یاداشتی از پرفسور رضا در حاشیۀ شرکت در کنفرانس کارشناسان کامپیوتر در ایران، سال 1379
در سالی که گذشت، انجمن مهندسان و کارشناسان کامپیوتر ایران از بنده دعوت به عمل آوردند که در همایش سالیانۀ آن انجمن مشارکت و سخنرانی داشته باشم. در جواب عرض کردم که فناوری کامپیوتر با شتاب شگفتانگیزی در تحول و تغییر بوده است و من اگر در دهههای پیش پژوهشهایی در بخشی از بنیان علمی این فن داشتهام، اکنون خود را کم آشنا میبینم و دیگر هیچ تخصصی در آن وادی پهناور ندارم. یادآور شدم که کارشناسان ایرانی نامآور در صنایع کامپیوتر آمریکا و در دانشگاههای غرب فراوان هستند و مناسب است از ایشان دعوت کنند که پیشرفتهای جدید انفورماتیک را با مهندسان و جوانان دانشگاهی ایران در میان بگذارند. وظیفۀ انسانی و اخلاقی اهل علم است که مواهب دانش و اقتصاد را که در کشورهای پیشرفته به دست میآورند، از دیگران دریغ ندارند. کمک به مردم ایران، یا به مردم بازماندۀ جهان، نباید در گرو داوری کردار نیک و بدِ دولتها باشد. جایگاه علم و فرهنگ و مردمی و آدمیت بسیار والاتر از مقام دولتها و سیاستها است. برگزار کنندگان همایش توضیح دادند که گروهی از کارشناسانِ فنی ایرانی، از اروپا و آمریکا دعوت شدهاند و سخنرانیهای تخصصی را ارایه خواهند کرد، ولی به هر حال خواستارند که سخنرانی گشایش کنفرانس جنبۀ عمومی و ارشادی داشته باشد و جوانان دانشگاهی را تکان بدهد – قرعه به نام من افتاد. از اتاوا به سوی ایران رهسپار شدم و پس از چند روز اقامت در تهران خود را به اصفهان رساندم و در روز دوم اسفند ماه 1379، هنگام گشایش کنفرانس کامپیوتر ایران، در دانشگاه اصفهان صحبت کردم.
دوری راه و اُفتِ سلامتی و از همه دشوارتر، آلودگی هوای تهران و ترافیک نابسامان آن، جان و تنم را سخت فرسود. شاید همه روزه بیش از یک میلیون اتومبیل (خودرو) کهنه در تهران در رفت و آمد میباشند که معلوم نیست از این همه رفت و آمد، چند درصد ضروری است و چند در هزار کار مفید و مثبت انجام میگیرد. آلودگی هوای تهران چنان بود که برای سالمندان نفس کشیدن دشوار میشد. برای من از یک سوی خیابانی به سوی دیگر رفتن بدون کمک دیگران، میسر نبود. گویی وقتی رانندهها رانندگی میکنند، همۀ اصول اخلاقی و فرهنگی والای ایران را که قرنها مورد تحسین جهان بوده، به طور موقت فراموش میکنند. رانندگی در ایران، مخصوصاً در تهران ظاهراً مشکل فرهنگی دارد! مشکلی که با جدولبندی شهرداری و افزایش جریمۀ راهنمایی و رانندگی یا عوض کردن واژه "اتومبیل" به "خودرو"، برگزار کردن سمینار و صحبتهایی از این قبیل، حل نمیشود. اما هوای خوش اصفهان و صفای دانشگاهیان و مردم، جوابگوی رنج سفر و هوای آلوده و پر سر و صدای ترافیک تهران بود. در مهمانسرای شاهعباسی جای خوبی آماده کرده بودند که بهتر و خوشتر از مهمانخانههای چهل یا پنجاه طبقۀ شهرهای بزرگ غرب بود. قهوهخانۀ سنتی مهمانسرا و شاهنامهخوانی آن، لطف مخصوص داشت. قهوهچی جوان، هوشیار و با کلاه و شال بختیاری، خوش زبانی میکرد، در همان حال با نهایت تردستی، ده استکان چای را بر سر انگشتان یک دست، نگه میداشت. هرچند برخلاف میل من، کوکاکولا و همزادان غربیش، جای شربت بهلیمو و شربت آلبالو را گرفته بودند.
