بهداشت و
سلامتِ روان
پروندۀ مهرگان: بهداشت و سلامتِ
روان[1] یکی از عوامل مهم در سلامتِ هر خانواده و به پیرو آن سلامتِ
روانی جامعه است. سلامتِ روانی یک جامعه جدای از سلامتِ روانی تکتک افرادِ آن
نیست. این مفهوم در حدود هشتصد سال پیش با مهارت شگرفی در یکی از اشعار شیخ اجل سعدی
شیرازی به زیبایی بیان گردیده است که مطمئنم همۀ شما آن را شنیدهاید و یا خواندهاید.
و آن این که:
بــنی آدم اعضای یکدیگـــرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگـــر عـضوها
را نماند قــرار
و این مهم، بر ضرورت توجه و رسیدگی هر چه بیشتر به مشکلاتِ روانی افراد تاکید میکند.
عدم توجه و رسیدگی به سلامتِ روان یک فرد در درجۀ اول منجر به از همپاشیدگی و
اختلال در کانون خانوادۀ آن فرد میگردد، و همانطور که اشاره شد اثرات این اختلال
خواه ناخواه به جامعه نیز سرایت میکند.
تنها در ماه گذشته شاهد چندین ماجرای تاسفانگیز بودیم که نتیجۀ مستقیم عدم توجه
به سلامتِ روان افراد است. ماجرای تیراندازی یک جوان 22 ساله در ایالت ویرجنیای
آمریکا که منجر به کشته شدن 6 نفر و زخمی شدن دهها انسان بیگناه گردید. ماجرای
کشته شدن پلیس 35 سالۀ تورنتو توسط سارق یکی از خودروهای برفروب در سطح شهر
تورنتو که همسر و فرزند دو سالۀ این افسر پلیس را بدون سرپرست باقی گذاشت. خودکشی
علیرضا پهلوی سومین فرزند شاه سابق ایران در آمریکا و دهها و صدها مورد ریز و درشت
دیگر که هر روز و شب در اطرافمان اتفاق میافتند و بسیاری از ما به سادگی از کنار
آنها میگذریم. این موارد تنها نمونههای بارز اهمیت سلامتِ روان افراد و تاثیر آن
بر جامعه به شمار میروند.
از این رو پروندۀ این شماره از مهرگان به موضوع سلامتِ روان اختصاص دارد که امید
است مورد توجه و استفادۀ شما خوانندۀ محترم قرار گیرد.
مقدمه
سلامتِ روانی، چیزی بیش از فقدان بیماری روانی است. اغلب مردم از اهمیت حفظ
سلامت جسمانی خود آگاهند و برای کسب اطمینان از سلامتی خود، از روشهایی همچون
ورزش منظم، تغذیۀ مناسب و آزمایشهای پزشکی استفاده میکنند. اما تعداد کمی از
مردم به اهمیت حفظ سلامتِ روانی خود واقف هستند.
همۀ انسانها در زندگی فشارهای روانی را تجربه میکنند که البته میزان معینی از آن
برای ایجاد انگیزش مفید است، اما سطوح فشار روانی باید به دقت مورد بازبینی واقع
شود. فشار روانی میتواند مشکلات جسمانیای از قبیل فشار خون بالا، سردرد، گردندرد،
خستگی و ... به همراه داشته باشد و ممکن است سرآغازی برای ناتوانی روانی در بعضی
از افراد باشد.
بنابراین وظیفۀ اخلاقی و اجتماعی هر یک از ماست که در سلامتِ روانی خود، خانوادۀ
خود و جامعۀ خود کوشا باشیم و آن را جدی بگیریم. از این رو شناخت مفهوم سلامتِ
روان، تشخیص ناهنجاریهای روانی و راههای برخورد با آن ضروری است و به قول معروف علاج
واقعه قبل از وقوع باید کرد.
