهند تا بتوانم خودم را در یک مجمع بزرگ علمی ارائه کنم. به هر شکل من هم پذیرفتم. خلاصه، از یک دوست ایرانی مشورت خواستم که من چه طور در مقابل جمعیت متشکل از فیزیکدان‌های بنام انگلستان سخنرانی کنم؟ این دوست گفت: این که کاری ندارد فرض کن حضار سنگ هستند!!

روز بعد یکی از اساتید دیگر مرا صدا کرد و گفت شنیدم که می‌خواهی در فلان کنفرانس و در حضور پروفسور مات صحبت کنی. گفتم بله. گفت خیلی مواظب باش. چرا که اگر هر اشتباه کوچکی مرتکب شوی، این فیزیکدان بسیار حساس است و ممکن است بین حرفت بپرد و حرفت را در حضور آن جمع قطع کند. گفت که من خودم چند سال پیش در کنفرانسی سخنرانی داشتم که در آن اشتباه کوچکی مرتکب شدم و "پروفسور مات" هم در آنجا بودند و از ته سالن داد زدند که تو تئوری من را خراب کردی!! خلاصه حواست باشد و ... این موضوع مرا به ترس انداخت و در روز سخنرانی من دومین سخنران این کنفرانس هم بودم. ولی خوشبختانه همه چیز خوب پیش رفت و تجربۀ بسیار خوبی برای من بود. بعدها پروفسور مات نسخه‌ای از تز دکترای مرا از استاد راهنمایم درخواست کرده بود. همین موجب شد که من با پروفسور سر نول مات بیشتر آشنا شدم و با هم ارتباط دوستی هم برقرار کردیم هر چند که ایشان از لحاظ سنی جای پدربزرگ من بودند. در سال 1978 من ایشان را برای ایراد سخنرانی به ایران دعوت کردم که پذیرفتند ولی متأسفانه برخورد به انقلاب و همه چیز بهم ریخت.




دکتر رضا مریدی هنگام سخنرانی در مراسم جمع آوری کمک های مالی بنیاد پریا - سال 2010

مهرگان: لطفاً به چند مورد از اهم کارهایی که برای جامۀ ایرانی کانادا انجام داده‌اید نام ببرید؟
رضا مریدی:
از کارهای دیگری که من برای جامۀ ایرانی انجام دادم این است که همواره سعی کردم تا عناصر هویت ملی خودمان را در بُعد سیاسی به جامعۀ کانادا معرفی کنم. یکی از آنها "نوروز" بود که من در مجلس انتاریو و سپس در مجلس عوام کانادا (فدرال) آن را به ثبت رساندم. این در اصل ابزاری بود که ما می‌توانستیم از آن استفاده کنیم. چرا که نوروز در اصل بخشی از هویت ملی ما ایرانیان است. برگزاری سالانۀ جشن نوروز در محل پارلمان انتاریو با شرکت نخست وزیر، وزراء و نماینگان پارلمان و نیز حدود 700 نفر از ایرانیان بزرگ‌شهر تورنتو از اقدامات قابل توجه من است.

مورد دیگر "روز جهانی زبان مادری" است که من آن را در انتاریو رسمی کردم. این، هم برای ما ایرانیان و هم برای دیگر ملت‌ها مهم و ارزشمند است.

دیگری شناساندن "جشن مهرگان" است که با مجلۀ شما هم همنام است. من وقتی مجلۀ شما را دیدم بسیار خوشحال شدم که نشریه‌ای به اسم مهرگان چاپ شده است. چرا که مهرگان هم یکی از جشن‌های بسیار مهم ما ایرانی‌هاست که مدت‌ها به فراموشی سپرده شده بود. من در کانادا سعی کردم که جشن مهرگان را مطرح کنم و هر سال آن را در ماه اکتبر جشن می‌گیریم.
 
