اَبَرمَردی فراسوی واژهها
مروری بر زندگی، آثار، گفتهها و اندیشههای پروفسور فضلالله رضا
کُنجِ مهرگان؛ ویژۀ پروفسور فضلالله رضا
پیشدرآمد
به چشم من، قدر معلمِ روشنضمیری که در گوشۀ تاریکی از جهان، خورشید را به دانشجویانِ مستعد نظر بنمایاند، از هیچ صاحب مدالی کمتر نیست.
از مؤخرۀ کتابِ "نگاهی به شاهنامۀ" پروفسور فضلالله رضا
***
نوشتههای هرکس با زندگانی او پیوند دارد. از این روی اگر خوانندگان از چگونگی روزگار نویسنده و دست تنهایی او در غربت، اندک آگاهی بیابند، به اثر او کریمانهتر خواهند نگریست.
از مقدمۀ کتابِ "نگاهی به شاهنامۀ" پروفسور فضلالله رضا
***
گمان دارم اگر در نیمۀ سدۀ بیست و یکم میلاد مسیح، از یک شهروند روشنضمیر ایرانی بپرسند که وطنش کجاست، در پاسخ تأکید او بر زبان فارسی و هنر کلامی و فرهنگ خواهد بود. جمال و جلالِ بخشِ هنری پایدارتر از فراز و نشیبِ جهانگیری شاهان و سیاستبافی دیوانیان، و کانِ زر و نفت و درگیری نامگذاریها، و گسترۀ مرزهای جغرافیایی است.
به احتمال قوی هنرِ کلامی، پایتخت فرهنگی ایران فردا خواهد بود؛ گو اینکه شهری کم جمعیت باشد.
بر اساس حتی اندک احتمال درستی این فرض و پیشبینی، امید است که رسانهها و فصلنامهها و اهل قلم، با توجهِ بیشتر به زبان و فرهنگ ایران، پایگاه همدلیِ مشترک پارسیزبانان پراکنده در جهان را استوارتر کنند.
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوارمایه مدار
کاستیهای ما و فرهنگ ما را طبلزنان اعلام کردن، سنتهای عاطفی و باورهای کهن را به سخره گرفتن، جز پراکندگی و زوال تدریجی سودی به بار نمیآورد. آشنایان را بیگانه میکند و بیگانگان را از فرهنگ ما میرماند. [1]
پروفسور فضلالله رضا
***
"اگرچه نوشتههای او سرشار از گهرهای ناب گنجینۀ هنر ایران است، وقتی پای سخنش مینشینی، از زبانش نیز مثل قلمش دُر میریزد. حرفهایش را نمیتوان در کتابهایش یافت، که او با جانش از جانانش حرف میزند؛ نه با زبانش، که با قلبش با مردمش سخن میگوید. هرکس با او محشور و هم زبان شود، آتش اشتیاق در وجودش شعلهور میشود و اگر مختصر استعدادی داشته باشد، به جنب و جوش و شور و شوق میافتد تا بیشتر بخواند و بیشتر یاد بگیرد و بیشتر از خرمن علم، ادب و فرهنگ خوشه برگیرد. او یکی از بازماندگان اولین دورۀ مهندسی دانشگاه تهران است.
وی شیفتۀ فرهنگ و ادب ایران است و با همان دقت نظر و ظرافت طبعی که در زیباشناسی شعر به کار میبرد، مسائل ریاضی و فنی را نیز میآراید. و با همان دقت نظر، ژرفنگری و تیزبینی که مسائل علمی را میشناسد، موضوعات اجتماعی و فرهنگی را هم کالبد شکافی میکند. استاد، با دلی جوان، از بوستان پربار فرهنگ و ادب ایران خوشه میچیند و بار میدهد و از طنین سخنش، سوز درد فراق، به جان میرسد. از هر بیان و هر نوشتۀ او رایحۀ مهجوری و مشتاقی به مشام میرسد. در عین حال، بیان و استدلالش آنچنان موزون و هماهنگ است که چون طنین موسیقی مشرق زمین، روح را آرامش داده، اندیشه را موّاج کرده، خیال را بلندپروازی بخشیده، ذهن را پربار کرده و مهمتر از همه، بینش را به سوی خالق و مخلوق گرایش داده است و میدهد. وی دانشمندی پرکار و دلسوز است که دلش برای اعتلای مردم و غنا و گسترش فرهنگ ایران میتپد. او با تیغ اندیشهاش، عناصر فرهنگ را کالبدشکافی میکند، همانگونه که با لطافت احساسش شعر استادان سخن را میکاود و از نظر زیباییشناسی و محتوا تجزیه و تحلیل کرده، ارزیابی مینماید.
استاد، آدمها را آنگونه که هستند، میبیند، میشناسد و میشناساند. او نمیخواهد چون داوران میادین ورزشی، شخصیتپروری کند، پشت یکی را به خاک بمالد تا بتواند دیگری را بر سکوی پیروزی قرار دهد. او میخواهد یاد بدهد که چگونه باید آدمها و جوامع را محک زد و نقاط ضعف و قدرت فردی، اجتماعی و فرهنگیشان را شناسایی کرده، ارزشها و ضد ارزشها را از گنجینۀ فرهنگ و ادب بیرون کشید و در معرض دید و قضاوت قرار داد. معتقد است آدمها کامل نیستند و هر کسی ممکن است پایش در جایی به چالهای فرو رفته باشد. به این خاطر نباید فرصتها را که غنیمتهای فرد یا جامعهاند، نادیده گرفت."[2]
درآمد
قلمفرسایی در بابِ بزرگان و اندیشمندانی چون پروفسور فضلالله رضا برای بسیاری از نویسندگان و فرهیختگان عرصههای مختلف علمی و ادبی و رسانههای معتبر، هرگز کار آسانی نبوده و نیست. مقام و شخصیت علمی و ادبی این استاد گرانقدر و ارزشمند ایرانی به قدری والاست که مهرگان را در نوشتن تکتک کلمات این سطور دچار دلهره و وسواسی بیش از حد کرده است.
پروفسور فضلالله رضا در سالهای آخر دهۀ نَودِ عمر پربار خود به سر میبرند. وی علیرغم پشتِ سر گذاشتن 97 بهار زندگی، چشیدن سردیها و گرمیهای روزگار، کسب افتخارات و مدارج عالی علمی در سطوح بینالمللی، تألیفات مختلف علمی و ادبی، خدمات ارزندۀ علمی و فرهنگی در عرصهها و دورههای مختلف و صدها مورد دیگر، کماکان همچون کوهی استوار سر در آسمان فرهنگ و ادب ایران دارند و با هوش و ذکاوتی باور نکردنی و استثنایی به طور خستگیناپذیر، همچنان مشغول تحقیق و خلق آثار ارزندۀ ادبی میباشند تا به حجم قطور کارنامۀ درخشانِ عمر پُربار خود بیافزایند.
به قول استادِ سخن سعدی شیرازی:
نام نیکو گر بمــانَد ز آدمی
بِه کز او ماند سرای زرنگار
پروفسور رضا که در حال حاضر مقیم شهر اتاوا در کانادا است با وجود مشکلات انکارناپذیر دوران کهولت، همچنان ارتباط خود را با جامعۀ ایرانی حفظ نموده و خود را در قبال سرنوشتِ فرهنگی مردم ایران، بدون توجه به پراکندگی جغرافیایی و فکریِ آن مسئول میداند. پروفسور رضا که به دور از زرق و برقِ روزگار و بدون نیاز به مطرح شدن و خودنمایی، که یکی از بیماریهای رایج عصر حاضر است، کنج تنهایی خود را غنیمت شمرده و با کمال فروتنی و تواضع، تنها خیرخواهِ آیندهای درخشان برای ایران و ایرانی است.
همان طور که اشاره نمودم به راستی نگارش در مورد بزرگانی اینچنین، شهامت و جسارتی ویژه میطلبد. اما مهرگان، نه به دلیل شهامت و جسارت بلکه تنها به حکم احساس وظیفه در پی نگارش این سطور برآمد. باشد که به سهم خود و به قدر ذرهای ناچیز، قدر این "پیر مغان" را گرامی بدارد و به معرفی مجدد این اسطورۀ تاریخ معاصر ایران برای نسلهای جدید بپردازد. اوج فکری و زوایای مختلف اندیشۀ این اَبـَرمرد به حدی والاست که نوشتن در بارۀ ایشان مثنوی هفتاد من کاغذ و دانشی ژرف در عرصههای گوناگون میطلبد. مهرگان را یارای آن نبود و نیست که این همه را در این گزارش مختصر تقدیم خوانندگان خود نماید. از این رو کار نگارش این سطور دو چندان مشکل گردید و امیدوارم که حاصل این گزارش دچار خطاها و لغزندگیهای کمتری باشد و مورد پسند و استفادۀ همۀ خوانندگان فهیم مهرگان و همچنین مورد عنایت و پسند استاد گرانمایۀ علم و ادب ایران و جهان، پروفسور فضلالله رضا قرار گیرد.
