سال دوم / شمارۀ چهاردهم / ادبیات / عطار نیشابوری / دکتر حسین احمدی

حکیم عطار نیشابوری
جُستاری در بابِ زندگی و آثار او


دکتر حسین احمدی


اشارۀ مهرگان:
این مقاله به مناسبت بزرگداشت زادروز حکیم عطار نیشابوری و نیز به بهانۀ اجرای نمایش‌نامۀ سیمرغِ عطار، توسط گروهی از هنرمندان تورنتو به کارگردانی سهیل پارسا، که گزارش مختصری از آن در همین شماره از مهرگان آمده است، تقدیم حضور خوانندگانِ مهرگان می‌گردد.     

***

پیش‌درآمد

دو رباعی از عطار نیشابوری

تا شد دلم از بوی می عشق تو مست
هم پرده دریده گشت و هم توبه شکست
امروز نهم هر نفسی دست به دست
از هست به نیست رفته از نیست به هست

من توبۀ عامی به گناهی نخرم
صد باغ چو خُلدش به گیاهی نخرم
این رد و قبول خلق و این رسم و رسوم
تا جان دارم به برگ کاهی نخرم


درآمد

آثار عطار نیشابوری از دردهای فراق، رمز اشتیاق و گذران حیات بشری در آرزوها و امیال واقعی سخن به میان می‌آورد. عطار را "قلندر بی‌همتا" و "رهرو طریقت عشق" در تاریخ ادب ایران لقب داده‌اند. بیان بی‌بدیل و دل‌آویز او در عرفان و عارفانه‌ها بی‌نظیر، کم‌مانند، مانا و جاودانه است. عطار در سیر و سلوک عرفانی مقامی شامخ دارد و به قول مولانا:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خَــــــم یک کوچه‌ایم  

جذبه‌های شوق وشور و عرفان معنوی او قابل تعمق و ذکری جداگانه است. او شیدای وادی فنا، سالک راه حق و عاشقی آتشین در عواطف معنوی و انسانیت والا محسوب می‌گردد. او پیر طریقت سده‌های تاریخ تصوف محسوب می‌شود. او را امواج خروشانِ عشق و شیدایی در خود فرو برده‌اند و این اندیشۀ ناب در اشعار فراوانش، در تذکره الاولیاء به اوج رسیده است و سرمشقی برای شاعران بزرگ ایران زمین محسوب می‌گردد.

او می‌فرماید:
    
محو چیست؟ از خویش بی‌خویش آمدن
پس به هر دو نیز درویش آمدن
شوق چیست؟ از خویش بیرون آمدن
بر امید مُشک در خون آمدن
عمر چیست؟ از مرگ بیرون زیستن
مرگ از پس کردن اکنون زیستن

کلام و اندیشۀ عطار روشنگر شایستۀ رهروان طریق حق و عدالت، دوستی و موهبت، انسانیت و والایی است. اگر عطار عالی‌قدر چهره‌اش در ادب و عرفان این سرزمینِ مهرخیز، بزرگی و عظمت تاریخ انسانیت و دوستی و مکارم شایستۀ اخلاق بشری را نشان می‌دهد، و افشانندۀ تخم عرفان ناب، زهد و تقوی و پاک‌باختگی در سرزمین دل‌ها و قلب‌هاست، و جذبه‌های شورانگیز عنایت انسانی را در ارکان شعور بشری نشان می‌دهد و از آن سخن می‌گوید، به همین دلیل است که شاعران بزرگی چون مولانا، جامی، خواجه نصیرالدین طوسی و شبستری هر یک در وصف این عالم ربانی با صدق و احترام سروده‌هایی دارند که درخور تأمل است.
در دوران تاریخ ملت‌های کهن و بزرگ، عنایت ازلی گاه خورشید تابناک و روشنی‌بخش سینه‌ای آگاه و دلی شیدایی را به جهانیان عرضه می‌دارد و نام آنان بعد از قرن‌های فراوان از گذشت زندگی مادی‌شان در طومار زمان و زمان‌ها می‌ماند و آثارشان ره‌یاب و نمایان سازنده‌ای از الهام و معنویت صدق برای آیندگان است. به روان این بزرگ‌جاودانِ فرهنگِ شعر، حماسه، عرفان، خداشناسی و معنویت درود صمیمانه می‌فرستیم و یادش را در سینۀ مردم آگاه و صاحبدل دوباره زنده می‌کنیم. یاد باد عطار نیشابوری و کتب و آثار او یاد باد.         
شرح زندگی و آثار                              