مدیریت کنفرانس با دکتر نعمتبخش، استاد جوان دانشگاه اصفهان بود که سالها در دانشگاههای آمریکا در فن کامپیوتر تحصیل کرده و چند سال هم در ژاپن مشاور شرکتهای فناوری کامپیوتر بوده است. برای من بسیار شادی بخش بود که میدیدم یک جوان تحصیل کردۀ آمریکایی با طیب خاطر به زادگاه خود بازگشته، با بانوی جوانی ازدواج کرده، یک دختر خردسال شاد و شیرین دارد و در خانهای گستردهتر و مجهزتر از خانۀ من در اتاوا (کانادا) ساکن است. وقتی دریافتم که دکتر نعمتبخش و دوستانش با پیروی از روشهای انفورماتیک ده سال اخیر، یک شرکت "کارت اعتباری" درست کردهاند و به اصطلاح کارتهای اعتباری مانند Visa card/Master card را به مشتریان خود میفروشند، عمل ایشان برایم ستایشانگیز بود. به من گفتند: "شرکت اکنون بیش از نیم میلیون نفر مشتری در ایران دارد" به ایشان گفتم: "گاهی در غرب، گروهی از صاحبان کارت اعتباری از عهدۀ پرداخت بدهی خود بر نمیآیند. و معروف است که شرکتها همیشه از این راه مقداری زیان میبینند". اما زود فهمیدم که استاد جوان اصفهانی ما، زیرکتر از آن است که این گرفتاریها را پیشبینی نکرده باشد. گفت: "مشتریهای ما خودشان در آغاز مبلغی به شرکت میپردازند و اعتبار کارتشان محدود به همان پیشپرداختها است.
یک روز مهندس جوادی، شهردار اصفهان، به دیدنم آمد و خدمات گستردۀ شهرداری اصفهان را عرضه کرد که گسترش دانشگاه نوپای شیخ بهایی و آموزشگاه کامپیوتر و خانۀ ریاضیات جزء آن بود. همچنین شهرداری اصفهان با چند شهر آسیایی و اروپایی قرارداد "خواهرخواندگی" بسته است. از جمله خواهرخواندگی و مراودۀ فرهنگی و جهانگردی با مردم شهر زیبای فرایبورگ در کنار جنگلهای سیاه آلمان نزدیک به مرز فرانسه و سوییس. گفتند بیست و پنج نفر از دبیران شهر فرایبورگ در آغاز ماه جُون دو هزار و یک میلادی به اصفهان میآیند که با دبیران و دانشجویان دبیرستانهای اصفهان گفتگو داشته باشند. در آموزشگاه کامپیوتری شهرداری، بیش از صد پسر و دختر به وسیلۀ کامپیوتر و اینترنت با دنیا در ارتباط بودند و برنامههای هنری، فنی و ریاضی طرح میکردند.
در خیابانهای اصفهان مردم را شاد و سرزنده و پرجوش و خروش دیدم. زنهای چادری با فرزندان کوچک در بغل، به همراه همسران خود در کار تماشا و خرید و رفت و آمد بوند. به نظر بندۀ مسافر، چنین میآمد که تودۀ مردمِ باهوش و فعال اصفهان مشغول کار و زندگی خودشان هستند و عاقلتر از آن هستند که بنشینند و دست روی دست بگذارند و خیالبافی و بحث کنند که مثلاً در آمریکا و اروپا آزادی چگونه است، یا دولت مشکلات اقتصادی را چگونه باید حل کند، یا اگر به جای کامپیوتر و فاکس و اتومبیل واژههای رایانه و دورنگار و خودرو به کار برده نشود، زبان فارسی از دست خواهد رفت.
سوتیترها:
کمک به مردم ایران، یا به مردم بازماندۀ جهان، نباید در گرو داوری کردار نیک و بدِ دولتها باشد. جایگاه علم و فرهنگ و مردمی و آدمیت بسیار والاتر از مقام دولتها و سیاستها است.
شاید همه روزه بیش از یک میلیون اتومبیل (خودرو) کهنه در تهران در رفت و آمد میباشند که معلوم نیست از این همه رفت و آمد، چند درصد ضروری است و چند در هزار کار مفید و مثبت انجام میگیرد.
(در ایران) گویی وقتی رانندهها رانندگی میکنند، همۀ اصول اخلاقی و فرهنگی والای ایران را که قرنها مورد تحسین جهان بوده، به طور موقت فراموش میکنند.
رانندگی در ایران، مخصوصاً در تهران ظاهراً مشکل فرهنگی دارد! مشکلی که با جدولبندی شهرداری و افزایش جریمۀ راهنمایی و رانندگی یا عوض کردن واژه "اتومبیل" به "خودرو"، برگزار کردن سیمنار و صحبتهایی از این قبیل، حل نمیشود.
به نظر بندۀ مسافر، چنین میآمد که تودۀ مردمِ باهوش و فعال اصفهان مشغول کار و زندگی خودشان هستند و عاقلتر از آن هستند که بنشینند و دست روی دست بگذارند و خیالبافی و بحث کنند که مثلاً در آمریکا و اروپا آزادی چگونه است، یا دولت مشکلات اقتصادی را چگونه باید حل کند.
|