سلامتِ روان مفهومی است که چگونگی تفکر، احساس و عملکرد ما را در مواجهه با موقعیتهای
زندگی نشان میدهد و به درک ما از خود و زندگیمان بستگی دارد. همچنین بسته به
میزان برخورداری از سلامتِ روان، عملکرد ما در کنترل فشارهای زندگی، برقراری
ارتباط با دیگران، ارزیابیها و انتخابهایمان متفاوت است.
در حقیقت سلامتِ روان چیزی بیش از عدم وجود بیماری روحی است. بدین معنی که صرفاً
به لحاظ نداشتن بیماری روحی نمیتوان سلامتِ روان یک فرد را صددرصد تایید کرد. حتی
با این که بسیاری از ما از بیماری خاص روحی قابل تشخیص رنج نمیبریم اما واضح است
که برخی از ما به لحاظ روحی سالمتر از دیگران هستیم.
سلامتِ روان را میتوان از دیدگاههای انسانشناسی، روانشناسی، بهداشتی، روانشناسی
مدرن، مذهبی، اجتماعی، آموزشی، بالینی و شخصیتی مورد بررسی قرار داد. به دلیل
گسترده بودن دامنۀ مورد بحث، این پرونده قادر نیست تا همۀ جنبههای این موضوع را
پوشش دهد. بنابراین سعی خواهیم نمود تا در این شماره تنها به پارهای از موارد مرتبط
و کاربردی در مورد سلامتِ روان اشاره کنیم.
این پرونده موارد زیر را موردی بررسی و تحلیل بررسی قرار میدهد:
·
مفهوم سلامتِ روان
·
تشخیص سلامتِ روان
·
مزایای داشتن سلامتِ روان
·
نشانههای فقدان سلامتِ روان
·
تمرینات ذهنی-روانی جهت بهبود سلامتِ روان
·
سلامتِ روان کودکان
·
بهداشت و سلامتِ روان خانواده
·
افزایش سن و سلامتِ روان
·
عزاداری و سلامتِ روان
·
تنهایی و سلامتِ روان
·
بررسی آماری
مفهوم سلامتِ روان
طبق تعریف "سازمان جهانی بهداشت[2]"،
سلامتِ روان به معنای توانایی افراد در شناخت قابلیتهای خود، توان مقابله با
فشارهای زندگی، مثمر ثمر بودن، بازدهی، رضایت از کار روزانه، توانایی مشارکت و
سودرسانی به جامعه آمده است. با این وجود مفهوم سلامتِ روان در حال تغییر است. در
گذشتۀ نه چندان دور به سادگی تصور میشد که افراد دارای سلامتِ رواناند چنانچه
نشانهای از بیمارهای روانیِ شناخته شده در آنان مشاهده نشود، هر چند که در سالهای
اخیر این مفهوم تغییر یافته و نکات ظریف دیگری را نیز در بر میگیرد.
امروزه داشتن سلامتِ روان تنها به منزلۀ نداشتن بیماریهای شناخته شدۀ روانی نیست.
بدون در نظر گرفتن این که یک فرد دارای سلامتِ روان باشد یا نباشد، نمیتوان گفت
که یک فرد نسبت به دیگری از سلامتِ روان بیشتری برخوردار است.
حتی مفهوم و نوع برخورد جدیدتری در عرصۀ روانشناسی در مورد بهداشت و سلامتِ روان
مطرح گردیده است که "روانشناسی مثبت"[3] نامیده میشود. این مفهوم توسط گروهی
از روانشناسان به رهبری "مارتین سِلیگمن"[4] پروفسور روانشناسی دانشگاه
پنسیلوانیای آمریکا و رئیس سابق انجمن روانشناسی آمریکا مطرح شده که سعی دارند
مسئلۀ سلامتِ روان را از "شکل بیماری" به "شکل سلامتی" سوق
دهند که "روانشناسی مثبت" نامیده میشود.