حکیم فریدالدّین عطار نیشابوری از عارفان قرن ششم هجری، سالک طریقِ حق و از بزرگان و نامداران شعر پارسی محسوب می‌شود. این رادمرد نامی در سال 540 هجری قمری برابر با 1146 میلادی از پدی به نام عطار ابراهیم با کنیۀ ابوبکر و مادری به نام رابعه قدم به دنیای خاکی نهاد. پدرش او را فریدالدین با کنیه‌ای به نام ابوحامد نامید. این کودک آن روزگار و بزرگ‌مرد نامدار تاریخ ادب و شعر پارسی از اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم به مدت 78 سال زندگی افتخارآمیزی داشت و متأسفانه پس از تسلط چنگیز مغول بر ایران و بلاد خراسان، ماجرای شهادت غم‌انگیز این استاد بزرگ و حکیم توانا اتفاق افتاد. ماجرا بدین گونه بود که یکی از اعضای لشکر مغول او را اسیر نمود و خیال کشتن او را داشت. شخصی از راه رسید و گفت: این پیر را مکش. من برای خون‌بهای او هزار درهم می‌پردازم. عطار با طعنه گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: او بسیار بزرگ است، شیخ را اگر آزاد کنی به خون‌بهای او یک کیسه کاه ترا خواهم داد. عطار گفت ای سرباز مغول بفروش که من بیش از این نمی‌ارزم. سرباز خشمناک شد و او را با ضربات شمشیر هلاک نمود.

از این حکیم بزرگ و خانواده‌اش اخبار درستی در دست نیست جز این که نام یک فرزندش شیخ محمد غوث بود، در هندوستان زندگی می‌کرد و از سران سلسلۀ شطاریه بوده است.

عطار از دوران کودکی شیفتۀ تصوف و عرفان معنوی بوده است و به خاندان پیامبر اسلام ارادت خاص می‌ورزیده است. او در آغاز زندگی عطاری داشته و طبابت می‌کرده است. حکایات گوناگونی از زندگی او موجود است. از جمله می‌گویند عطار در مغازۀ خود مشغول کار بود که درویشی حاجت پیش او می‌برد ولی عطار به دلیل مشغلۀ زیاد توجهی به درویش ننمود. درویش ناراحت شد و به عطار گفت که تو به زندگی دنیوی این قدر تعلقِ خاطر پیدا کرده‌ای که دل از آن رها کردن برایت امکان ندارد. عطار گفت تو مگر چگونه دل از این دنیا برمی‌داری؟ درویش بلافاصله کاسۀ چوبی را که در دست داشت زیر سر خود گذاشت و لحظاتی بعد فوت نمود. این اتفاق شگرف و تعجب‌برانگیز در عطار اثری شگرف نهاد و او راه حقیقت‌جویی را پیش گرفت و تا پایان عمر با سلوک صوفیانه به عمر خود ادامه داد و آثار بی‌نظیری از خود به جای گذاشت. از جملۀ این آثار عبارتند از:
 
منطق‌الطیر، مثنوی 174 حکایت و 4458 بیت
تذکره‌الاولیاء، مشتمل بر 98 حکاین و 2864 بیت
مصیبت‌نامه، مشتمل بر 347 حکایت و 7535 بیت
الهی‌نامه، مثنوی 282 حکایت و 7511 بیت
اسرارنامه، مشتمل بر 94 حکایت و 3305 بیت
مختارنامه، رباعی‌های حکیم عطار نیشابوری مشتمل بر 5000 بیت
دیوان اشعار، مشتمل بر 9943 بیت شعر

کتاب منطق‌الطیر این حکیم تا کنون به چندین زبان اروپایی ترجمه شده است.