مقدمه
برخلاف شیوۀ معمولِ "کُنج مهرگان" که اختصاص به مصاحبه و گفتوگوی مستقیم مهرگان با چهرهای شناخته شدۀ اجتماعی دارد، کُنج مهرگان این شماره دارای ویژگیهای خاص خود است که به توضیح مختصری در این مورد میپردازم.
جامعۀ ایرانی مقیم کانادا به ویژه شهر تورنتو و استان اُنتاریو از بسیاری جهات سعادتمند و خوششانس است که چهرههای با ارزش و شناخته شدۀ علمی، ادبی، هنری، ورزشی و ... را در دل خود میپروراند. این امر وظیفۀ رسانههای محلی در معرفی و بازشناسی این عزیزان را دو چندان سنگینتر مینماید. مهرگان علیرغم وُسع کم و در حد توان خود، تلاشی بیوقفه در این زمینه دارد و خود را مسئول این امر مهم میداند. از جملۀ این افراد و از پیشکسوتترین آنان، پروفسور فضلالله رضا است که در حال حاضر ساکن پایتخت کانادا یعنی شهر اتاوا است، و این سعادت و افتخاری است برای جامعۀ ایرانی مقیم کانادا.
در راستای یکی از اهداف اصلی مهرگان که قدردانی از خدمات همۀ کسانی است که به نوعی در پیشبُرد فرهنگی ایران و جهان تلاش کرده و میکنند، مهرگان بسیار مُصّر و علاقهمند بود تا این فرصت استثنایی را غنیمت شمرده و به معرفی مجدد این استاد ارجمند بپردازد.
پروفسور رضا با وجود داشتن تحصیلات عالی در رشتههای فنی، ریاضیات و علوم انفورماتیک، دارای تألیفات بسیار ارزشمندی در زمینۀ زبان و ادبیات فارسی نیز میباشد که در نوع خود بینظیر بوده و گوی سبقت را از تألیفات مشابه در این زمینه میرباید، هر چند که خود استاد با شکسته نفسی آنان را "نوشتههای ذوقی در کنار پژوهشهای استادان"[3] مینامد. آثار ادبی پروفسور رضا دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که مهرگان یارای توصیف و توضیح در مورد آنها را ندارد و تنها به تمامی فرهنگ دوستان و خوانندگان خود، مطالعۀ این آثار جاویدان را اکیداً توصیه میکند.
همانطور که اشاره نمودم برای شناخت و درکِ شخصیتِ بزرگواری چون پروفسور رضا که از چهرههای شناخته شدۀ بینالمللی است، تنها فهرست نمودن آثار، تألیفات، تحصیلات، مدارج علمی، محل و سال تولد، و اطلاعاتی از این دست کافی نیست. برای درک صلابتِ فکری و روحی این اسطورۀ زنده، باید تألیفات و کتابهای ارزشمند ایشان و نوشتههای بزرگان دیگر در مورد ایشان را مطالعه نمود تا شاید بتوان اندکی از بحرِ دانش و خدماتِ ارزندۀ علمی و ادبی ایشان آگاه شد.
مهرگان در ابتدا بر آن بود تا با شرح زندگی این استاد در بخش "زندگینامۀ مشاهیر" مهرگان به نوعی از زحمات و خدمات ارزندۀ ایشان قدردانی کند. هر چه بیشتر تحقیق و جستجو نمودیم توانایی و اعتماد به نفس خود را بیشتر از دست دادیم. چرا که خدمات و تألیفات فرهنگی، ادبی و علمی استاد به جامعۀ جهانی و ایرانی بیش از آن است که تنها در قالب چند سطر از بخش زندگینامۀ مهرگان بگنجد.
لذا بر آن شدیم تا با ایشان تماس تلفنی گرفته و برای دیدار و گفت و گپی دوستانه حضورشان برسیم. چهارم آگِست 2010 ساعت 1:30 بعد از ظهر با شور و اشتیاق فراوان و با هیجانی توصیفناپذیر با تلفن محل سکونت پروفسور رضا در اتاوا تماس گرفتم. پس از شنیدن صدای چند زنگ، در آن سوی خط بزرگمردی بود که شوق شنیدن صدایش را هرگز از یاد نخواهم برد. خود را معرفی نمودم و قدری در مورد مهرگان و فعالیتهای فرهنگی آن توضیح دادم. نکتۀ بسیار بارز و جالبی که در همان دقایق اولیۀ مکالمه توجهام را به خود جلب نمود هوشِ سرشار، درایت و تیزبینی این استاد گرانمایه بود که در افراد بسیار کم سن و سالتر از ایشان به سختی یافت میشود. به عنوان نمونه با اینکه تنها خود را در ابتدای تماس تلفنی و به اسم کوچک معرفی نمودم، و علیرغم عدم شناخت قبلی ایشان با من، تا پایان مکالمۀ آن روز و در مکالمههای بعدیمان که به شرح آن خواهم پرداخت، مرا با نام کوچک صدا میکرد. این نشان از هوش، ذکاوت و حضور ذهن بسیار بالای ایشان در سن 97 سالگی دارد. این را به این خاطر عرض میکنم که به دلیل نامتداول بودن اسم کوچک بنده، بسیاری از افراد جوان و کم سن و سالتر از ایشان، پس از بارها ملاقات با بنده، هنوز مرا با نامهای مشابه و حتی غیر مشابۀ دیگر صدا میکنند. فرهنگ، فرزاد، فرشاد، مهرداد و ... ولی ایشان دقیقاً کلمۀ فرداد را به خاطر سپردند.
به هرشکل جهت آشنایی بیشتر استاد با مهرگان، قرار شد که چند نسخه از شمارههای پیشین مهرگان را به آدرس پُستی ایشان ارسال کنم و پس از مدتی مجدداً با ایشان تماس حاصل کنم بلکه سعادت دیدار و گفتوگو با ایشان میسر گردد.
در تماس تلفنی بعدی و پس از معرفی خودم و قدری تعارفات معمول که در فرهنگ ما ایرانیان رایج است از استاد پرسیدم که امیدوارم سلامت باشند. ایشان در پاسخ فرمودند:
"سلام جناب فرداد، البته قدری کسالت هست اما من به فکر شما بودم. میخواستم تشکر کنم از این که زحمت میکشید و نشریۀ مهرگان را برای من میفرستید. البته من در سن و سالی نیستم که بتوانم خدمتی برای دوستان انجام دهم ولی بسیار تحسین میکنم که شما، و ناشران دیگر در این مملکت غریب نشریات فارسی منتشر میکنید. امیدوارم که مشکلات مالی هم دامنگیر شماها نباشد."
مجدداً از استاد تقاضا نمودم که بسیار مشتاق دیدار حضوری ایشان هستم و چنانچه ایشان این افتخار را به بنده بدهند بسیار سرافراز خواهم شد که تنها به دیدارشان بروم و نیز قول دادم که به هیچ صورتی مزاحم وقت و شرایط زندگی ایشان نخواهم شد.
ایشان فرمودند که همسرشان در اثر زمینخوردگی و شکستگی در چند قسمت بدنشان در بیمارستان بستری هستند و احتمالاً تا یک ماه دیگر نیز باید بستری باقی بمانند. این است که ایشان توانایی پذیرایی ندارند و ممکن است از این بابت کمی شرمنده شوند. در ادامه با بزرگواری و فروتنی فراوان فرمودند:
"از طرفی هر زمان که به اوتاوا تشریف آوردید با کمال میل شما را خواهم دید. در هر صورت آثار و نوشتههای من موجود است و چنانچه تمایل داشتید که از آنها استفاده کنید و یا چاپشان کنید هیچ مانعی ندارد. اما برای انجام مصاحبه و مواردی اینچنین نمیخواهم که در عرصه باشم. چرا که عرصه متعلق به شما جوانان است و بهتر است که من حرمت پیری خود را نگاه دارم. در مجموع از انجام مصاحبه و یا نوشتن مقالات قدری پرهیز میکنم چرا که متأسفانه پراکندگی ما ایرانیها تنها از نظر جغرافیایی نیست، بلکه از نظر فکری و فرهنگی هم فاصلهها زیاد شده است. این است که شما هر چیزی که بگویید، یک عدهای خواهند رنجید. و چون دموکراسی قلم و چاپ و دنیای الکترونیک هم به این قضیه کمک میکند هر کسی گمان میکند که بایستی آزادانه یک چیزهایی را عنوان کند. و این قضیه به طور طبیعی باعث رنجش عدهای خواهد شد. این است که من ترجیح میدهم تا سکوت کنم. البته اگر دوستانی کمک و یا مشورتی خواستند من دریغ نمیکنم."
