با سلام
دو هفته پیش به مدت یک هفته در ونکوور بودم. در طی پرواز رفت
و برگشت از تورنتو به ونکوور صندلی کنار پنجره را انتخاب نمودم و در طی پرواز چهارونیم
ساعته، تقریباً در تمام مدت پرواز محو تماشای زمین، رودخانهها، دریاچهها، کوههای
سر به فلک کشیدۀ راکی، ابرها و در یک کلام طبیعت بودم.
از آن ارتفاع نه چندان بالا (در مقایسه با وسعت کهکشان و منظومۀ شمسی) همه چیز در
روی زمین کاملاً کوچک و بیاهمیت به نظر میرسید. به ویژه انسانها که تقریباً حتی
دیده هم نمیشدند. آرامش عجیبی بر پهنۀ گیتی گسترده شده بود. از حرص و آز نوع بشر
خبری نبود، و اگر هم بود در آن اوج آسمان به گوش کسی نمیرسید.
به یاد کوههای سر به فلک کشیدۀ البرز و زاگرس خودمان در ایران افتادم. قلۀ زیبای
دماوند با آن غرور و آرامش بیهمتایش. دربند و درکه و جمشیدیه. شیرپلا و بهشت
اوسون و توچال. مسیرهایی که تقریباً هر هفته به اتفاق دوستانی خالص و بیریا که
یادشان گرامی باد این مسیرها را طی میکردیم و از همهمه و دود و دروغِ تهران بدور
میشدیم. کوه و بلندی و ارتفاع همواره به نوعی به انسان آرامش و غرور میبخشد.
حداقل برای من همواره این طور بوده است. هر چه قدر که از آب و شناگری میترسم از
کوه و ارتفاع لذت میبرم.
باری، در تمام این مدت با خود میاندیشیدم که اگر انسان کمی از "بالاتر"
به پیرامون خود بنگرد آنچه میبیند و احساس میکند تنها عظمت و پهنۀ بیانتهای گیتی
است. تمامی حرص و آزها و دوز و کلکهای روزمرۀ ما انسانها، تمامی مالاندوزیها،
تقلبها، دروغگوییها، دورنگیها، دشمنیها، کینهها، بدخواهیها، حقارتها و ...
تنها از کوتهنگری ماست. البته به هیچ وجه منکر وجود بیعدالتیها و نابرابریهای
موجود در بین جوامع انسانی نیز نیستم، اما مگر غیر از این است که در نهایت ما خود
مسبب تمامی این نابسامانیها هستیم؟ در هر شکل قصد فلسفهبافی و یا نسخهپیچی برای
مشکلات اجتماعی و فرهنگی جوامع موجود را ندارم. آنچه تنها به ذهنم خطور میکرد این
بود که بزرگان و ماندگاران تاریخ نظیر مولوی و حافظ و خیام و ... و هزاران هزار
ایرانی و غیرایرانی دیگر، تنها به همین یک دلیل، بزرگ و ماندگار شدند. شاید این
افراد کما اینکه وجود فیزیکیشان در روی زمین بود، اما مسائل پیرامون خود را از
اوج هزارانپایی مینگریستند و تجزیه و تحلیل میکردند. و اینچنین بود که گزند روزگار
و حوادث پیرامونشان مانع رشد و تعالی معنوی آنان نمیشد. و بدین جهت آثار و
اندیشههای آنان نیز تا ابد و تا قیامِ قیامت (چنانچه در کار باشد) باقی و جاودانه
خواهد ماند.
به نظر من یکی دیگر از مواردی که انسان را به آن اوج هزارانپایی میرساند فراگیری
علم و دانش است. نه تنها علم و دانش مدرسهای و مکتبی. بلکه علم و دانشی که با
روشنگری و معرفت همراه باشد. بسیاری از علوم پایه و مادر همانند ریاضیات و فیزیک
تا حدود بسیار زیادی توانایی ایجاد این تغییرات را در انسانها دارند.
یکی از نمونه های بسیار بارز و موجود مورد اشاره شده در بالا به نظر این حقیر،
"پروفسور فضلالله رضا" است. انسانی که شاید تا با ایشان برای دقایقی به
صحبت ننشینید و یا با آثار و اندیشههای ایشان در لابهلای کتابهایشان آشنا
نشوید متوجه منظور بنده از این حرف نخواهید شد. به نظر من پروفسور رضا از معدود
افراد عصر حاضر است که انسانها و در یک کلام پیرامون خود را از اوج هزارانپایی
مینگرد. و بدین جهت هر آنچه که میبیند و میگوید توأمانی است از علم و دانش و
بینش و حکمت. بداعت و روشنگری در افکار ایشان موج میزند. در هرشکل قصد پرگویی و
یا مدح و تمجید از ایشان را نیز ندارم چرا که از یاوهگویی و تملق و تمجید دیگران
بیزارم. اما آنچه میگویم و مینویسم را به حقیقت تنها از روی خلوص و عشق بر زبان
جاری میکنم نه تملق و چاپلوسی.
در هرشکل بسیار خرسندم که سعادت آشنایی بنده با "پروفسور فضلالله رضا"
و برگزاری همایش بزرگداشت ایشان که در تاریخ 11 جون در تورنتو برگزار میگردد،
نصیبم شده است. این آشنایی ناخواسته و یا خواسته همانند حلقههایی از زنجیر مرا به
بزرگان و اندیشمندان دیگری همچون استاد گرانقدر "دکتر محمدابراهیم باستانی
پاریزی" پدر تاریخ ایران و استاد " دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشن"،
استاد ارجمند "دکتر محمدرضا
باطنی" و خیلیهای دیگر متصل نموده است و سعادت حضور برخی از این چهرها را
نیز به عنوان سخنرانان اصلی در همایش بزرگداشت پروفسور رضا نصیب مهرگان نموده است.
در همینجا از این فرصت استفاده نموده و بار دیگر از همۀ دوستداران فرهنگ و ادب
ایران و اندیشمندان و پیر و جوان دعوت میکنم که در این مراسم حضور داشته باشند و
از دریای بیکران دانش و معرفت و تجربۀ این عزیزان بینصیب نمانند. وعدۀ ما روز
شنبه 11 ماه جون از ساعت 3 الی 6 بعدازظهر در سالن اجتماعات شهرداری نورت یورک واقع
در شمارۀ 5100 خیابان یانگ. به امید دیدار همۀ شما سروران گرامی در این همایش
تاریخی.
با سپاس
فرداد فرشته هوش |