در این روش به جای بررسی
این که چگونه جنبههای منفی سلامتِ روان بر روی ما اثر میگذارند، سعی میشود تا
قابلیتهای مثبت افراد که به سازندگی آنها منجر میشود مورد بررسی قرار گیرند، قابلیتهایی
از قبیل شهامت، خوشبینی، امید، صداقت و درستی، مهارتهای فردی، رفتار و اخلاق کاری
و پشتکار.
تشخیص سلامتِ روان
عدم درمان مشکلات مربوط به سلامتِ روان نظیر اضطراب و افسردگی، بر شدت آنها میافزاید
و به این ترتیب درمان دشوارتر شده و احتمال پیدایش مشکلات عمیقتر وجود خواهد
داشت.
تحقیقات نشان داده است که اکثر بيماریهای روحی از اوایل زندگی (نيمی از همۀ موارد
تا 14 سالگی) آغاز میشوند.
فاکتورهای کلی در تشخیص سلامتِ روان عبارتند از:
قابلیت لذت بردن از زندگی
چه قدر توانایی لذت بردن از زندگی و
زمان "حال" را دارید؟ جدای از چیزهایی که توانایی تغییر و یا پیشبینیاش
در اختیار شما نیست، آیا توانایی این را دارید که از گذشته بیاموزید و برای آینده
برنامهریزی کنید؟
- توانایی لذت بردن از زندگی برای برخورداری
از سلامتِ روان ضروری است. "جیمز تیلور" معتقد است "راز زندگی لذت
بردن از گذشت زمان است". تمرینات فکری و آرامش ذهن یکی از راههای پرورش
توانایی لذت بردن از زندگی است. البته باید برای آینده برنامه داشت و نیز باید از
گذشته درس آموخت، اما بسیاری از ما اغلب زمان حال را در نگرانیِ آینده و یا حسرتِ
گذشته از دست میدهیم.
تغییرپذیری
چه قدر در مقابل مشکلات انعطافپذیرید و پشتتان از فشار مشکلات خم نمیشود؟
آیا توانایی این را دارید تا فشارهای زندگی را بدون اثر گذاشتن آنها بر مثبتنگریتان
مدیریت کنید؟
تعادل
داشتن
آیا توانایی این را دارید که در زندگی خود تعادل ایجاد کنید؟ آیا توانایی ارزیابی
اتفاقات و مسائل پیرامون خود را دارید؟ آیا قادر هستید تا در خود تغییراتی به وجود
بیاورید تا تعادلتان را در زندگی حفظ کنید؟
- کسانی که همۀ وقت خود را درتنهایی میگذرانند ممکن است برچسب "گوشه
گیر" به آنها زده شود و شاید بسیاری از مهارتهای اجتماعیشان را از دست
بدهند. انزواگرایی مفرط حتی میتواند منجر به جدایی و دوری افراد از واقعیتهای زندگی
شود. غفلت از "نیاز به کمی انزواطلبی" نیز ثمرات مشابهی به همراه دارد. آنچه
مهم است تعادل بین این دو است. نمونههای دیگر در این مورد عبارتند از هماهنگی بین
کار و تفریح، تعادل بین خواب و بیداری، هارمونی بین استراحت و ورزش، و حتی تعادل
بین زمانِ سپری شده در خانه و محیط بیرون از خانه.
خودباوری
آیا به خودتان ایمان دارید؟ آیا
توانایی این را دارید تا از همۀ تواناییهای وجودیتان استفاده کنید؟
- برخی افراد تواناییهایشان را شکوفا میکنند و
عدهای هم آنچه در اختیار دارند بر باد میدهند. ما باید ابتدا داشتهها و مواهبی
را که به ما ارزانی شده بشناسیم. روند تشخیص بخشی از راهی است که باید پیموده شود
تا به خودباوری رسید.