ایشان در ادامۀ صحبتها و نصایح ارزشمندشان به بنده فرمودند:
"شما مطالب بسیار خوبی در نشریهتان مینویسید. در یکی از شمارهای پیشین خود نیز مطالبی را از قول دکتر سروش نوشته بودید که بسیار خوب بود. آقای سروش نسبت به من بسیار جوانتر هستند و فاضل، و صحبتهای ایشان هم خوب بود. و البته ایشان توانایی این را هم دارند که اگر حملهای به ایشان شد از خودشان دفاع کنند.
شما هم همین طور، کار بسیار خوبی میکنید. و ما نیز از دوستی شما اهل فضل برخوردار میشویم که سعی دارید تا چراغ زبان و فرهنگ فارسی را روشن نگه دارید. اما من شرم دارم که توانایی انجام خدمتی را ندارم. من باز تأکید میکنم که برای رفت و آمد و دیدن من خیلی اصرار نکنید چرا که امثال من که زمانی دستمان در کار بود، حالا دیگر از کار برکناریم و امیدوارم که نسل جدید ایرانی یک مقداری این هویت ملی را حفظ بکنند."
کَــــــرَم بین و لطفِ خـــــــداوندگار
گُنه بنده کرده است و او شرمسار
این همه شکستهنفسی و فروتنی در گفتار کسی که تقریباً به مدت یک قرن به بشریت و به ویژه ایرانی خدمت نموده، ورای توصیف است. شاید چیزی شبیه این جملات به ایشان گفتم که: استاد شما دِین خود را به همۀ بشریت به ویژه به همۀ ایرانیان بیش از هر کس دیگر ادا کردهاید و حال نوبت ما جوانترهاست که از زحمات و خدمات ارزندۀ شما و امثال شما قدردانی کنیم. بدون وجود و استفاده از تجربیات و خدمات سرورانی نظیر شما، نسلهای بعدی راه به جایی نخواهند برد.
در تاریخ 22 فوریۀ 2011 مجدداً با پروفسور رضا تماس تلفنی برقرار نمودم. ایشان با کمال خضوع و مهربانی از تلفن بنده استقبال نمودند و اشاره کردند که بسیار به یاد من بودند و گمان کردند که من قاعدتاً دلسرد شدهام. ایشان فرمودند که برخی از مصاحبههای قبلی مهرگان را خواندهاند و آنها بسیار جالب هستند. به خصوص آقای "ساسان قهرمان" حرفهای بسیار مهم و ارزندهای در مصاحبۀ خود عنوان نمودهاند.
در ادامۀ مکالمهمان، ایشان اذعان داشتند که واقعیت امر این است که ایشان از نظر روحی در شرایطی نیستند که بخواهند با هیچ رسانهای مصاحبهای انجام دهند، چرا که ممکن است اشتباه بیشتری انجام دهند. در ادامه فرمودند که:
"در هر صورت مطالب و مقالات من موجودند و من به کسانی که میتوانم به آنها اعتماد کنم این اختیار را میدهم تا از آنها استفاده کنند. به عنوان مثال مقالهای دارم در مورد "قاضی بُست" که مربوط به سی یا چهل سال پیش است. مرحوم جمالزاده نوشته بود که من هشتاد سال از عمرم میگذرد و دو بار این مقاله را خواندم و هر بار گریه کردم. منظورم این است که تجدید چاپ این قبیل مقالهها ضرری ندارد. البته این مقاله در کتاب "مهجوری و مشتاقی" من هم آمده است.
به هر صورت میخواستم نکتهای را خدمت شما عرض کنم و آن این که چنانچه میخواهید دوستی شما را در دلم بپذیرم باید مقرراتی را که من دارم بپذیرید. البته من این مقررات را به دیگران تحمیل نمیکنم ولی به دوستان میتوانم تحمیل کنم و امیدوارم که آنها را پذیرا باشید. یکی از آنها این است که من مصاحبه نمیکنم ولی این اجازه را به شما میدهم که از مطالب چاپ شدۀ بنده هر چه را که صلاح دانستید و خواستید استفاده کنید. من معتقدم که تجدید چاپ مقالات و نوشتههای من بهتر از آن است که من حرف جدیدی بزنم. البته ممکن است که در آینده چنانچه صحبتی و یا حرفی پیش آمد چیزی بگویم ولی در حال حاضر در مقامی و حالی نیستم که چیزی بگویم."
باری، به هر جهت اصرار بنده در انجام ملاقات و دیدار حضوری با ایشان، ثمربخش نبود و صد البته نایل آمدن به مقام والای دوستی با پروفسور رضا (اگر که لایق آن باشم) ارزشی فراتر از همه چیز برای من داشت و دارد. اینچنین شد که با کمال شادی و شعف مقررات ایشان را پذیرفتم و روا دیدم که اصرار بیهوده در این زمینه ننمایم.
پس از آن به تحقیق بیشتر پیرامون زندگی و تحقیقات ادبی پروفسور رضا پرداختم. هر چه بیشتر در مورد آثار ایشان تحقیق نمودم و هر چه بیشتر آثارشان را مطالعه کردم، بیشتر دانستم که منظور ایشان از عدم انجام مصاحبه چه بود. به راستی نکات با ارزشی که در مجموعۀ آثار پروفسور رضا نهفته است خود به تنهایی میتواند راهگشای مشکلات نسلهای آیندۀ ما باشد. نکات با ارزش مندرج در آثار پروفسور رضا تقریباً تمامی جنبههای زندگی ما ایرانیان در گذشته و حال را پوشش میدهد و ما را به سطحی دیگر از خودآگاهی نسبت به گذشته، حال و آیندۀ رهنمون میکند. ایشان بسیاری از حرفهای لازم را گفتهاند و این تنها مسئولیت ماست که از آن بهره جوییم و آنها را چراغ راه خود گردانیم. یقین دارم که تکتک شما تنها با خواندن یکی از آثار ایشان، خود به این نتایج دست خواهید یافت.
به هر روی بعد از چندین و چند مکالمۀ تلفنی دیگر با استاد، بررسی بیشتر و مطالعۀ دقیقتر آثار ادبی ایشان، مقالاتی که اندیشمندان و نشریات معتبر دیگر در مورد ایشان نوشتهاند، و نیز مطالب و مقالاتی که خود پروفسور رضا برای مهرگان ایمیل نمودند، بر آن شدیم که با جمعآوری و انتخاب برخی از گفتهها و نوشتههای ایشان با ذکر منابع و مأخد معتبر، "کنج مهرگان" این شماره از مهرگان را به این بزرگوار اختصاص دهیم.
****
جهت تسهیل در نگارش این گزارش و جذابیت مطالعۀ آن برای خوانندگان مهرگان، پرسشهایی مجازی بر اساس مطالب انتخابی از مراجع و مأخذ معتبر اشاره شده در بالا تهیه نمودیم تا روال معمول در "کنج مهرگان" را نیز تا حدودی رعایت نموده باشیم. مجدداً یادآوری میکنم که هیچ یک از پرسشهای این بخش توسط مهرگان از پروفسور رضا پرسیده نشده و تنها بر اساس مطالب گفتاری و نوشتاری ایشان شبیهسازی شده است.
البته نسخۀ نهایی و قبل از چاپ این گزارش به سمع و نظر این استاد گرانقدر رسید و ایشان با دقتِ نظری که دارند همۀ آنها را مطالعه و مورد تایید از نظر صحت و سقم نوشتار و گفتار قرار دادند.
شرح مختصری از زندگینامۀ پروفسور فضلالله رضا
پروفسور فضلالله رضا در یازدهم دی ماه 1294 خورشیدی در رشت دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی را در دبستان سیروس و دوران متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر تهران گذراند و سپس در رشتۀ مهندسی برق از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. 25 سال بیش نداشت که کتابهای "راز آفرینش"، "هندسۀ علمی" و "رادیو به زبان ساده" را به رشتۀ تحریر در آورد. در تابستان 1323 جهت تحصیلات تکمیلی راهی آمریکا شد.