از موارد دیگر اینکه سعی کردم تا جایی که می‌توانم انجمن‌ها و گروه‌های ایرانی را در بُعد سیاسی کانادا مطرح کنم. به عنوان مثال دو جلسۀ ملاقات ترتیب دادم که انجمن‌های ایرانی با وزیر مهاجرت انتاریو  یک بار در دفتر ایشان و یک بار هم در پارلمان دیدار داشته باشند. یا برای بعضی از مؤسسات ایرانی توانستیم از دولت کمک مالی بگیریم. یا سعی کردم که در مراسم ایرانی سیاست‌مداران کانادایی را دعوت کنم تا با جامعۀ ایرانی آشنا شوند و جامعۀ ایرانی هم متقابلاً با سیاست‌مداران کانادایی بیشتر آشنا گردند.
 
راجع به یکی از ایرانی‌های موفق یعنی "آقای حکیم" (بنیان‌گذار و صاحب فروشگاه‌های عینک فروشی حکیم اُپتیکال) در پارلمان سخنرانی کردم. البته از خود ایشان هم دعوت کردم تا در آنجا حضور داشته باشند. در تصویت قطعنامۀ انجمن شهر تورنتو برای نامگذاری یکی از خیابان‌ها به نام "خیابان حکیم" (اولین خیابان در تورنتو به نام یک ایرانی) نقش کوچکی ایفا کردم. 

در مورد مسائل مربوط به حقوق بشر در ایران به خصوص از دو سال گذشته و پس از انتخابات تقلبی ریاست جمهوری ایران بسیار فعالیت نمودم. دو تظاهرات خیلی بزرگ در همین مورد در پارلمان راه انداختیم. در مورد خیلی از ایرانیانی که در بند هستند نظیر آقای ملک‌پور در پارلمان سخنرانی کردم و حتی به نخست وزیر در همین مورد و موارد مشابه نامه نوشتم. اقدامات زیادی در جریان بستن حساب‌های بانکی صرافان ایرانی به عمل آوردم.

به هر حال همواره سعی کردم که در همۀ مراسم ایرانیان سهیم باشم. حتی اخیراً دوستان در "جشنوارۀ تیرگان" از من خواستند که به عنوان رئیس افتخاری این جشنواره حضور داشته باشم و من در خدمتشان بودم.

در سال گذشته برای جمع آوری کمک‌های مالی برای "بنیاد پریا" از من خواستند که رئیس افتخاری آن مراسم باشم که باز در خدمتشان بودم و حدود 500 هزار دلار هم کمک مالی از مردم جمع‌آوری شد. همچنین در جمع‌آوری کمک مالی برای "دانشنامۀ ایرانیکا" در دو سال پیش کمک‌های مؤثری نمودم.

از موارد دیگری که می‌توانم عرض کنم کمک کردن و تسریع مراحل گرفتن ویزای مسافرت به کانادا برای خانواده‌های ایرانیان مقیم کانادا در ایران بود. با پیگیری‌های مدام ما توانستیم نرخ قبولی متقاضیان ویزای کانادا در تهران را از 10 درصد به 80 درصد برسانیم. این رقمی است که خود وزیر مهاجرت به من گفت. البته هنوز هم به یک تعدادی از متقاضیان ویزا نمی‌دهند، مانند کسانی که مجرد هستند و ... ولی در مجموع اوضاع خیلی بهتر شده است.

نکتۀ دیگری که مایلم به آن اشاره کنم این است که ما ایرانیان به عنوان کانادایی یک سری حق و حقوق داریم و یک سری هم وظایف داریم. یکی از وظائف ما در کانادا این است که در انتخابات شرکت کنیم. البته می‌توانیم به هر کس که مایل هستیم رأی بدهیم اما باید در انتخابات شرکت کنیم. از طرف دیگر رأی دادن و شرکت در انتخابات حق ماست. در ایران این اجازه به ما داده نشده که آزادانه پای صندوق رأی برویم. چه در رژیم گذشته و چه در رژیم فعلی. اما در مملکت آزاد و دموکراتیکِ کانادا این حق ماست که رأی بدهیم و چرا که از این حق خودمان استفاده نکنیم. باید توجه داشته باشیم که حتی یک رأی هم در نتیجۀ انتخابات مؤثر است. برای مثال چندین سال پیش نماینده‌ای تنها با تفاوتِ سه عدد رأی توانست به پارلمان راه یابد. رأی دادن وظیفۀ اجتماعی همۀ ماست.

