متن سخنرانی دکتر عزت مُصلینژاد
عصر ما عصر انسانهای متخصص و ذیفن است. به یاد میآورم که در سال 1979 بر حسب اتقاق در موزۀ توپکاپی استامبولِ ترکیه با انسان بزرگواری برخورد کردم به نام دکتر مهندس بصیر که در حوزۀ معادن کوچک تخصص داشت. با هم راه افتادیم و از بسیاری چیزها سخن گفتیم. دکتر بصیر از متخصصین برجستهای سخن میگفت که در کار خود استادند ولی خارج از حوزۀ تخصصی خود هیچ نمیدانند. دکتر بصیر از چنین افرادی که ناتوان از فراسوروی و مانور دادن بین علوم و فنون مختلفاند با عنوان "متخصصین احمق" یاد میکرد. دکتر "جهانشاه صالح" زمانی که ریاست دانشگاه تهران را به عهده داشت توصیه کرد که جوانان در پی علم و تکنولوژی و تخصص بروند و آنقدرها دل به ادبیات نبندند. یادش به خیر دکتر مصطفی رحیمی که با این دیدگاه درافتاد، بر رابطۀ بین علم و هنر تأکید ورزید و عنوان کرد که جامعۀ فاقد هنر و ادبیات، جامعهای است فاقد روح و به شدت کسالتبار. در درازنای تاریخ و به ویژه در دوران ما، دانشمندان ذوالفنون که بتوانند به قول دکتر "آرامش دوستدار" از روزمرگی فراتر روند و با احاطه به علوم متفاوت بین رشتههای مختلف دانش بشری پیوند ایجاد کنند بسیار اندک بودهاند. شاید ارسطو در زمرۀ نخستین دانشمندانی باشد که هم در حوزۀ فلسفه استاد بود و هم درزمینۀ شعرشناسی و هم علوم تجربی، منطق و معرفتشناسی، و گویند در هفتاد سالگی بربط زنی میآموخت. "ابونصرفارابی" از دیگر نوابغ همهفن حریف است که علاوه براحاطه به دانشهای عصر خویش، قانون را نیز نیکو مینواخت و لقب پرافتخار معلم را از آن خود ساخت. "محمدبن زکریای رازی" در پزشکی، فلسفه و شیمی سرآمد روزگار بود. هم او بود که الکل و اسیدسولفوریک را کشف کرد. از دیگر اعجوبههای روزگار "ابوعلیسینا" است که میگویند نتوانست لقب معلم را از آن خود سازد، چون رقص نمیدانست. در دوران روشنگری اروپا به شخصیتهای برجستهای چون ولتر و مادام دوشاتوله برخورد میکنیم که به جای درازا، پهنای زندگی را درنوردیند. ولتر درحوزههای شعر، فلسفه، داستان، نمایشنامهنویسی، فیزیک، شیمی و حتی ستارهشناسی مهارت داشت و با وجود زندگی پرپیچ و خم شخصیاش چنان تأثیر شگرفی بر تحول فکری بشر به جای گذاشت که "ویلدورانت" یکی از کتابهای تاریخِ تمدن خود را عصر ولتر نام داده است. شاید کمتر کسی بداند که ولتر با تمام بزرگیاش توسط زنی درخشان به نام "گابریل امیلی مارکیز دوشاتوله" ساخته و پرداخته شده است. مادام دوشاتوله در سیرۀ فرانسه کاخی داشت که به فیلسوفان و دانشمندان سرتاسر اروپا اختصاص داده بود. او با برنامهای منظم همراه با ولتر در آزمایشگاهی که خود بنیاد نهاده بود در زمینههای شیمی، فیزیک و مکانیک به کار میپرداخت. دوشاتوله از معدود زنان ریاضیدان تاریخ است که تحقیقات نیوتن را پی گرفت و آن را به حوزۀ فضا تعمیم داد. او در شعر