انعطافپذیری
آیا میتوانید هیجاناتتان را احساس کنید؟ یا آن را به دیگران منتقل نمایید؟
آیا توانایی این را دارید تا در زمان بروز مشکلات توقعات خودتان را تغییر دهید تا
احساس بهتری در قبال مشکل پیش آمده داشته باشید؟
- با افرادی که شدیداً بر ایدههای خود پافشاری
میکنند آشنایی داریم. هیچ بحثی قادر به تغییر نظر آنان نیست. چنین افرادی اغلب با
انتظارات سختی که دارند، خود را در معرض فشار بیشتر قرار میدهند. تمرین منعطفتر
نمودن توقعات میتواند به بهبود سلامتِ روان کمک کند. افرادی که از سلامتِ روان
برخوردارند طیفی از احساسات را تجربه نموده و آنها را بروز میدهند. برخی افراد
احساسات خاصی را سرکوب میکنند و آنها را غیر قابل قبول تلقی میکنند. عدم انعطاف
پذیری ممکن است این قبیل افراد را در معرض مشکلات مربوط به سلامتِ روان قرار دهد.
مزایای داشتن سلامتِ روان
همانطور که تمرینات ورزشی به استقامت بدنیمان کمک میکنند تمرینات ذهنی-روانی
نیز به بهبود سلامتِ روان ما کمک میکنند. چنانچه ما از سلامتِ روان برخوردار
باشیم از زندگی و محیط پیرامون خود بیشتر لذت میبریم. میتوانیم بیشتر خلاق
باشیم، بیاموزیم، تجربه کنیم و قابلیت خطرپذیری بیشتری در زندگی داشته باشیم. میتوانیم
در مقابل مشکلات زندگی شخصی و کاری خود بهتر مقاومت به خرج دهیم و موفق شویم.
معمولاً سختیهای زندگی مانند از دست دادن عزیزان، طلاق و جدایی، از دست دادن شغل
و درآمد و ... ما را اندوهگین و ناراحت میکنند هرچند که با داشتن سلامتِ روان ما
قادریم که بر این نوع مشکلات غلبه کرده و کماکان از زندگی خود لذت ببریم.
مراقبت از سلامتِ روان، از بروز برخی بیماریهای مزمن در افراد جلوگیری میکند. به
عنوان نمونه توانایی غلبه بر استرس یا فشارهای زندگی، تاثیرات مثبتی در جلوگیری از
برخی بیماریهای قلبی دارد.
نشانههای
فقدان سلامتِ روان
ممکن است که شما در حال برداشتن قدمهایی به سمت از بین بردن و یا به خطر انداختن
سلامت روان - و به دنبال آن سلامت فیزیکی- خود باشید در حالی که خودتان از آن بیاطلاع
هستید.
برخی از نشانههای عدم سلامت روانی عبارتند از:
- کنارهگیری از دیگران
- تغییر سریع در وزن
- پرخاشگری
- هذیان و توهّم (باورهای غلط)
- اشکال در تمرکز
- غمگینی و دلتنگی
- فقدان علاقه (لذت نبردن)
- رفتار بزرگمنشانه
- تحریکپذیری
- نگرانی و بیقراری
- رفتار نامناسب
تمرینات ذهنی-روانی جهت بهبود سلامتِ روان
رویایِ روز
داشته باشید.
چشمان خود را ببندید و تصور کنید که در مکانی رویایی هستید. به آرامی و عمیق
نفس بکشید. چه در کنار ساحل باشید، چه بر فراز قلۀ یک کوه، چه در جنگلی انبوه از
درختان سر به فلک کشیده و یا در هر مکان دیگر مورد علاقۀ خود، اجازه دهید که صلح و
آرامش پیرامون شما را فرا گیرد.
وجودتان را
از لحظههای هیجانانگیز و مثبت پُر کنید.
سعی کنید تمامی خاطرات، تجربیات، خوشیها، راحتیها و لذتهای گذشته را در ذهن
خود مرور کنید.
