دو شعر از اشرف گلپایگانی
از کتاب جای پای یادها
بانو اشرف گلپایگانی هنرمند و شاعر ایرانی مقیم آلمان است. اشعار زیبا و پرمعنای این بانوی هنرمند، برخلاف بسیاری از سرودههای شاعرانِ شعرِ نو، که راهی به اندیشه و افکار خواننده باز نمیکنند و غالباً فاقد امکان برقرای ارتباط با مخاطبین خود هستند، بسیار دلنشین و پرمعنا بوده و به نوعی گذرِ زمان و خاطرات پرآشوبِ نسلِ دود و آتش همۀ ما را در ذهن متواری میگرداند. شعر "دلتنگی" او برندۀ جایزۀ یکی از بهترین شعرهای ادبی از وزارت فرهنگ و هنر آلمان در سال 1994 در شهر برلن شده است. ایشان خود در مقدمۀ کتابِ "جای پای یادها" اشعارش را "دردهای مشترکی" میداند که در طی نیم قرن تجربه نموده است. اشرف از "خود" میگوید، از "من" میگوید، از "تو" میگوید، از "ما" میگوید و در یک کلام از "زندگی" میگوید، آنطور که آن را دیده و تجربه نموده است. نه قصدِ گزافهگویی و بازی با کلمات را دارد و نه قصد فریب خواننده را. اشعار او تنها از دل برمیخیزد و لاجرم بر دل هر خوانندۀ فهیم نیز مینشیند. انتخاب یک یا دو شعر از میان مجموعۀ گرانبهای اشعار این بانوی فرزانه جهت معرفی آن، کاری بس دشوار است. مهرگان به همۀ خوانندگان فهیم خود مطالعۀ کل این مجموعۀ ارزشمند را توصیه میکند و تنها برای نمونه دو شعر از اشعار وی را تقدیم خوانندگان خود مینماید. امید است که مقبول خاطر همگان واقع گردد.
درس تاريخ
هر كودكي كه به مدرسه ميرود،
از سنگفرش تاريخ مردمش ميگذرد.
هر در گشودۀ دنيايت،
پرچم قامتِ بلند سربازي گمنام است،
بر چوبههاي دار.
فرمان آزادي بردگان را،
سياهاني كه دست بسته به رودخانه ريخته شدند،
بر ياد روزگار نوشتند.
يهوديان در حكومت جاويدِ حقشان،
ماندگارند.
سرتاسر جهان را دلاوران،
تسخير ميكنند،
هنگامهاي كه باران سنگسار را،
به مسلخ ميروند.
در جانكلام انالحق ميخواند هنوز،
حلاج.
تاريخ ما، در بطن سرد و تیرۀ ديوارهاي چين،
با الفباي قامتمان،
نوشته شده است.
عصيان
گردن نمينهم،
بر نظم چرخهاي دلآهن،
بر حكم يأسها، بر وقف ترسها،
انسان خويش را،
جامۀ شكست نميپوشم،
در اين دژ غريب نميمانم،
سر را واميسپارم در ناگزيري،
اما تسليم ناگزير را،
چونان كلاغ وحشي دشنامي،
رها كردم،
كولۀ آوارگيم راه به هميشه مي برد.
|