و تئاتر نیز سرآمد بود. کتابی دربارۀ خوشبختی نوشت و با دیدی دئیستی با نگارش یک اثر شش جلدی تورات را مورد انتقاد قرار داد. او در سن 42 سالگی درست پس از اتمام ترجمۀ کتابِ اصولِ فلسفۀ ریاضی نیوتن بر اثر درد زایمان بدرود حیات گفت. از دیگر نوادر روزگار "کریستوفر کدول" انگلیسی بود که در بیست سالگی اروناتیک آموخت و خلبانی کرد. اندکی بعد کتاب بحران در فیزیک را نوشت. وقتی دکتر انشتاین این کتاب را خواند گفت: "نمیدانم این مرد جوان چه میخواهد بگوید، ولی میدانم که حرفهایی برای گفتن دارد." کدول در نقد آثار ادیبان انگلیس کتاب "توهم و واقعیت" را نوشت و در رابطه با فرهنگ سرمایهداری غرب، به ویژه در حوزۀ روانشناسی فروید کتاب "مطالعۀ یک فرهنگ میرا" را به رشتۀ تحریر در آورد. با ظهور سایۀ فاشیسم در اسپانیا او به کمک جمهوریخواهان اسپانیا شتافت و در جبهۀ جنگ ضد فاشیستی به عنوان رانندۀ آمبولانس مشغول به کار شد. کدول درسال 1936 درسن 29 سالگی در اسپانیا کشته شد. در ایران معاصر انسانهای چند ساحتی کم داشتهایم. در اینجا جا دارد که از زندهیاد استاد حسین گل گلاب یاد کنیم که گیاهشناس بود و شاعر و نغمهپرداز و عضو فرهنگستان ایران. یاد دکتر کیقبادی هم به خیر باد که هم مهندس بود و هم استاد مدیریت. اجازه بدهید از دکتر غلامعباس مصلینژاد یاد کنیم که مهندس ساختمان و راهسازی است، دکتر علوم سیاسی و مجری بسیاری ازطرح های عمرانی کشور و پیشاهنگ فعالیتهای بشردوستانه از جمله ساختن مدرسه. حال میرسیم به استاد فرزانۀ خودمان پروفسور فضلالله رضا که از انگشتشمار انسانهای چند بعدی قرن ماست. او ویژگیهای برجستۀ همۀ این دانشمندان بزرگوار را به تنهایی درخود جمع کرده است: از الکترونیک تا سیستمهای مخابراتی، ریاضیات، کامپیوتر، شعر، میراث فرهنگ ایرانی، حافظشناسی، فردوسیشناسی، مولویشناسی و چه بگویم که به قول مولوی: خود ثنا گفـــــتن ز من تــــرک ثناست من نخستین بار در جهرم در زمان نوجوانی در یکی از نوشتههای دکتر صاحبالزمانی با نام پروفسور رضا آشنا شدم. به خودم بالیدم که یک هموطن من در حوزههای علم و فن در جهان افتخارآفرین شده است. من هم مثل بسیاری از ایرانیان از بازگشت ایشان به ایران شاد شدم و سخنرانیهایشان را در روزنامهها دنبال کردم. ولی افسوس که بین سالهای 1346 تا 1348 سرباز بودم و موفق نشدم ایشان را از نزدیک ببینم. اواخر سال 1348 که به عنوان فوقلیسانس به دانشگاه برگشتم ایشان از ایران رفته بودند. سالها بعد، آرزوی من برای دیدار پروفسور رضا در مؤسسۀ تحقیقات اسلامی دانشگاه مکگیل برآورده شد. چقدر خوشاقبال بودم که بر حسب اتفاق پروفسور رضا کنار دستم نشست و سر صحبت را با من باز کرد، و امروز افتخار میکنم که آرزوی دیگرم برای دیدار دکتر اسلامی نُدوشن و دکتر باستانی پاریزی برآورده شده و در کنار این پیشکسوتان