راههای
مقابله با اندیشههای منفی را بیاموزید.
افکار منفی میتوانند آزاردهنده و دائمی باشند. بیاموزید که چگونه در
این افکار وقفه ایجاد کنید. سعی نکنید که آنها را به کلی فراموش کنید چرا که امکان
آن وجود ندارد. در عوض اجازه ندهید که این افکار بر شما غلبه کنند.
در هر
لحظه تنها یک کار انجام دهید.
به عنوان مثال چنانچه برای قدم زدن و یا دیدار دوستان خود رفتهاید
تلفن همراه خود را خاموش کنید و تفکر "من باید این کار را انجام بدهم"
را از خود دور کنید.
ورزش کنید.
تمرینات ورزشی تا حدود زیادی بسیاری از مشکلات روحی-روانی را کاهش میدهند.
تمرینات و ورزشهای گروهی یا رفتن به باشگاه شما را از تنهایی و در خود فرورفتن بیرون
میآورد.
از سرگرمیهای
خود لذت ببرید.
هر آن چیزی که گمان میکنید برایتان نوعی تفریح و علاقهمندی شخصی محسوب میشود
را انجام دهید. این کار به نوعی جلوی بسیاری از فشارهای زندگی را میگیرد.
برای خود اهداف شخصی تعیین کنید.
لازم نیست که اهداف شخصیتان بلندپروازانه و یا جاهطلبانه باشد. به عنوان
مثال:
- تصمیم بگیرید کتابی را که سه سال پیش شروع به خواندن آن کرده بودید تمام کنید.
- هر روز در یک مسیر مشخص و در نزدیکی محل سکونت خود پیادهروی کنید.
- به جای این که منتظر زنگ تلفن باشید، گوشی تلفن را برداشته و به دوستان خود تلفن
بزنید.
هر اهداف سادهای هم که داشته باشید ولی چنانچه بتوانید آن را به انجام برسانید، این
عمل به شما اعتماد به نفس و حس رضایتمندی خواهد داد.
خاطرات
روزانهتان را بنویسید.
بعد از گذارندن یک روز سخت و پرفشار با نوشتن آنها خودتان را به نوعی تخلیه
کنید. این کار سبب تقویت روح و روان شما میگردد و نیز مقاومت بدن شما را نسبت به
بیماریها بیشترمیکند.
شادیها را قسمت کنید.
وقتی چیزی میبینید و یا میشنوید که شما را به خنده و شادی وا میدارد آن را
با دوستان خود به اشتراک بگذارید. حتی کمی خنده و شوخی میتواند تاثیر به سزایی در
سلامتِ روان ما داشته باشد.
کارهای داوطلبانه انجام دهید.
کارهای خیرخواهانه و داوطلبانه جزو کارهای "بُرد، بُرد"
محسوب میشوند. یعنی شما چیزی را از دست نمیدهید و همیشه برنده هستید. کمک کردن
به دیگران سبب میشود که ما نسبت به خود حس بهتری داشته باشیم. در عین حال
درگیرشدن در کارهای داوطلبانه روابط اجتماعی ما را با دیگران بهبود میدهد و
تجاربی که از این راه کسب میشوند به نوعی باعث تعادل در زندگی میشوند.
خودتان را تحویل بگیرید.
برای خودتان غذای خوب درست کنید. وان آب گرم بگیرید. به دوست و یا
فامیلی که سالها با آنها صحبت نکردهاید زنگ بزنید. روی صندلی پارک بنشینید و به
گلها و چمنها خیره شوید و از طبیعت لذت ببرید.
سلامتِ روان کودکان
هرگز در مورد سلامتِ روان کودکان خود غفلت نکنید. والدین همواره نقش اساسی و تعیین
کنندهای در شکلدهی تعادل روانی و اعتماد به نفس فرزندان خود دارند.