استاد پس از این سالها در دانشگاه کلمبیا و سپس در دانشگاه پلیتکنیک نیویورک به تحصیل در دورۀ فوقلیسانس و دکترا پرداخت. وی پس از دریافت مدرک دکترای الکترونیک به تدریس در دانشکدۀ فنی دانشگاه کاتولیک آمریکا در واشنگتن مشغول شد و چون شایق بود که به کارهای پژوهشی بپردازد، پروفسور "فاستر" و پروفسور "وبر" دو تن از ریاضیدانان معروف که رسالۀ دکترای او را در دانشگاه نیویورک سرپرستی کرده بودند به یاری او شتافتند و نامههایی به دانشگاه تهران و دانشگاه ام.آی.تی در بُوستن نوشتند و شایستگی او را برای تحقیق و تدریس مورد تائید قرار دادند. پروفسور رضا در این باره میگوید: "از دانشگاه موطنم هیچگاه خبری نرسید؛ شاید نامهها را در دانشکدۀ فنی بایگانی کرده باشند، ولی دعوتنامهای از دانشگاه بنام آمریکا، ام.ای.تی به دستم رسید که از آغاز سال تحصیلی 1950 میلادی برای پژوهش و تدریس در دانشکدۀ برق این دانشگاه مشغول به کار شوم".
بدین ترتیب کار چهار سالۀ ایشان در این مرکز علمی معروف آغاز شد و به دنبال آن تا مدت طولانی یعنی تا سال 1346 شمسی در دانشگاه سیراکیوز تدریس کرد. نوشتههای پروفسور رضا در مجلات علمی انتشار یافت و جنبۀ جهانی پیدا کرد. آثار او به سرعت در شوروی سابق، رومانی، مجارستان، چکسلواکی، دانمارک، سوئیس، اسپانیا، آلمان، فرانسه، ژاپن، استرالیا و چند کشور دیگر ترجمه و یا چاپ شد و در دسترس پژوهندگان علوم مربوطه قرار گرفت. پروفسور رضا سرانجام در سال 1346 شمسی پس از بیست و اندی سال دوری از وطن، وارد ایران شد و به ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف کنونی) و سپس به ریاست دانشگاه تهران رسید. آنگاه با عنوان سفیر ایران در یونسکو راهی پاریس شد. دانشکدۀ علوم دانشگاه سوربن پاریس مقدمش را گرامی داشت و با سمت استادی در آنجا مشغول تدریس گشت. این دوره از خدمت او پنج سال طول کشید تا با سمت سفیر کبیر ایران در کانادا وارد آن کشور شد، اربابان ذوق و بصیرت در دانشگاههای مکگیل و کنکوردیا از این فرصت استفاده کرده و سفیر ایران را به استادی در دانشگاههای خود دعوت کردند.
پروفسور رضا با خلق تئوری "انفرماسیون" در ریاضیات کاربردی و علوم وابستۀ آن تحولی به وجود آورد. این نظریه نه تنها او را بلندآوازه ساخت بلکه در اندک زمانی مورد استفادۀ سایر دانشمندان و سوداگران علم قرار گرفت و به کمک آنان بود که نظریۀ انفرماسیون از محدودۀ کرۀ خاکی خارج و راهی فضاهای دوردست گردید. او در ریاضیات کاربردی، تئوری سیستم و کنترل اتوماتیک، مهندسی برق و مخابرات، تئوری شبکههای برق و تئوری انفرماسیون یکی از صاحبنظران جهان معاصر است و در پیشرفت و کشف دانستههای بشر امروز سهم عمدهای دارد.
طی سالهای 1329 تا 1334 عضو گروه مهندسی برق دانشکدۀ مهندسی دانشگاه کاتولیک آمریکا و سپس دانشگاه ام.آی.تی در بوستون آمریکا بود و بین سالهای 1333 تا 1347 در گروه مهندسی دانشگاه سیراکیوز در ایالت نیویورک عضویت داشت. پروفسور رضا در سالهای 1340 تا 1353 استاد مهمان در دانشگاههای مرکزی سوییس، کپنهاک دانمارک و دانشگاه کلرادو در بولدر آمریکا و پاریس بوده است.
پروفسور رضا یکی از پایهگذاران نظریۀ اطلاعات و مخابرات در جهان است و تحقیقات گستردهای در زمینۀ ظرفیت شنود و ارسال حداکثر اطلاعات در کانالهای مخابراتی نویزدار، نظریۀ اطلاعات و فرآیندهای تصادفی، سیستمهای خطی آنالیز عمومی، نظریۀ سیستمها و مدارها، نظریۀ کنترل سیستمهای پویا، فضاهای خطی، انتقال و تلفات انرژی در شبکههای n دهانهای انجام داده است. او همچنین معتقد است که نباید سنتهای ملی و دینی را آسان از دست داد و در وضع كنونی جهان، خردگرایی به تنهایی نمیتواند جوامع جهان سوم را با جهش یک روزه به ردۀ اول اقتصاد و تکنولوژی برساند.
مشاغل دولتی پروفسور فضل الله رضا، در گذشته عبارتند از:
ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف کنونی)
ریاست دانشگاه تهران
سفیر ایران در یونسکو
سفیر ایران در کانادا
برخی از آثار پروفسور فضل الله رضا عبارتند از:
تحلیل شبکههای برق، تئوری اطلاعات، فضاهای خطی، هندسۀ عملی و علمی، برگ بیبرگی، حدیث آرزومندی، مهجوری و مشتاقی، پژوهشی در اندیشههای فردوسی، دیدهها و اندیشهها، نگاهی به شاهنامه، محمد اقبال و غیره.
***
پرسش مجازی مهرگان: فضای فرهنگی و اجتماعی دوران نوجوانی و دانشجویی شما به چه صورت بود؟
پروفسور فضلالله رضا: "در دوران دانشجویی من، جمعیت تهران کمتر از نیم میلیون نفر بود. شهر آب لولهکشی نداشت، اتومبیل کم بود، اتوبوس هنوز متداول نشده بود، چراغ برق کمتر دیده میشد و نیروی برق شهر به هزار کیلو وات هم نمیرسید. ما دانشجویان در منزل و مدرسه با چراغ نفتی و آب انبار سر و کار داشتیم. پیاده رفت و آمد میکردیم، تعداد دبیرستانهای تهران به دَه باب نمیرسید. در غالب شهرستانها فقط یک دبیرستان وجود داشت. دبیرستانها کتابخانه نداشت، رادیو در دسترس نبود و مردم عموماً از اخبار جهان بیخبر و یا کماطلاع بودند. روزنامههای یومیه در دو یا چهار صفحه به تازگی معمول شده بود.
تعداد افراد تحصیل کردۀ آن روزگار در تمام ایران شاید به صد نفر هم نمیرسید و این خود نشان میداد که کشور ما به چه میزان از مراکز علم و صنعت آن زمان به دور مانده است."[4]
پرسش مجازی مهرگان: همۀ ما میدانیم که شما زمانی رئیس دانشگاه تهران بودید (اگر اشتباه نکنم دهمین رئیس دانشگاه تهران بودید) در زمان ریاست خود در دانشگاه تهران چه اهداف کلیای را دنبال میکردید؟
پروفسور فضلالله رضا: "در آن زمان بر اساس اختیارات فوق العادهای که به رهنمونی محمدرضا شاه برای نوسازی دانشگاه تهران به من محول شده بود، تغییرات مهمی در بنیان دانشگاه به وجود آوردم. آرزوی من این بود که در ایران یک دانشگاه عظیم و مستقل از سیاست دولتها و پیشرو در نوآوری و پژوهش ساخته شود. دانشمندان پراکندۀ ایرانی در آمریکا و اروپا را در یک جا جمع کنیم و مشعلی بیمانند در خاورمیانه بیافروزیم. باری در زمان کوتاهی به همت همکارانم مختصر توفیقی در این راه نصیب ایران و من شد. وقت کم بود و شوق نوسازی من بسیار ..." [5]
پرسش مجازی مهرگان: ممکن است قدری در مورد انتخابتان به عنوان ریاست دانشگاه تهران و حال و هوای آن دوره توضیح بدهید؟
پروفسور فضلالله رضا: "سالها سپری شد، سفر آمریکا پیش آمد، زندگی طلبگی من در کشوری نوآیین آغاز شد. درس خواندم. اندکی دانش آموختم. پژوهشهای نو دربافتم. به مجامع علمی جهان راه یافتم. کتابها نوشتم. بعضی از شاگردانم استادان نامدار شدند.
یک چند به کودکی به اســتاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چــه رسید
از خــــاک درآمدیم و بر بــــــاد شدیم
عمر خیام
چند سال بعد، محمدرضا پهلوی و دولت او مرا از امریکا به ایران فراخواندند که دانشهای نو و دانشگاههای نو را در زادگاه خود نهادینه سازم. با شوق فراوان به سرعت، طی یکی دو سال دست اندرکار شدم. بیش از صد جوان دانشمند ایرانی را از اروپا و آمریکا به همکاری دعوت کردم. کهنهها را در هم ریختیم و طرحی نو در انداختیم.