فرهیخته، از پروفسور رضا سخن میگوییم. پس از آنکه دوست بزرگوارم آقای حجت گلپایگانی از من خواستند که در این مجلسِ اُنس، چند کلمهای حرف بزنم، تلاش کردم در تاریخ علم و فلسفه همتایی برای پروفسور رضا بیابم. در این تمرین شباهتهای زیادی بین فیلسوف و دانشمند روسی قرن هیجدهم میخائیل واسیلویج لومونوسف و پروفسور رضا یافتم. لومونوسف مانند پروفسور رضا یک دایرةالمعارف متحرک بود. لومونوسف در تحول فیزیک و شیمی نقشی مؤثر ایفا کرد. او با نگارش کتاب "دربارۀ لایههای زمین" بر منشاء طبیعی موجودات زنده تأکید ورزید و به عنوان مقدم داروین در تئوری تکامل قد علم کرد. او در کتاب خود به نام "اندیشههایی در مورد علت گرما و سرما" ثابت کرد که دلیل گرما حرکت ذرات مادی است. پروفسور رضا با تحقیقات پیگیر خود در زمینۀ الکترونیک و سیستمهای مخابراتی دورانساز شد. لومونوسف اتمسفر دور کرۀ زهره را کشف کرد و پروفسور رضا با محاسبۀ مدارات به سفر انسان به فضا یاری رسانید. لومونوسف و پروفسور رضا هر دو در شعر و فلسفه دست داشتند. لومونوسف دانشگاه مسکو را بنیاد نهاد و پروفسور رضا ریاست دانشگاه تهران را عهدهدار شد. هر دو دانشمند، نسلی از دانشمندان و محققین را پرورش دادند: لومونوسف در روسیه و پروفسور رضا در آمریکا، ایران، کانادا، فرانسه و دیگر نقاط جهان. لومونوسف با نگارش "تاریخ روسیۀ باستان" ملت روس را هویت بخشید؛ پروفسور رضا طی دهها نوشته ازجمله کتاب "برگ بیبرگی" بر هویت ایران و ایرانی تأکید ورزیده است. انسانهای چند ساحتی مانند لومونوسف و پروفسور رضا ملاتهایی هستند که رشتههای مختلف علم و هنر را به هم پیوند میدهند. میراث پروفسور رضا تا قرنها چون مشعلی فرا راه جامعۀ بشری خواهد درخشید. پروفسور رضا تجسم شعری است که استاد باستانی پاریزی در یکی از آثار خود از قول ابنجوزی نقل میکند: راه ز انــــــدازه بــــرون رفتهای یوری گاگارین نخستین انسانِ فضانورد، زمانی که
زمین را از بالای جو دور میزد به خاکیان پیامی فرستاد: "ما به انسانهایی
احترام میگذاریم که در تمام زندگیشان یک کار بزرگ انجام دادهاند." این است
پروفسور رضا، این انسانِ با ایمان که با دانشِ بیکران خود، احترام همگان از جمله
منِ ندانمگرای کلرپتی را برانگیخته است. (اگر دوست دارید معنای کلرپتی را بدانید
از دکتر پاریزی بپرسید. من اهل جهرم هستم و جهرم و کرمان رابطۀ هفت هزارساله داشتهاند).
الاهی ای عزیز من همیشه کامران باشی
فریــــدون فـــــرخ فرشـــــته نبود هیچ انسانی بدون تلاش پیگیر به جایی نمیرسد. باید مثل پروفسور رضا در جستجو بود، همواره یاد گرفت و یاد داد. در تکتک شما این توان وجود دارد که پروفسوررضا شوید. ایران، آبستن پروفسور رضاهاست و حتم دارم، این چیزی است که پروفسور رضا از صمیم قلب طالب آن است. تورنتو ساعت یک بامداد روز 11 ژوئن 2011 میلادی
سوتیترها:
|