مَردی شایستۀ حقشناسی متن سخنرانی دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن در همایش تجلیل از پروفسور فضلالله رضا در تورنتو

مهرگان اجتماعی: متن زیر نسخۀ ویرایش شدۀ سخنرانی دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشن در همایش تجلیل از پروفسور فضلالله رضاست که در تاریخ 11 جون 2011 در شهر تورنتو برگزار گردید. امید است که انتشار متن این سخنرانی مورد عنایت و استفادۀ خوانندگان فهیم مهرگان قرار گیرد.
خانمها، آقایان،
بسیار خوشوقتم که حسن تصادفی شد و در این مدت کوتاهی که ما در تورنتو هستیم، مصادف با همایشی شد که برای آقای پروفسور فضلالله رضا ترتیب دادهاید. بسیار به جا بوده است که یادی از ایشان و از خدمات ایشان بشود. شاید دو سال، دو سال و نیم پیش بود که جلسۀ مشابهای در رشت تشکیل شد. همشهریهای ایشان جلسۀ خیلی خوبی به همین صورت ترتیب داده بودند و مطالب مختلفی در آنجا عنوان گردید. بنده هم در آن جلسه بودم؛ از تهران رفته بودم. حالا این دومین جلسه (در سالهای اخیر) است. البته شاید جلسات پراکندۀ دیگری هم بوده است که ما از آنها بیخبر ماندیم.
هنگامی که ایشان به عنوان استاد افتخاری دانشگاههای مختلف معین میشدند، در یکی از این جلسات که در سال 57 در دانشگاه مکگیل برگزار شد، حسن سعادتی بود که من هم در کانادا باشم. من خود در این جلسه شاهد بودم، که از ایشان خواسته شد تا مقام استاد افتخاری دانشگاه مکگیل را بپذیرند. البته آن جلسۀ خصوصیتری بود، که همین عنوان را داشت.
به هر حال بنده واقعاً نمیدانم که چه میتوانم بگویم. به طور خیلی خلاصه عرض میکنم که ما در طی تاریخ خودمان در دوران بعد از اسلام کسانی داشتیم که میشود گفت که حالتی دوگانه نسبت به فرهنگ ایران داشتند. یعنی هم عالم بودند و هم ادیب بودند. چند تن از این افراد، که برجستگان آنها بودند، را ما سراغ داریم. ولی افراد دیگری هم هستند که نامشان کمتر آورده شده است. میتوانیم به عنوان نمونه از ابنسینا، خیام، و خواجه نصیر طوسی، شیخ بهایی، و عدهای دیگر اسم ببریم. در آن زمان البته مثل زمان ما علم و ادبیات از هم جدا نبود، این دو از هم فاصلهای نداشتند که به عنوان رشتههای متفاوتِ تقسیم شده باشند. یک نفر عالم میتوانست در عین حال ادیب هم باشد. یعنی تمام معلومات زمان را تا حدی کسب کرده باشد. ولی شاخصتر عدهای بودند که واقعاً به عنوان عالمان پیشرفته شناخته شده بودند و در عین حال در عالم ادبیات هم سهمی داشتند. و این چند نفری که گفتم، نمونههایی از ایشان هستند. از این عدهای که گفتم شعرهایی هم در دست مانده است. به خصوص از خیام که همه میشناسند و شاعری جهانی است. بنابراین از هر دو جهت در واقع اینها نه تنها خدمتگزاران زبان فارسی و کشور، بلکه خدمتگزاران بشریت شناخته شدهاند.
در دورۀ معاصر ما این وضع را کم و بیش در چند نفر، که یکی از آنها همین آقای پروفسور رضا هست، میتوانیم ببینیم. یک چند نفر دیگری هم از این دست هستند. از جمله دکتر هشترودی، که ریاضیدان بود و با ادبیات هم سر و کاری داشت، و ساعتهایی هم در رادیو برنامه داشت که راجع به مسائل فرهنگی-ادبی صحبت میکرد. شخص دیگری که میخواهم اسم ببرم پروفسور صادقی جراح قلب است. ایشان جراح خیلی معتبر قلب هستند که الان بازنشستهاند و ساکن سوئیس هستند. خیلی به ادبیات علاقه دارند. البته شعر هم گفتهاند. خیام را به طرز بسیار زیبایی چاپ کرده، به فرانسه ترجمه کرده، و مقدمهای بر آن نوشته است، و خیلی به مسائل ادبی علاقهمند هستند.
