کم گوی و گُزیده گوی چون دُر
فرداد
فرشتههوش
با سلام
سرعت زندگی در عصر حاضر، به ویژه در دنیای غرب به حدی زیاد شده است که گاهی مجال درست
اندیشیدن را از انسان بازمیستاند چه رسد به نوشتن و یا خواندن. لذا در گفتار و به
ویژه نوشتار، باید دوچندان هشیار و آگاه بود و حرفی زد که ارزش شنیدن، صرفِ وقت و
خواندن را داشته باشد، گذر زمان گرد و غبار کُهنگی بر آن ننشاند و نیز حرفی باشد
که به دل خوانندگانِ با سلیقههای مختلف بنشیند و یا به قولی مورد استفادۀ افراد
هر عصری قرار گیرد. از بین هزاران هزار کتاب، جزوه و نوشتهای که تا کنون از بشر بر
جای مانده، چند مورد را میشناسید که دارای این ویژهگیها بوده باشند؟ بسیاری از
نوشتهها و اندیشهها دارای تاریخ مصرف بوده و گذر زمان رنگ از رخسار آنان برمیتابد.
آنچه ماندگار است همانا نوشتاری است که برخی یا همۀ ویژگیهای فوق را داشته باشند.
به نظر من مثال بارز نمونههایی از این دست در زبان فارسی، شاهنامۀ فردوسی، دیوان
حافظ و گلستان و بوستان سعدی است. دلیل مانا بودن نوشتههای این بزرگان، جهانشمول
بودن اندیشههای نویسندگان آن است. حافظ را تصور کنید که در دیوان اشعارش، از
مشکلات حکومت دوران خود مینالد و در پی راه حلی برای مشکلات نوع بشر با تغییر
سیستم حکومتی دوران خود است. آیا در این صورت نوشتهها و اندیشههای او جذابیتی را
که در بین همۀ اقشار جامعه با هر دیدگاه و تفکری دارد، دارا بود؟ البته سعدی به
نوعی مشکلات اجتماعی و فرهنگی دوران خود را بررسی و تحلیل نمود، اما او نیز با
هشیاری تمام آنها را در قالبهای کُلیِ پند و اندرز و بدون محدودیت زمانی و مکانی
به نگارش در آورد. این است که نوشتهها و اندرزهای او پس از گذرسالها همچنان کاربردی
و قابل استفادهاند و خواننده از خواندن آنها لذت میبرد.
البته در دل هرکس حرفهای زیادی برای گفتن وجود دارد ولی به قول مرحوم علی شریعتی،
که سالگرد شهادتش در 29 خرداد تقریباً با بیتوجهی بسیاری از رسانهها به فراموشی
سپرده شد، در زندگی حرفهایی هست که تنها برای نگفتن و ننوشتن است. و اینکه ارزش
هر کس به اندازۀ حرفهایی است که برای نگفتن دارد. و به راستی هر چه بیشتر تجربه
میکنم، بیشتر به مفهوم این جمله پیمیبرم. گاهی سکوت و سر در چاه فروبردن، بایستهتر
و شایستهتر از بر زبان آوردن و نوشتن حقایقِ روزگار است.
شاید به همین دلیل واضح بود که پروفسور فضلالله رضا نیز در سخنرانی مراسم دیدار
با ایشان با ظرافت هوشمندانهای به نکتۀ بسیار با اهمیتی در همین خصوص اشاره کردند.
ایشان فرمودند "بد نیست که انسان بعضی از کتابها را مکرر بخواند و لازم نیست
که شما سیصد یا چهارصد کتاب خوانده باشید". و منظور ایشان این بود که گاهی
خواندن چندین و چند بارۀ برخی از کتابهای خوب و با ارزش، بهتر از خواندن کتابها
و مطالب جدیدی است که چیز زیادی برای گفتن ندارند. به نظر بنده، ایشان با ظرافت و
تیزبینی، و به طوری که نویسندگان محترم را نیز نیازرده باشند، روی سخنشان بیشتر با
نویسندگان بود تا خوانندگان. نویسندگانی که با شهامت و بیباکی هر آنچه که میخواهند
میگویند و مینویسند.
و همانطور که اشاره نمودم این امر بر حساسیت کار و مسئولیت تمامی کسانی که دست به
قلم (و شاید باید گفت دست به کیبورد کامپیوتر) میبرند صد چندان میافزاید.
متأسفانه در فرهنگ ما تعداد افرادی که خود را در بسیاری از امور صاحب نظر میدانند
به حدی زیاد است که این امر بیشتر به یک بیماری فرهنگی شباهت دارد تا سلامت
فرهنگی. البته روی این سخن به نوعی متوجه شخص بنده نیز میگردد که با توجه به
داشتن تخصص در زمینۀ علوم کامپیوتر، تلاشی خالصانه در راه اعتلای فرهنگمان دارم.
امیدوارم که گزافهگوییهای بنده، مورد عنایت خوانندگان محترم مهرگان قرار گیرد.
در ضمن علیرغم تمامی دشواریهای موجود، کمبودها و کملطفیهای برخی از دوستان و
مدعیان فرهنگی کذایی این شهر، مهرگان موفق به برگزاری دو همایش تاریخی و بیسابقه
در نوع خود گردید. هزاران کیلومتر دور از ایران، جمع کردن سه تن از آخرین بازماندههای
تاریخ و فرهنگ کشورمان در زیر یک سقف و دور یک میز، کار به نسبت بزرگ و ویژهای
بود که به همت و تلاش مهرگان و لطف و بزرگواری همۀ عزیزانی که دعوت مهرگان را
پذیرفتند به خوبی برگزار شد. به راستی چند نفر مشابه این عزیزان در تاریخ معاصر
ایران باقی مانده است؟ پروفسور فضلالله رضا، دکتر اسلامی نُدوشن و دکتر باستانی
پاریزی از آخرین و پیشکسوتترین محققین، نویسندگان و بازماندگانِ فرهنگ و تاریخ ایران
معاصر هستند و به جاست که همۀ ما توجه و مرحمت بیشتری به افرادی از این دست داشته
باشیم. چرا که، عمر بسیار بباید پدر پیر فلک را، تا دگر مادر گیتی چون آنان فرزندی
بزاید.
با تشکر مجدد از همۀ دوستان و علاقهمندانی که در هر دو مراسم مهرگان در ماه گذشته
حضور داشتند. آرزوی دیدار همۀ شما را در مراسم فرهنگی بعدی مهرگان دارم.
با سپاس
فرداد فرشتههوش
|
|