هنوز در تک و تاز نوسازی دانشگاهی بودم که بعضی دولتیانِ کهنهکارِ سیاستپیشه و جاه طلب گفتند: "فرود آی و بس است." میخواستند تنها با تصویر دانشگاهی که زیر فرمان و کنترل خودشان باشد، سرخوش باشند و کاری با بنیاد دانش و رهیافت به آیندۀ درخشان آن برای ایران نداشته باشند.
دریغا که دولت وقت مرا در دایرۀ دوستان خود بیگانه میدانست و کارشکنی میکرد.
دولتمردان کشورهای جهان سوم (کشورهای در حال توسعه) اگر هم صاحبدل و دانشور نباشند، غالباً زیرکی و برش اجرایی دارند و به کمک دستیارانشان، مقامات خود را سخت پاسداری میکنند. مرا محترمانه از تهران به پاریس راندند که دیگر بنیاد زد و بندها و حیثیت اجتماعی و بدهبستانهای ایشان را در دانشگاه تهران نلرزانم. نمایندگی ایران را در سازمان فرهنگی یونسکو سرپرستی کنم و از مرکز قدرت و از ملت به دور باشم، هر چند که آن پستها را نیز تا میتوانستند برای یاران خود ذخیره میکردند." [6]
پرسش مجازی مهرگان: بعد از ورود به فرانسه اوضاع به چه صورت پیش رفت و آیا فعالیت دیگری در کنار این پست دولتی داشتید؟
پروفسور فضلالله رضا: "به مجرد طرد از ایران و ورودم به پاریس، دعوتنامهای از دانشگاهی معروفتر از دانشگاه تهران، یعنی دانشگاه سوربُن پاریسسِت (به معنای پاریس هفت در زبان فرانسه) رسید که هفتهای سه ساعت درس نظریۀ سیستمهای خطی را در دانشکدۀ فیزیک دانشگاه در بخش دکترا و کارشناسی ارشد تدریس کنم. دانشمندان این رشتۀ تخصصی در اروپا، از پژوهشهای چاپ شدۀ بنده اطلاع داشتند و مرا به همکاری فراخواندند.
گفته میشود که بنده اولین ایرانی هستم که برای تدریس در بخش دکترای فیزیک و ریاضی به دانشگاه پاریس دعوت شده است. خوشبختانه در دههای بعد، ایرانیان اهل علم به استادی در غالب دانشگاههای غرب راه یافتند." [7]
پرسش مجازی مهرگان: چه مدت در سوربُن تدریس نمودید و عکسالعمل دولت ایران در این خصوص چگونه بود؟
پروفسور فضلالله رضا: "چهار سال این درس را به زبان فرانسه در دانشگاه سوربُن تدریس کردم. همان مختصر زبان فرانسه که در دبیرستانهای رشت و تهران آموخته شده بود و مطالعات بعدی من در گسترۀ ریاضیات پربار کشور فرانسه، برای تدریس و پژوهش علمی کفایت میکرد.
دولت (ایران) با همۀ توانایی و چیرهدستی که در خبر پراکنی داشت، هیچگاه در تمام مدت چهار سال تدریس بنده، این خبر را در ایران پخش نکرد که مایۀ دلگرمی و اعتماد به نفس بیشتر جوانان باشد. طبیعی است که سازمانهای تبلیغاتی بلندگوی منافع صاحبان خود میباشند." [8]
پرسش مجازی مهرگان: به طور کلی در مورد تحصیل و تحصیلکردگانِ خارج از ایران و بازگشت آنان به ایران و اثرات فرهنگی آن چه نظری دارید؟
پروفسور فضلالله رضا: "از این واهمه دارم که آنها بیایند و بیشتر، تأثیر منفی بگذارند. زیرا عدهای از این افراد بیش از اندازه نسبت به تواناییهای غرب باور پیدا کردهاند. باید توجه داشت که بسیاری از مسائل سرزمین ما با مسائل و راه حلهای جهان غرب تفاوت دارد. اگرچه باید از تجربههای گذشتۀ خود و تجربههای عصر جدید به بهترین شکل استفاده کرد، نباید مقلدی کور بود. افزایش رفت و آمد تحصیلکردگان ایرانی به خانۀ خود برای شرکت در دورههای آموزشی، پژوهشی و ارائۀ نظرات مشورتی، هرچند غنیمت است و موجب آشنایی با فرهنگ کشور نیز میشود، کافی نیست."
"من برای کسانی که تنها مقالات علمی مینویسند احترام زیادی قائل نیستم، بلکه بیشترین احترام را برای کسانی قائلم که به مردمشان خدمت میکنند و در فکر آب، نان، آموزش، بهداشت و فرهنگ آنها هستند. حدود شصت سال است که با فرهنگ غرب آشنا هستم. جوانان ایرانی در حالی از ایران خارج میشوند که شناخت کافی از فرهنگ خود ندارند و ظواهر تمدن غرب آنها را مجذوب میکند. عدهای از این افراد پس از بازگشت به کشور آنچنان روی برداشتها و باورهای خود پافشاری میکنند که خطر القای این باورها در بخشی از اقشار مردم یا دولت وجود دارد. اگرچه مخالف عزیمت دانشجویان و پژوهشگران به خارج از کشور نیستم و قصد نفی و تخطئۀ همۀ عناصر فرهنگ غربی را ندارم، میخواهم به این نکتۀ اساسی اشاره کنم که متأسفانه، فرهنگ ایران زمین، چه قسمت مربوط به دوران قبل از اسلام و چه قسمت مربوط به دوران پس از اسلام، برای اکثر اقشار مردم سرزمین ما ناشناخته مانده است. این عدم شناخت از فرهنگ خودی، به آن قسمت از فرهنگ غرب که خود غرب را هم دارد از درون میپاشد، فرصت نفوذ به جامعهمان را میدهد." [9]
پرسش مجازی مهرگان: به نظر شما چگونه میتوان بین جهان شرق و غرب توازن و وحدت نظر بوجود آورد؟ و آیا اصولاٌ چنین امکانی وجود دارد؟
پروفسور فضلالله رضا: "اگر پیوندهای زائد مادیگرایی، آز و جهانخواری را از فرمانروایی دوستداران غرب بکاهیم و خرافات تعصبآمیزِ بعضی از اهل دین را بزداییم، امکان اشتراک و وحدت نگرش، بیشتر جلوهگر میشود." [10]
پرسش مجازی مهرگان: شما در مورد سخنرانی دکتر سروش که در بارۀ "جغرافیای فرهنگی ایران بود" و در چند شمارۀ پیش مهرگان به چاپ رسید نظر مثبتی داشتید. من در بسیاری از نوشتهها و مقالات قدیمیتر شما نقطه نظرات بسیار مشابهی را یافتم و به گمانم حتی دکتر سروش نیز شاید به نوعی از این نقطه نظرات شما تأثیر گرفته باشند. در هر شکل نظر خودتان در مورد فرهنگ غرب و شرق و رسیدن به تعامل و تعادلی پایدار در جامعه چیست؟
پروفسور فضلالله رضا: "افراط در غربگرایی پیش از انقلاب، تفریط در انزوایِ دههای بعد را به بار آورد. ... در زندگی دانشگاهی خودم، همیشه بر این عهد بودهام که ما باید دولتها را راهنمایی کنیم که این روش مسالمتآمیز بهتر از سرنگونسازی دولتها و پراکندگی ملتهاست. از این روی امروز به دولتِ اسلامی ایران هم همان سخن را از جانب تحصیلکردههای غرب میگوییم که دیروز در بارۀ فرهنگیان ایرانی-اسلامی به دولتهای پیش از انقلاب میگفتم:
فرو کوفت پیری پسر را به چوب
بگفتا پدر بیگناهم مکوب
توان بر تو از جُور مَردُم گریست
ولی چون تو جُورم کنی چاره چیست؟
به زعم من، در روزگار ما دولتمردانِ جهانِ سوم باید هر دو فرهنگ شرق و غرب را خوب بشناسند. غالب دولتیان و کارشناسان پیش از انقلاب ایران با فرهنگ شرقی خودمان کمتر آشنایی داشتند و بعد از انقلاب، به شناختِ ژرف از فرهنگ غرب، کمتر توجه شد.
فرمانروایان و قدرتمندان جهان برای این که چند صباحی سر کار بمانند، ناگزیر میخواهند مخالفان خود را سرکوب کنند. برای اینکه سرکوب کردن مخالفان خود را موجه جلوه بدهند به انواع قوانین شرعی و عرفی با تفاسیر گوناگون پناه میبرند. پیرامون هر قدرتمندی نیز گروهی چاقوکش و قدارهبند وجود دارد که آنها در خدمتگزاری به اربابان خود کاسۀ از آش داغترند. ناگفته نماند که اربابان همآنگاه که منافعشان اقتضاء کند، گناه را بر گردن اتباع خود میگذارند.