در خاتمه عرض می‌کنم که در مدت چهار سال دورۀ نمایندگی، بنده خدمات قابل توجهی برای بهبود زندگی ساکنین شهر ریچموند هیل انجام دادم که صحبت در آن موارد خارج از موضوع این گفت‌وگو است.

مهرگان: با تشکر فراوان از فرصتی که در اختیار مهرگان قرار دادید و با آرزوی موفقیت و پیروزی در انتخابات ماه اکتبر برای شما.



سوتیترها:


جامعۀ کانادایی تفاوت بین جامعۀ ایرانی مقیم کانادا و رژیم جمهوری اسلامی ایران را نمی‌دانست و نمی‌توانست آنها را از هم تفکیک کند. البته الان به دلیل فعالیت‌های گسترده‌ای که همۀ ایرانیان خارج از ایران انجام داده‌اند، چه ایرانیان مقیم کانادا و چه کشورهای دیگر، کشورهای میزبان بین مردم ایران و آن چیزی که جمهوری اسلامی از ایران ارائه می‌دهد تفاوت قائل می‌شوند.

پیدا کردن کار یکی از موانع و مشکلات اصلی مهاجرت است. منظورم کاری است که به تجربیات و تحصیلات شما نزدیک باشد.


تصویری که ما در ایران از سیاست، کار سیاسی و سیاست‌مدار داریم، چه در رژیم گذشته و چه در رژیم حال، تصویر مثبتی نیست.

در کشورهای دموکراتیک و غربی کار سیاسی در اصل خدمت به جامعه و مردم است. در اینجا معتقدند که کار سیاسی یک شغل نیست بلکه پاسخ‌دادن به یک نیاز اجتماعی است.

تنها راهی که می‌توانیم جامعۀ خودمان را به عنوان یک کامیونیتی معرفی کنیم و جا بیندازیم و جلو برویم، به طوری که نسل‌های بعدی ما حس کنند که در این مملکت صاحب هستند و ریشه دارند، و بخشی از موزائیک چندملیتی بودن کانادا هستند و احساس کنند که اینجا وطنشان است، تنها در بعد سیاسی انجام ‌پذیر است.

لیبرالیسم تفکر ایدئولوژیکی و عقیدتی محدودی ندارد و در سیاست‌گذاری انعطاف‌پذیر است.


نسل بعدی ما باید خودش را صددرصد کانادایی بداند. البته میراث خودش را هم نباید فراموش کند. باید بداند که میراثش ایرانی است.


تجربیات زندگی است که به شما در کار سیاسی کمک می‌کند. چون سیاست چیز نوشته شده و از پیش تعیین شده‌ای نیست. بسیاری معتقدند که سیاست یک هنر است. حتی چیزی که به عنوان علوم سیاسی در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود با انجام کار سیاسی متفاوت است.

 

در علم شما به هیچ چیزی معتقد نیستید. اما در دین شما یک سری اعتقادات دارید که قبول می‌کنید و بحثی هم در آن نیست. در علم شما به هیچ چیز باور ندارید تا اینکه آن را اثبات کرده باشید. و بر مبنای همین اصل است که پیشرفت‌های علمی حاصل می‌گردد.

در کار سیاسی ما خادمین مردم هستیم. اگر این تفکر را در سیاستمدارها باشد موفق خواهند بود. ما در واقع نوکر مردم هستیم. ما نیامدیم که به مردم آقایی کنیم، بلکه برای خدمت به آنان آمده‌ایم. من خودم همیشه فکر می‌کنم که خدمتکار و نوکر مردم هستم و مردم هم به همین خاطر به من اطمینان کرده‌اند و رأی داده‌اند.


دکتر مجتهدی عاشق ایران و فرهنگ ایرانی بود. ما به عنوان یک جامعه، باید از انسان‌هایی مانند دکتر مجتهدی بسیار تقدیر کنیم. البته ایشان الان مرحوم شده‌اند ولی هنوز دیر نیست که جامعه از ایشان تقدیر کند. همۀ ما به ایشان مدیون هستیم.


من همواره سعی کردم تا عناصر هویت ملی خودمان را در بُعد سیاسی به جامعۀ کانادا معرفی کنم.

Comments