عطار نیشابوری معتقد به برتری انسان و یگانگی خداوند متعال بوده است.

داستان سیمرغ او در کتاب منطق‌الطیر از داستان‌های بسیار معروف و جالب او است. خلاصۀ این داستان از این قرار است که روزی تمامی مرغان جهان بر آن شدند تا یکصدهزار مرغ را جمع کنند و پادشاهی برای خود برگزینند. هُدهُد که در میان آنان مرغی فرزانه محسوب می‌شد و پیک سلیمان بود، و جهان را گردش کرده بود، به آنان گفت که شما پادشاه دارید و آن شاه نیکو، سیمرغ نام دارد که در کوه قاف زندگی می‌کند و شما از آن غافل مانده‌اید. هر که طالب دیدار سیمرغ، شاه مرغان جهان است باید رنج سفر دیدار او را بر خود هموار کند. مرغان راحت‌طلب بهانه می‌آورند و همراه کاروان مرغان نمی‌شوند. جمعی از مرغان کنجکاو و طالبِ دیدار شاه، آمادۀ رفتن به کوه قاف می‌شوند. مرغان آهنگ سفر می‌کنند و هُدهُد وادی‌های این سفر و راه طولانی را که توأم با سختی‌هاست برای آنها بیان می‌کند و می‌گوید، هفت وادی در راه شما وجود دارد که باید آن را طی کنید و آنگاه به بارگاه سیمرغ راه یابید.
مرغان عاشق به پرواز درمی‌آیند و دوره‌ای طولانی پرواز می‌کنند. در هر وادی عده‌ای در اثر سختیِ پرواز و دوری راه از میان می‌روند. وقتی که به مقصد می‌رسند از هزاران مرغ تنها سی مرغ باقی می‌ماند. در اینجا بود که این سی مرغ در کنار کوه قاف درمی‌یابند که خود آنان در حقیقت سیمرغ هستند.
از آنجایی که این پرندگان در این سفر روحانی و پر رنج از همۀ قید و بندهای جهان مادی دور شده بودند و تعصب‌ها و صفات ویران‌کنندۀ نفسانی را در خود کشته بودند، سیمرغ را در خود پیدا می‌کنند و زندگی دوباره می‌یابند.
مرغ‌های داستان سیمرغ در حقیقت ویژگی‌های شخصیت انسان‌ها را نشان می‌دهد. نماد پیرِ طریقت، راهنما و حق در حقیقت مطلق می‌باشد، که با سیر و سفر به درون انسان و یافتن انسانیت خود را جلوه می‌دهد.       

ادای احترام شاعران بزرگ ایران به این رادمرد توانا در بسیاری از ابیات و اشعارشان دیده می‌شود. از جمله حضرت مولانا می‌فرمایند:

عطار روح بود و سنائی دو چشم او
ما از پی سنائی و عـــطار آمــــدیم

و یا در جایی دیگر می‌گوید:

جانی که رو این سو کند، با بایزید او خو کند
یا در سنائی رو کـــند یا بو دهــــد عـــطار را

شبستری شاعر قرن ششم می‌گوید:
مرا از شاعــــری خــود آر ناید
که در صد قرن چون عطار ناید


علامۀ سمنانی
می‌گوید:

سرّی که درون دل مرا پیدا شد
از گفتۀ عــــطار و ز مــولانا شد

جامی، شاعر نام‌دار دیگر می‌گوید:

بوی مَشک گفتۀ عـــطار عالـــــم را گرفـــت
خواجه مزکوم است از آن منکر شود عطار را      



 

Comments