در جهان سوم جاه طلبی و حسد بعضی دولتیان میتواند عرصه را بر نوآوران تنگ و خدمتگزاران مردم را قلاب سنگ کند." [11]
پرسش مجازی مهرگان: از چه کس و یا کسانی در زندگی بیشتر تأثیر گرفتهاید؟
پروفسور فضلالله رضا: "در شهر رشت و تهران روش تدریس و گفتار چند نفر از معلمان دبستانی خود را به یاد دارم. شادروان "میرزا محمدعلی مهری" را به خاطر میآورم که از کتابهای روسی، مسائل حساب را در کلاس ششم دبستان به زبان فارسی برمیگرداند.
نخستین معلمی که از او ارشاد پذیرفتم شادروان نصرالله فلسفی، معلم کلاس هفتم ما در دبیرستان سیروس در خیابان شاه آباد تهران بود در سال 1307." [12]
"در دوران تحصیل دانشگاهی و سالهای بعد، از کتابهای فلسفی ریاضیدان بزرگ فرانسوی، هانری پوانکاره (1854 - 1912 م) بسیار استفاده کردم. وقتی طلبۀ معرفت به آستان اساتیدی مانند اقلیدس و فردوسی و حافظ و پوانکاره راه پیدا کند، دیگر از کاستیهای معلم و مدرسه در رشت و تهران و شیراز نمیهراسد و کمتر مینالد.
در محفل مشتاقان دانش و شعر و هنر، مطرب عشاق، رودِ جانپرور عقل را بارور میکند و مینوازد.
عشق و ارشاد، آدم مستعد را برمیانگیزد، خِــرَد او را بر به صراط مستقیم راهبری میکند، ولی بیکوشش و پایمردی کسی به جایی نمیرسد.
بیبرگی و نوایی زارم بکشته بود
امداد اگر نکــــردی خون جگر مرا
جلوه شیرازی"[13]
پرسش مجازی مهرگان: نقش مکتب و دانشگاه تا چه اندازه در شکوفایی استعدادهای شما تأثیرگذار بودهاند؟
پروفسور فضلالله رضا: "میتوان گفت که روی هم رفته از تحصیلات مکتبی، یعنی مدرسه و دانشگاه کمتر چیز آموختهام. از قلیلی از معلمان ارشاد پذیرفتهام و از میان صدها کتاب فقط بعضی نوشتارها در ذهنم اثر شگرف گذاشتند. خمیرمایۀ دانشها سوای انبوه دادههاست "که عماد بود گاو و اشترست".[14]
پرسش مجازی مهرگان: تخصص اصلی شما در چه رشتهای است؟
پروفسور فضلالله رضا: "بنده خود را در هیچ رشتهای متخصص نمیدانم. من پس از بیش از نیم قرن طلبگی و پژوهش و تدریس و تألیف، قدری با آیین تفکر آشنا شده و در وادی معرفت اندکی سنجش و عیارگیری آموختهام. اگر آدمی سمیع و بصیر باشد، مرغان دشت و ماهیان دریا و چوب و سنگ با محرمها سخن میگویند و به ویژه امروز که در دوران اینترنت، مدرسه و معلم در همه جای دنیا وجود دارد، عشق و شور آموزش و پرورش را باید در دلها شعلهور ساخت.
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجــــوید آبـــت از بالا و پســت
مولوی"[15]
پرسش مجازی مهرگان: من در تعجبم که شما با این همه خدمات ارزنده به بشریت در عرصههای مختلف علمی و ادبی، تا این اندازه افتادگی و بزرگواری دارید، این در حالی است که بسیاری از کمدانشان تنها شیفتۀ القاب کاذباند.
پروفسور فضلالله رضا: "همچنان که اندازۀ ثروت و مکنت مردم از نگاه به خانه و زندگانی و حساب بانکی ایشان آشکار میشود، تعیین میزان دانش اشخاص هم آیین و روش و علائم دارد. یکی از نشانههای کم دانشان، تعصب بیپایان ایشان است به آنچه میدانند و آنچه آموختهاند و آنچه به آن انس و الفت گرفتهاند.
آنکه دریا ندیده، برکۀ خود را دریایی میپندارد. آن که به دریا متصل است، اصلاً خود را در میان نمیبیند. کسی که به دانش خود دلبستگی غرورآمیز دارد، به همان میزان از خرد دور شده و به دلدادۀ خویش عشق و تعصب میورزد و این خود از نشانهای جاهلان و کمخردان است.
چو بر دانش خویش مهرآوری
خِـــرَد را ز تو بگســلد داوری"[16]
"آدمی که در مکتب روزگار هنر آموخته و تجربه اندوخته، دیگر از پی انجام هیچ کاری چندان به مدرسه و آموزگار و مدارک ظاهر و آراسته و عنوانهای عوامپسند نیاز نخواهد داشت.
کسی کو بود سودۀ روزگار
نباید به هر کارش آمــوزگار"[17]
پرسش مجازی مهرگان: راز موفقیت و دستاوردهای مختلف علمی و ادبی خودتان را در چه میبینید؟
پروفسور فضلالله رضا: "دستاوردهای این ناچیز در کارهای دانشی علمی و ادبی، در درجۀ اول بیشتر مرهون شور و شوق و پژوهش مدامِ آمیخته با کوشش فراوانِ طلبگی بوده است، همراه با مختصر سرمایۀ طبیعی و اقتضای زمان و مکان. از مشرب قسمت سپاسگزارم که موهبتهایی مانند نیروی حافظه و کنجکاوی دانشی و عشق به جمال معنوی را به من ارزانی داشت. شرمسارم که بسیاری از آن مواهب را به غفلت از دست دادم یا چنان که میبایست نپروراندم." [18]
پرسش مجازی مهرگان: در مورد تاریخنگاری و گزارشات تاریخی و آموزش آنها در مقاطع مختلف تحصیلی چه نظری دارید؟
پروفسور فضلالله رضا: "گزارش درست رویدادهای گذشته، بخشی از تاریخ است. متأسفانه بسیاری از تاریخنویسان به باورهای ملی و دینی و نژادی خود دلبستگی تعصبآمیز دارند. تأکید غرورانگیز بر این که سپاه "الف" ده هزار نفر از سپاه "ب" را کُشت و شهرهای آباد را ویران کرد، در ذهن دانشجوی جوان که بنیۀ بررسی و تحلیل ندارد، ثبت میشود و کینهتوزی و حس انتقامجویی ریشه پیدا میکند. چنین اطلاعات سستبنیاد حاصل عارفانهای به بار نمیآورد و دوستداران قدرت و مال و ارباب سیاست به سود خود از آن بهرهبرداری میکنند. آیا ضرورت دارد که مغزهای بیرنگ کودکان را به این رنگآمیزیهای سودایی و تعصبآمیز بیالایند؟
فرهنگی که در مدرسهها میآموزند باید جانبدار مناعت مردمی و تقوا باشد نه ستایشگر سلطه و غارت.
چو من پادشاه تن خویش گشتـم
اگــر چند لشــــکر ندارم، امــــیرم
به تاج و ســریرند شــاهان مشهّر
مرا علم و دین است تاج و سریرم
ناصر خسرو"[19]
پرسش مجازی مهرگان: اهمیت یادگیری ادبیات و فرهنگ فارسی را در مقایسه با پیشرفتهای علمی و تکنولوژهای نوین به چه صورت ارزیابی میکنید و در مورد خودتان این ارتباط چگونه بود؟
پروفسور فضلالله رضا: "یک رشتۀ دیگری هم در زندگی من است که از رشتههای علمی اهمیتش کمتر نیست. چون در ذهن من آن رشته با جان و دلم نزدیکتر است و عملاً از زمان نوجوانی، یعنی کلاسهای دوم و سوم دبیرستان به بعد، آن را پروردم و آن نگاه به زیباییها و ادب و فرهنگ فارسی است. اکنون که بعد از دو ثلث قرن، بیشتر به گذشته باز میگردم، به این رشته اولویت میدهم. برای این که فکر میکنم که فایدۀ آن برای ایران، برای یک ملت کهن، خیلی مهمتر از تکنولوژیهای عجولانۀ کسب شدۀ بازار پسند است." [20]
استخوانبندی جامعه را باورهای فرهنگی استوار نگه میدارد. علم ناب چون از قوانین طبیعی پیروی میکند، بهتر است آن را برای سازندگیها به کار ببرند نه در ویرانگریها. اگر جزئی از فرهنگی خرافی و زیانبخش باشد باید به تدریج غربال شود و آن جزء از میان برود. ستیز مدعیوار با کل فرهنگ، به وحدت مردم کشور زیان میرساند.[21]
پرسش مجازی مهرگان: چه نصیحتی برای اهل دین و اهل دانش دارید؟
پروفسور فضلالله رضا: "هر یک از ما اسیر پندارهای خویشیم، در حالی که اهل دانش پویایی دارند و هر روز یادگیریهای خود را ارتقاء میدهند. اهل دین هم باید اذعان کنند که عصمت و پاکیزگیِ روانِ آدمی، امری نسبی است و حقیقت مطلق جهان به فکر ابناء بشر نمیگنجد و تفاسیر اصحاب مختلف ادیان از کتب آسمانی در طی قرون یکسان نبوده است." [22]
پرسش مجازی مهرگان: رابطۀ بین علم و عرفان به خصوص عرفان شرقی را چگونه توصیف میکنید؟
پروفسور فضلالله رضا: "در دفتر معرفت انسانی دو قطب میتوان تمیز داد، یکی قطب دانش و خِرد و دیگری قطب عشق و اشراق.