حالا سئوالی که پیش میآید این است که چرا این طور شده است؟ من فکر میکنم که ایران از این جهت یک جای نمونه باشد که گرایش عالمانش، عالمانی که در علم نجوم، پزشکی، ریاضی تخصصی داشتند، در عین حال به طرف ادبیات هم کشیده شدند. چرا این طور شده است؟ تقریباً در کشور دیگری سراغ نداریم که این اندازه مسائلی که امروز علوم انسانی گفته میشود، یعنی ادبیات و علوم، با هم مخلوط شده باشند. در کشورهای دیگر، کمتر این طور بوده است. پس این سئوال برای ما پیش میآید که چرا در ایران این طور شده است؟ و این حالت خودش را، هم در طی تاریخ و هم تا حدی در دوران جدید و معاصر حفظ کرده است. یک علت این است که سرنوشت ایران در واقع به ادبیاتش بسته شده است. و هیچ فردی، در واقع هیچ فرد فرهیختهای، نتوانست سرنوشت خودش را از ادبیات فارسی جدا کند. به این دلیل که این زبان، زبان بیانگر حال ملت ایران در طی این دوران بسیار پر کشمکش و پر کشاکش تاریخی بوده است. به طوری که اگر چنانچه یک عده از شاعرهای بزرگی که داریم، نمیداشتیم، میتوانم بگویم که فضای ایران به صورت یک فضای خاکستری رنگ در میآمد. به زحمت میشد گفت که برای ایرانی قابل تحمل میشد. و در این صورت محروم از میراثی بودیم که امروز مایۀ تسلای خاطر و مایۀ دلگشایی این ملت است.
در طی این زمان، ادبیات فارسی باعث خلق آثار بزرگ و برجستۀ ادبی شده است. و این عاملی بوده که بتوان با این ادبیات زندگی کرد. و به همین علت هم در واقع باید گفت که ایرانیها قدری ادبیاتیمنش هستند. یعنی تفکر اشراقی بر آنها غلبه دارد تا تفکر منطقی. این به علت حوادثی بوده که بر آنها گذشته است. البته علتهای مختلف دیگری هم هست. علت جغرافیایی هست، علت اقلیمی هست، و علت تاریخی پشت همۀ اینهاست که این تفکر ایرانیها را اشراقی کرده است، یعنی اندیشۀ بیشتر احساسی تا اندیشۀ منطقی و استدلالی. و این خاصیتِ به خصوص دوران بعد از اسلام است. به علت حوادثی که گفتم و به علت جغرافیایی که ایران دارد، همواره در معرض رفت و آمدهای بسیار زیاد و هجومهای متفاوت و مختلف بوده است. البته علت دیگری هم که میخواهم بشمرم علت اقلیمی هم هست. ایران کشوری کمباران و کشوری به نسبت خشک است. و این باعث شده است که اندیشۀ فرد ایرانی متوجۀ عالم بالا، متوجۀ آسمان باشد. و از آسمان برای گشایش کار خودش بر روی زمین کمک بگیرد. بنابراین این طور میشود که به هنگامۀ امر کردارگرای باشد و در عین حال به زندگی خودش بپردازد ولی اندیشهاش به طرف بالا حرکت بکند. به این علت است که حتی عالمان رشتههای علمی دقیق مثل نجوم، مثل پزشکی، یا مثل ریاضی و غیره هیچ وقت نتوانستند از موضوع ادبیات و شعر جدا و غافل بمانند. حتی ولو به صورت تفنن هم شده شعرهایی از خودشان میگفتند، کما اینکه ما مثلاً قطعه رباعیاتی منسوب به ابنسینا هم داریم. خیام که جای خودش را دارد و از اندیشمندان بزرگ است. از شیخ بهایی شعر داریم و از دیگران.