بهداشت و سلامتِ
روانِ خانواده
زندگی رشتهای از تحولات
است و هر مرحله از آن فشارها و سختیهای خاص خودش را به همراه دارد.
تشکیل خانواده دادن و پدر و مادر شدن یکی از این تحولات است که میتواند تجربۀ
بسیار لذتبخشی باشد. در عین حال پدر و مادر شدن میتواند امری خسته کننده و طلاقت
فرسا باشد.
طلاق و جدایی میتواند مشکلات و سختیهای خاص خود را داشته باشد، چه برای طرفین
درگیر و چه برای خانوادههای آنان.
از مرحلۀ کودکی به مرحلۀ مراقبت از پدر و مادر مسن خود رسیدن میتواند مشکلات جدیای
برای کانون خانواده ایجاد کند. بچهها با این پرسش اساسی روبرو میشوند که چگونه
میتوانند به بهترین نحو ممکن از پدر و مادر خود مراقبت و نگهداری کنند. و این
موضوع میتواند سرچشمۀ خشم، عصبانیت و احساس گناه باشد که در بسیاری از افراد
معمول است.
پا به سن گذاشتن و بازنشستگی یکی دیگر از دوران زندگی است که میتواند پرسشها و
نگرانیهای خاص خود را برای افراد ایجاد کند. پا به سن گذاشتن زندگی افراد را با
تحولات ویژهای مواجه میکند که میتواند منبع استرس و فشارهای روحی باشد. از طرفی
افراد توانایی و انرژی دوران جوانی خود را ندارند و مقاومت آنها در مقابل بیماریها
تا حدودی کمتر است. ترکِ فرزندان، از دست دادن کسانی که دوستشان داریم، احساس
تنهایی و ... از مشکلات این دوران از زندگی افراد است.
غلبه بر این مشکلات، بسیار سخت اما شدنی است. کلیدهای غلبه بر این مشکلات عبارتاند
از این که:
- تا چه اندازه این تغییرات را در زندگی خود پیشبینی کنیم و برای آنها آمادگی و
برنامهریزی قبلی داشته باشیم.
- تا چه حد بتوانیم روابطمان را با دوستان و اقوام خود حفظ کنیم.
- تا چه حد به زندگی علاقهمند باشیم و بخواهیم با آن درگیر شویم.

افزایش سن و سلامتِ روان
بالا رفتن سن تجربۀ مشترک همۀ ماست. پا به سن گذاشتن منبع بسیاری از فشارهاست. چرا
که در سنین بالا افراد دارای انرژی و مقاومت بدنی دوران جوانی خود نیستند. بیماریهای
ساده معمولاً مشکلات بیشتری را برای افراد به همراه میآورند.
فرزندانتان از شما دور میشوند. افرادی که برای شما عزیز بودند از دنیا میروند. بیشتر
تنها میشوید و تنهایی را بیشتر تجربه میکنید. در نهایت باید از کارکردن نیز دست
بکشید و بازنشسته شوید.
غلبه بر این مشکلات نیز بسیار سخت اما شدنی است. نکتۀ مهم این است که خود را برای
مقابله با این پدیده آماده کنید و در بارۀ آن بیاندیشید.
درک
تغییرات فیزیکی
هر چه قدر که سنتان بالاتر میرود تغیرات فیزیکی محسوستری در بدن شما
ایجاد میشوند. ممکن است که نسبت به گذشته سریعتر خسته شوید. ممکن است بیشتر از
گذشته مریض شوید. ممکن است قابلیت شنوایی دوران جوانی خود را نداشته باشید. ممکن
است بینایی دوران جوانی خود را نداشته باشید و موارد مشابه دیگر.
برای مقابله با این پدیدهها باید نکات زیر را مد نظر داشته باشید:
- واقعیت
را بپذیرید.
کتمان این واقعیات تنها زندگی را به کام شما و اطرافیانتان تلخ میکند. پس به
فکر علاج باشید. مثلاً عینک بزنید و یا از سمعک استفاده کنید و ...