قطب خِرد مرکز استدلال است، و علومی مانند حساب و هندسه و ریاضیات ناب و تکنولوژی و اقتصاد و بهداشت و مانند آنها در اطراف آن خیمه میزنند. این قطب جهانشمول است و تأکید بر اندیشیدن و دانستن دارد.
قطب دیگر، عشق و اشراق است که در مجموع پایبند استدلال نیست. سالک این راه در درون خود سیر میکند و یا دست ارادت به مرادی میدهد و میکوشد تا از ضمیر خویش آئینهای بسازد، باشد تا جمال یار در آن انعکاس یابد. این قطب منبع معنویات والا، مکاشفه و درونگرایی است و با مادیات و سود و زیان چندان کاری ندارد.
اگر از منظر بالا به این دو قطب نگاه کنیم در مییابیم که این هر دو مقوله از گنجینۀ معارف بشری به شمار آمده و در حقیقت دو روی یک سکهاند." [23]
پرسش مجازی مهرگان: به نظر شما راه حل مسالمتآمیز برای گفتوگو و جدال بین فرهیختگان را در چه میبینید؟
پروفسور فضلالله رضا: "گاهی اوقات از برخی از ارباب معرفت در شگفت میمانم که در مباحث اجتماعی و اعتقادی و مانند آنها به هم در میافتند و گلاویز میشوند. هر کس خود را مدافع و نمایندۀ حق و حقیقت میانگارد، بی آن که پیشفرضها و مفروضات خود و طرف گفتوگو را معین کرده و دلیل را از استدلال باز بشناسند.
به قول سعدی:
دلایل قــوی بایـــــد و مــعــنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی
اگر این فرهیختگان یک دوره درس هندسۀ اقلیدسی یا معادل آن را در ژرفا بررسی میکردند در مسائل عاطفی و اعتقادیِ مورد بحثشان، این همه درگیری پیدا نمیشد.
یکی از دلایلی که در کشورهای در حال توسعه، مدیریت کمتر پایه میگیرد، اختلاف نظر در مفهوم کلمات و در تدوین اساسنامهها و مقررات است. دور هم گرد میآیند ولی هر کدام از زاویۀ دیگر و چهارچوب دیگر، به کارها و واژهها مینگرند به طوری که وجه اشتراک علمی کار مسخ یا گم و گور میشود. در حالی که منطق و خوی قانونمندی ایجاب میکند که کاربرد واژهها و اصطلاحات مورد بحث را در چهارچوب آییننامههای معین محدود کنند." [24]
پرسش مجازی مهرگان: به طور خلاصه در مورد دانش مکتبی در مقایسه با آزمون و پیشهوری چه نظری دارید؟
پروفسور فضلالله رضا: "به زعم بنده در صد سال گذشته، ایران از کمبود کارگر کاردان زیان فراوان دید. کیفیت خانهسازی، راه و شهرسازی، لولهکشی، آهنگری، نجاری، ابزار کار، تنپوش و پای افزار و اثاث خانه رضایتبخش نبود.
بسیاری از آنها که میتوانستند کارگر دست اول باشند، روشنفکر دست دوم شدند. بیشتر خانوادههای ایرانی آرزو میداشتند که فرزندانشان اهل مدرسه و کتاب باشند، نه صنعتگر و کاسب و کاردان. عنوانپرستی و کاغذبازی و استخدام دولتی رواج مییافت." [25]
پرسش مجازی مهرگان: پس از سالها تجربه و سرد و گرم روزگار چشیدن، راز به آرامش رسیدن انسان را در چه میبینید؟
پروفسور فضلالله رضا: "انسان از دو چیز رنج فراوان میبیند. یکی نیاز و دیگری آز. این دو کرشمه دو روی یک سکهاند. یکی گرایش است به کمی به سوی صفر و دیگری پرواز است به بیشی به سوی بینهایت. وقتی از مرزهای میانهروی به دور افتادیم، رنجهای نابسامان هجوم میآورند. سرانجام کبریای زمان، هیولای بی سر و بن و بیپروای آز و نیاز را به زیر خاک دفن خواهد کرد.
خردمند اندیشمند، پایبند آز و حرص، ویژۀ انبار کردن مال و مادیات نیست. به عکس در کار گردآوردن و به کار بستن خِـرَد و هنر، و اندیشیدن در معنویات است. خلاصه گوشش به صدای سخن عشق و چشمش نگران تأمل در جهان است.
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا مُنعِـمـم گَردان به درویشـــــی و خرسنـــــــدی
حافظ" [26]
پرسش مجازی مهرگان: از شاعران معاصر مورد علاقهتان کدام را میتوانید نام ببرید؟
پروفسور فضلالله رضا: "اگر بخواهم به سلیقۀ ناچیز خود از ادیبان و شاعران معاصر ایران که بسیاری از خوانندگان با آثارشان آشنایی دارند یاد کنم میگویم به زعم بنده "ملکالشعراء بهار" در خِرد و هنر در حدّ تعادل موزون، از شایستگی کممانند برخوردار بود. بهار در قصیدههای بلند خود، مسائل اجتماعی دوران بعد از مشروطیت را در شعر خراسانی سنّتی خوب پرورانیده است." [27]
پرسش مجازی مهرگان: مطمئن هستم که خاطرات بسیار زیادی از دوران قدیم و تحصیلات خود دارید، ممکن یکی از آنها را برای خوانندگان مهرگان تعریف کنید؟
پروفسور فضلالله رضا: "دکتر محمود حسابی (پروفسور حسابی) مرد دقیق و فاضلی بود. یک روز در ضمن درس فیزیک بر نکتۀ عالمانهای تأکید میفرمود که لمعهای از شادی در ذهنم پدید آورد. او میگفت اگر آدم در جستوجوی اثبات مطلب علمی است که موقتاً از نظرش محو شده، ضرورت ندارد که بیدرنگ به کتابها مراجعه کند. بلکه میتواند رشتۀ استدلالی قضایا را در ذهن خود پیگیری کند تا کمکم گمشدۀ خود را بازیابد. بنده از این سخن ارشاد یافتم و از این روش سالها تا حد امکان پیروی کردم.
تمرین این روش مرا در سرزمین پژوهش نیروی رهروی بخشید. در آغاز کار سرعت پیگیری نداشتم ولی رفته رفته چابکسوار شدم."[28]
پرسش مجازی مهرگان: در پایان اگر پیامی برای هموطنانمان در هر کجای دنیا که هستند دارید بفرمایید؟
پروفسور فضلالله رضا: "در روزگار ما که بر اثر پیشرفتهای دانش و فنآوری، مرزهای جغرافیایی کمرنگ و دروننمای شدهاند و فرهنگها در هم میآمیزند، شایسته است که آزادگانِ آریایینژاد، به هر کجا که سایه میافکنند هویت ملی و فرهنگی خود را از یاد نبرند و سرفرازانه آن را به جهانیان بشناسانند.
کوشش ما ایرانیان باید بر این باشد که ایران با نام بلندتر بر جای بماند و دستخوش از هم گسستگی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی عصر پرشتاب انفورماتیک نشود. باید همزبانی و همنگاهی ایرانیان پراکنده در جهان را زنده نگاه داشت. زبان و فرهنگ استوارترین پیوند ایرانیان است. هر چه بر "همزبانی مهر و یگانگی" ما افزوده شود، ایران ماندگارتر و سرافرازتر خواهد بود.