منظور این که پروفسور رضا یکی از این افراد است که خوشبختانه در دورۀ معاصر توانستیم ایشان را بشناسیم. حالا فرصت این نیست که من سابقۀ آشنایی خودم را با آقای پروفسور رضا بتوانم برای شما مطرح کنم. سابقۀ آشنایی ما داستان خاص خودش را دارد که سر میزند دقیقاً به چهل، چهل و دو سال پیش. و این آشنایی پیدا شد، برقرار ماند و روز به روز گرمتر شد. در فرصتهای مختلف و در کشورهای مختلف، چه در همین کانادا، چه در پاریس، چه در سوئیس، همیشه هر وقت که فرصتی دست میداد و مقارن میشد که با هم در این کشورها باشیم، ایشان میآمدند و با هم بودیم. قدم زدنهای ممتدی که با هم داشتیم، گفت و شنود و صحبتهایی که فراوان در بارۀ ادبیات داشتیم، خاطرههای خوبی از خودش باقی گذاشت. منظور این است که این آشنایی به طرز اتفاقی برقرار شد ولی توانست دوام بسیار داشته باشد و روز به روز گرمتر شود.
خوشبختانه سلامت ایشان در حدی است که حتی در همین سه روزی که من چند روز پیش در دانشگاه کارلتون در اوتاوا بودم و آنجا سخنرانی داشتیم، هر سه روز ایشان، شخص خودشان رانندگی کردند، به دانشگاه کارلتون آمدند و تا آخر وقت نشستند. آنجا واقعاً فرصت دیدار خیلی خوبی شد.
بسیار خوشبخت شدم که این جلسه را ایرانیان مقیم خارج برای ایشان برگزار کردند و یادی از مردی کردند که شایستۀ حقشناسی است. و ایشان اگر چه قسمت عمدهای از زندگی خودش را در خارج گذرانده، ولی همیشه به یاد ایران بودهاند. ایشان مقالههای متعدد، به صورت کتاب هم، در زمینۀ ادبیات فارسی منتشر کردهاند که همه با این آثار آشنا هستید. حتی شعر هم میگویند.
ما خودمان در فصلنامۀ هستی دو سه مطلب از ایشان انتشار دادیم و حتی شعری هم از ایشان انتشار دادیم. یک شرح حالی هم از خودشان نوشته بودند که بارها منتشر کردیم. و این نشانۀ این است که علاقۀ ایشان به مملکت، به این خاک، به ادبیات فارسی، به امروز ایران، به سرنوشت ایران، تا چه اندازه پایدار بوده است، که با این همه اقامت در خارج ایشان هیچ وقت از یاد ایران غافل نبودند. و میدانم که همۀ شما حاضران و قسمت اعظم ایرانیان مقیم خارج، ایران را از یاد نمیبرند. این کشوری که بسیار شایستۀ دوست داشتن است. با این تاریخ بزرگی که داشته با این سختیهایی که در زندگی دیده است، شایستۀ احترام است. در واقع این سختیها هیچ وقت در او اثر قاطع نداشته و دست کم سه هزار سال عمر ثبت شدۀ تاریخی دارد. کمتر کشوری در دنیا یک چنین ردی داشته است. ما از دو سه کشور، مثل چین، مثل هندوستان و یکی هم ایران، که بگذریم کشور دیگری نمیشناسیم که توانسته باشد طی سه هزار سال دوام کرده باشد، در واقع عمر به سر گذرانده باشد، جان به در برده باشد، و این همه سختیها را تحمل کرده باشد و باز بر سر کار بماند.
خیلی خوشوقت شدم. باز هم عذر میخواهم. بیش از این شما را معطل نمیکنم، برای این که کسان دیگری هم باید بیایند و مطالب خودشان را عنوان بکنند. باز هم خوشبخت شدم. خداحافظی میکنم.
سوتیترها:
ما در طی تاریخ خودمان در دوران بعد از اسلام کسانی داشتیم که میشود گفت که حالتی دوگانه نسبت به فرهنگ ایران داشتند. یعنی هم عالم بودند و هم ادیب بودند.
تقریباً در کشور دیگری سراغ نداریم که این اندازه مسائلی که امروز علوم انسانی گفته میشود، یعنی ادبیات و علوم، با هم مخلوط شده باشند. در کشورهای دیگر، کمتر این طور بوده است.
زبان فارسی، زبان بیانگر حال ملت ایران در طی این دوران بسیار پر کشمکش و پر کشاکش تاریخی بوده است.
ایران کشوری کمباران و کشوری به نسبت خشک است. و این باعث شده است که اندیشۀ فرد ایرانی متوجۀ عالم بالا، متوجۀ آسمان باشد. و از آسمان برای گشایش کار خودش بر روی زمین کمک بگیرد.
(ایران) این کشوری که بسیار شایستۀ دوست داشتن است. با این تاریخ بزرگی که داشته با این سختیهایی که در زندگی دیده است، شایستۀ احترام است.
|