- مثب
باشید.
به یاد داشته باشید که کم کردن سرعت به معنای توقف کامل نیست. این
امکان وجود دارد که شما قادر باشید همۀ کارهایی را که در گذشته انجام میدادید باز
هم انجام دهید. اما ممکن است که برای انجام آن به زمان بیشتری نیاز داشته باشید.
- به پزشک
خانوادگی خود بیشتر مراجعه کنید.
پزشک خانوادگیتان قادر است تا در صورت نیاز به هرگونه داروی تکمیلی و
یا ضروری برای حفظ سلامت شما، آن را در اختیارتان قرار دهد.
- مراقب
داروهای مصرفی خود باشید.
معمولاً در سنین بالا افراد داروهای مختلفی مصرف میکنند. گاهی مصرف برخی
از این داروها با داروهای دیگر ممکن است اثرات و عوارض مختلفی روی سیستم بدن شما
داشته باشد. مطمئن شوید که پزشک شما از همۀ داروهایی که مصرف میکنید آگاه است.
- مراقب و
مسئول سلامتی خود باشید.
خجالت نکشید که از پزشک خود سوالاتتان را بپرسید. برخی از پزشکان تمام
جزئیات را تا زمانی که شما نپرسیده باشید توضیح نمیدهند.
- عادات
غذایی خود را تغییر دهید.
سعی کنید تا رژیم غذای مناسب و کم چربیای را برای خودتان انتخاب کنید. بیش
از اندازه غذا نخورید.
- کمتر
الکل مصرف کنید.
در سنین بالا سیستم دفاعی بدن شما ضعیفتر میشود.
عزاداری و سلامتِ روان
هر چه سن شما بالاتر میرود به نسبت بیشتر شاهد از دست رفتن کسانی که دوستشان
دارید خواهید بود. بسیار با اهمیت است که راههای مقابله با عزاداری را بدانید.
برخی از این موارد عبارتند از:
- احساسات
خودتان را مخفی نکنید.
از دست دادن عزیزان و دوستان مانند زخمی شدن در میدان جنگ است. شما
نیاز به بهبودی دارید. اگر به خودتان اجازه ندهید که این مرحله را به درستی طی
کنید در واقع باری به مشکلات آیندۀ خود میافزایید.
- بازۀ
احساساتی را که درک میکنید بپذیرید.
اشک ریختن، عصبانیت و احساس گناه کردن عکسالعملهای طبیعی محسوب میشوند.
- رفتگان
را به خاطر بیاورید و در مورد آنان صحبت کنید.
عزیزی را که از دست دادهاید یکی از اجزای مهم زندگی شما محسوب میشد.
هر چند که عزاداری شما به پایان میرسد اما یاد و خاطرات آنها همیشه برای شما باقی
خواهند ماند.
- از
دوستان و خانوادۀ خود حمایت بخواهید.
آنها میتوانند در غلبه کردن بر داغدیدیگی یاریگر شما بوده و شما را
جهت تشکیل یک زندگی جدید یاری کنند.
- کسانی که قبلاً عزیزی از دست دادهاند را حمایت
کنید.
همان گونه که شما نیازمند به حمایت هستید آنها نیز نیازمند دوستی و حمایت
شما هستند.
تنهایی و سلامتِ روان
هر کسی نیاز به تنهایی و خلوت خود دارد اما تنها ماندن و تنها شدن بر خلاف میلتان
رنجآور است و میتواند شروعی برای افسردگی باشد. فرزندان شما درگیر مشکلات و
زندگی روزمرۀ خود هستند و افرادی که دوستشان داشتید نیز از دست رفتهاند. برای
مقابله با تنهایی نکات زیر ممکن است سودمند واقع شوند.