شکوه فرهنگی ایران باستان و دانشگستری بزرگان بعد از اسلام، در صورتی که با برنامهای خردآگین و طرح آیندهای خلاق همراه باشد، سزاوار جلوهگری و بالندگی خواهد بود. درود بر دست اندرکاران فرهنگنامهها و آنهایی که بتوانند این پیام بلند را به گوش دل جوانان ما برسانند.
که ایران زمین شهر ما یاد باد
همیشه بر و بــومـش آباد باد"[29]
منابع و مأخذ:
1. نگاهی به شاهنامه، پروفسور فضلالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ص. 287
2. برگرفته از متن مقالۀ نویسندهای ناشناس در مورد پروفسور رضا
3. نگاهی به شاهنامه، پروفسور فضلالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، پیشگفتار، ص. 14
4. حدیث آرزومندی، پروفسور فضلالله رضا، نشر نی، تهران 1374
5. برگرفته از کتاب برگ بیبرگی، پروفسور فضلالله رضا.
6. نگاهی به شاهنامه، فضلالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ص. 338
7. همان، صفحۀ 339
8. همان، صفحۀ 339
9. برگرفته از کتاب برگ بیبرگی، پروفسور فضلالله رضا.
10. نگاهی به شاهنامه، فضلالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ص. 258
11. برگرفته از کتاب برگ بیبرگی، پروفسور فضلالله رضا.
12. نگاهی به شاهنامه، فضلالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ص. 334
13. همان، صفحۀ 346
14. همان، صفحۀ 334
15. نگاهی به شاهنامه، فضلالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم
16. همان، صفحۀ 58
17. همان، صفحۀ 57
18. همان، صفحۀ 333
19. همان، صفحۀ 335
20. برگ بیبرگی، پروفسور فضلالله رضا، صفحۀ 123
21. حدیث آرزومندی، پروفسور فضلالله رضا، ص. 390
22. برگ بیبرگی، پروفسور فضلالله رضا، صفحۀ 552
23. برگ بیبرگی، بخشی از سخنرانی استاد در سال 1374 در دانشگاه UCLA کالیفرنیا به مناسبت بزرگداشت عطار نیشابوری، صفحۀ 198
24. نگاهی به شاهنامه، پروفسور فضلالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ص. 342
25. همان، صفحۀ 334
26. همان، صفحۀ 218
27. همان، صفحۀ 296
28. همان، صفحۀ 346
29. برگ بیبرگی، پروفسور فضلالله رضا، مقدمۀ کتاب، پیام همزبانی و مهر و یگانگی
سوتیترها:
بسیار تحسین میکنم که شما، و ناشران دیگر در این مملکت غریب نشریات فارسی منتشر میکنید. امیدوارم که مشکلات مالی هم دامنگیر شماها نباشد.
متأسفانه پراکندگی ما ایرانیها تنها از نظر جغرافیایی نیست، بلکه از نظر فکری و فرهنگی هم فاصلهها زیاد شده است. این است که شما هر چیزی که بگویید، یک عدهای خواهند رنجید.
مقالهای دارم در مورد "قاضی بُست" که مربوط به سی یا چهل سال پیش است. مرحوم جمالزاده نوشته بود که من هشتاد سال از عمرم میگذرد و دو بار این مقاله را خواندم و هر بار گریه کردم.
من معتقدم که تجدید چاپ مقالات و نوشتههای من بهتر از آن است که من حرف جدیدی بزنم.
تعداد افراد تحصیل کردۀ آن روزگار در تمام ایران شاید به صد نفر هم نمیرسید و این خود نشان میداد که کشور ما به چه میزان از مراکز علم و صنعت آن زمان به دور مانده است.
آرزوی من این بود که در ایران یک دانشگاه عظیم و مستقل از سیاست دولتها و پیشرو در نوآوری و پژوهش ساخته شود.
دولتمردان کشورهای جهان سوم (کشورهای در حال توسعه) اگر هم صاحبدل و دانشور نباشند، غالباً زیرکی و برش اجرایی دارند و به کمک دستیارانشان، مقامات خود را سخت پاسداری میکنند.
باید توجه داشت که بسیاری از مسائل سرزمین ما با مسائل و راه حلهای جهان غرب تفاوت دارد. اگرچه باید از تجربههای گذشتۀ خود و تجربههای عصر جدید به بهترین شکل استفاده کرد، نباید مقلدی کور بود.
متأسفانه، فرهنگ ایران زمین، چه قسمت مربوط به دوران قبل از اسلام و چه قسمت مربوط به دوران پس از اسلام، برای اکثر اقشار مردم سرزمین ما ناشناخته مانده است. این عدم شناخت از فرهنگ خودی، به آن قسمت از فرهنگ غرب که خود غرب را هم دارد از درون میپاشد، فرصت نفوذ به جامعهمان را میدهد.
به زعم من، در روزگار ما دولتمردانِ جهانِ سوم باید هر دو فرهنگ شرق و غرب را خوب بشناسند.
در زندگی دانشگاهی خودم، همیشه بر این عهد بودهام که ما باید دولتها را راهنمایی کنیم که این روش مسالمتآمیز بهتر از سرنگونسازی دولتها و پراکندگی ملتهاست.
جوانان ایرانی در حالی از ایران خارج میشوند که شناخت کافی از فرهنگ خود ندارند و ظواهر تمدن غرب آنها را مجذوب میکند. عدهای از این افراد پس از بازگشت به کشور آنچنان روی برداشتها و باورهای خود پافشاری میکنند که خطر القای این باورها در بخشی از اقشار مردم یا دولت وجود دارد.
اگر پیوندهای زائد مادیگرایی، آز و جهانخواری را از فرمانروایی دوستداران غرب بکاهیم و خرافات تعصبآمیزِ بعضی از اهل دین را بزداییم، امکان اشتراک و وحدت نگرش، بیشتر جلوهگر میشود.
فرمانروایان و قدرتمندان جهان برای این که چند صباحی سر کار بمانند، ناگزیر میخواهند مخالفان خود را سرکوب کنند. برای اینکه سرکوب کردن مخالفان خود را موجه جلوه بدهند به انواع قوانین شرعی و عرفی با تفاسیر گوناگون پناه میبرند.
کسی که به دانش خود دلبستگی غرورآمیز دارد، به همان میزان از خرد دور شده و به دلدادۀ خویش عشق و تعصب میورزد و این خود از نشانهای جاهلان و کمخردان است.
وقتی طلبۀ معرفت به آستان اساتیدی مانند اقلیدس و فردوسی و حافظ و پوانکاره راه پیدا کند، دیگر از کاستیهای معلم و مدرسه در رشت و تهران و شیراز نمیهراسد و کمتر مینالد.
عشق و ارشاد، آدم مستعد را برمیانگیزد، خِــرَد او را بر به صراط مستقیم راهبری میکند، ولی بیکوشش و پایمردی کسی به جایی نمیرسد.
میتوان گفت که روی هم رفته از تحصیلات مکتبی، یعنی مدرسه و دانشگاه کمتر چیز آموختهام.
اهل دین هم باید اذعان کنند که عصمت و پاکیزگیِ روانِ آدمی، امری نسبی است و حقیقت مطلق جهان به فکر ابناء بشر نمیگنجد و تفاسیر اصحاب مختلف ادیان از کتب آسمانی در طی قرون یکسان نبوده است.
اگر آدمی سمیع و بصیر باشد، مرغان دشت و ماهیان دریا و چوب و سنگ با محرمها سخن میگویند.
آدمی که در مکتب روزگار هنر آموخته و تجربه اندوخته، دیگر از پی انجام هیچ کاری چندان به مدرسه و آموزگار و مدارک ظاهر و آراسته و عنوانهای عوامپسند نیاز نخواهد داشت.
متأسفانه بسیاری از تاریخنویسان به باورهای ملی و دینی و نژادی خود دلبستگی تعصبآمیز دارند.
در دفتر معرفت انسانی دو قطب میتوان تمیز داد، یکی قطب دانش و خِرد و دیگری قطب عشق و اشراق.
یکی از دلایلی که در کشورهای در حال توسعه، مدیریت کمتر پایه میگیرد، اختلاف نظر در مفهوم کلمات و در تدوین اساسنامهها و مقررات است.
انسان از دو چیز رنج فراوان میبیند. یکی نیاز و دیگری آز.
شایسته است که آزادگانِ آریایینژاد، به هر کجا که سایه میافکنند هویت ملی و فرهنگی خود را از یاد نبرند و سرفرازانه آن را به جهانیان بشناسانند.
شکوه فرهنگی ایران باستان و دانشگستری بزرگان بعد از اسلام، در صورتی که با برنامهای خردآگین و طرح آیندهای خلاق همراه باشد، سزاوار جلوهگری و بالندگی خواهد بود.