- سعی کنید فعال باقی بمانید و با جامعه بیشتر در تماس باشید. بسیاری از فرهنگسراها
و مراکز مربوط به فعالیتهای اجتماعی برنامههای مختلفی ارائه میدهند که میتوانند
جایگزین خوبی برای فعالیتهایی شوند که در گذشته توسط خانواده و یا دوستان شما را
سرگرم میکرند. شرکت در این برنامهها امکان یافتن دوستان جدید را هم به شما میدهد.
- کودکان و خردسالان میتوانند
به زندگی شما معنای تازهای ببخشند. سعی کنید تا دوستانتان مختلفی از ردههای سنی
مختلف انتخاب کنید. ممکن است تعجب کنید و باورتان نشود که تا چه اندازه میتوانید
با کسانی که سالها از شما جوانتر هستند مشترکات زیادی داشته باشید.
- بخشی از وقت خودتان را
با نوه و نتیجههای خود و یا کودکان دیگر در بین اقوام و فامیل بگذرانید. سعی کنید
تا به طور داوطلبانه با مهد کودکها و یا مدارس همکاری کنید.
- علائم و نشانههای
افسردگی را شناسایی کنید. بیاشتهایی و یا کاهش وزن، کم خوابی، نداشتن انگیزه و انرژی
کافی برای انجام امور و حتی فکر خودکشی همه از نشانههای افسردگی هستند. پزشک
خانوادۀ شما میتواند شما را به یک مشاور روانشناس معرفی کند.
بررسی آماری
عدم سلامت روان دلیل اصلی بسیاری از خودکشیهاست. طبق آمار و بررسیهای انجام شده
90 درصد از قربانیان خودکشیها از بیماری و یا عدم سلامت روان رنج میبردهاند.
بیشترین آمار خودکشی در بین افراد مبتلا به بیماریهای روانی، متعلق به بیماری
اسکیزوفرنی یا همان روانگسیختگی است. به طور عمومی خودکشی یازدهمین دلیل مرگ
افراد در کانادا گزارش شده است.
آمار
جهانی
طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت در هر 40 ثانیه یک نفر در گوشه و کنار
دنیا اقدام به خودکشی میکند. تنها در سال 2000 میلادی 8150000 نفر جان خود را در
اثر اقدام به خودکشی از دست دادند. این رقم بیش از دو برابر تعداد کسانی است که در
درگیریهای مسلحانه کشته شدند.
طبق آمار جهانی خودکشی چهارمین عامل اصلی مرگ افراد در ردههای سنی 15 سال تا 44
سال است.
آمار
کانادا
رتبۀ خودکشی در کانادا 15 نفر از هر 100 هزار نفر اعلام شده است. طبق
مطالعات صورت گرفته این رتبه در برخی از مناطق کانادا رقم بالاتری را به خود
اختصاص میدهد. به عنوان مثال در مورد قبایل سرخپوست (اینویت) که در نقاط شمالی
کانادا زندگی میکنند این رقم به 60 الی 75 نفر از هر 100 هزار نفر افزایش مییابد.
رتبۀ خودکشی در مردان چهار برابر زنان است. طبق گزارش وزارت بهداشت کانادا تنها در
ایالت اونتاریو در طی 10 سال گذشته تعداد افرادی که به دلیل خودکشی جان خود را از
دست دادهاند بیشتر از تعداد کسانی است که در حوادث رانندگی کشته شدهاند.
24 درصد از مرگ افراد بین 15 تا 24 سال به دلیل خودکشی میباشد. خودکشی دومین دلیل
مرگ افراد بین سنین 10 تا 24 سال اعلام شده است. 73 درصد از افرادی که به دلیل
اقدام به خودکشی در بیمارستانها پذیرش شدهاند بین ردۀ سنی 15 تا 44 سال میباشند.
پانویسها:
1. Mental Health
2. World Health Organization or WHO
3. Positive Approach to Psychology
4. Martin E.P. Seligman