زندگی، آثار و تحولات فکری
میرزا آقاخان کرمانی (بخش 1)
بهرام چوبینه
مقدمۀ
مهرگان: بررسی و تحقیق پیرامون زندگی برخی از افراد
بدون در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و فرهنگی زمان حیات آنان امری است بس دشوار و در
پارهای از موارد نشدنی. مهرگان بر آن بود تا در یکی از بخشهای "فرهنگ
عمومی" مهرگان تنها مرور مختصری بر زندگی "میرزا
آقاخان کرمانی" داشته باشد. طبق ساختار و سنت همیشگی مهرگان، که هدف اصلی آن
تنها بیان حقیقت و در حد امکان اطلاع رسانی بیغرض و درست است، به جمعآوری و
تحقیق در این زمینه پرداختیم. هرچه بیشتر به کنکاش و جمعآوری مدارک و اسناد پرداختیم،
مقالۀ "بهرام چوبینه" در این زمینه را کاملتر و تحقیقیتر یافتیم. لذا
بر آن شدیم تا به جای گِردآوری خلاصهای از زندگی و افکار میرزا آقاخان کرمانی، مقالۀ
کاملتر بهرام چوبینه در این زمینه تحت عنوان "زندگی، آثار و تحولات فکری
میرزا آقاخان کرمانی" را در چند قسمت و به صورت دنبالهدار در این بخش از
مهرگان خدمت خوانندگان خود ارائه دهیم. امید است که مورد پسند و استفادۀ همگان
واقع گردد.
***
در تاریخ ایران کمیاب نیستند کسانی که در قبال ضربات سنگین سرنوشت
و بیعدالتیها از اعماق وجود خود گستاخی و سرکشی نشان داده باشند. "میرزا
آقاخان کرمانی" از جمله افراد نادریست، که نه تنها زندگی آرامش به صورت
ظاهر دستخوش تغییرات گشت، بلکه به سبب همان ضربات سنگین نامرادیها و بیعدالتیها،
آن چنان مسیر زندگیاش تغییر و تحول یافت که با هیچ معیار و مقیاسی قابل درک نیست.
میرزا آقاخان کرمانی در سراسر مسیر زندگیاش فقط با احساس خود عمر گذرانده، و به
همین سبب تصویر عقلانی و جانداری از زندگی و افکار او ترسیم کردن کار دشواریست. پس
بهتر آن است، ما هم سر از بندگی عقل برتابیم و دل به فرمان احساس و دانستگیهای
ناچیز خود برنهیم.
"میرزا عبدالحسین" مشهور به میزرا آقاخان کرمانی در سال 1270
هجری قمری در قلعۀ "مشیز" از دهات "بلوک بردسیر" کرمان متولد
شد. [1] پدرش آقا عبدالرحیم مشیزی از ملّاکین آن سامان
بود و از پیروان مشهور فرقۀ علیاللهی به شمار میرفت. مادر میرزا آقاخان نوۀ مظفرعلی شاه کرمانی از
پیروان مشتاق علیشاه و به مانند همسرش علیاللهی بود.[2]
به
درستی روشن نیست که میرزا آقاخان کرمانی از چه زمانی در شهر کرمان به تحصیل
پرداخته است. اما بیتردید نوشتن و خواندن را در بردسیر آموخته و احتمالا ً در
سنین نوجوانی برای تحصیلات عالی به کرمان رفته است. در کرمان چنانکه مرسوم حوزههای
علمیۀ آن زمان بود به تحصیل فقه و اصول، حدیث و روایت، تاریخ ملل و نحل، کمی
ریاضیات، منطق، طب، حکمت و عرفان پرداخت. وی در کرمان در خدمت "حاجی آقا صادق"
که از تلامیذ "حاجی سبزواری" و " آقا احمد مجتهد" و از همه
مهمتر نزد "ملا محمد جعفرکرمانی" معروف به "شیخ العلماء" که
از علمای عصر خود در کرمان بود، به تحصیل مشغول شد.[3]
"ملا محمدجعفر" مردی حکیم، بزرگواری بنام، و یکی از پیشوایان دیرین نهضت آزادی ایران بوده
و هفتاد سال عمر کرد و بارها به دستور ناصرالدین شاه به اتهام بابیگری زندانی شد.[4] وی پسران متعددی داشت، لیکن میرزا آقاخان با
پسر دوم او احمد، که بعدها به "شیخ
احمد روحی" معروف شد دوستی عمیقی پیدا کرد.[5]
میرزا آقاخان هیچگاه دوران طلبگی را نزد "ملامحمد جعفر" از یاد نبرد،
به همین سبب "شیخ احمد" را بسیار عزیز و گرامی میشمرد و همیشه او را در
حضور دیگران با احترام "استادزاده" میخواند. این دو یار دبستانی در
کرمان دوستان جانی شدند و بعدها همسفر و شریک رنج و راحت زندگی این جهان و آن
جهانی یکدیگر گردیدند.[6]
در
خانوادۀ میرزا آقاخان عقاید افراطی و غالیانه ریشۀ عمیقی داشت و اجداد مادری و به
ویژه پدری وی به غالیگری اشتهار داشتند. پس وی درچنین خانوادهای متولد و در آغوش
همین خانواده، با همان عقاید غالیانه رشد و نمو یافت و تربیت معنوی و اعتقادات
اولیهاش چیزی جز مخلوطی از اندیشههای عامیانه و به ظاهر صوفیانه نمیتوانست
باشد. ما به درستی نمیدانیم که "حاجی آقا صادق" و " آقا احمد
مجتهد" چه گونه میاندیشیدند و چه مشرب و روشی در تدریس داشتند. اما به خوبی میدانیم
که محبوبترین استادش "ملا محمد جعفر کرمانی" پدر شیخ احمد روحی، از
بابیان اولیه، و پس از تیرباران سید باب درتبریز[7]،
از طرفراران متعصب و سرسخت "صبح ازل" بوده است[8].
بیتردید میرزا آقاخان در مجلس درس همین ملا محمد جعفرکرمانی با آراء، عقاید و
اندیشههای "شیخ احمد احسائی"[9]
و سید باب آشنا شد و به سبب همنشینی و دوستی با شیخ احمد روحی تمایلاتی به فرقۀ
بابی ازلی پیدا کرده است. این آشنایی و همنشینی در مسیر زندگی میرزا آقاخان
تغییری را ایجاد کرد که به یکباره زندگی آرام و تا حدودی راحت او را دستخوش
ناآرامی و هیجان متوالی نمود.
کرمان در گذشته و حال از مراکز تجمع فرق اسلامی و غیر اسلامی بود. دراویش نعمتاللهی
که نخست از سُنیّان متعصب و سپس در دوران صفویه با تطمیع مرشد آنان، شیعۀ دوازده
امامی متعصب گردیدند و شیخیهای طرفدار "حاجی کریمخان کرمانی قاجار"،
اکثریت قابل توجهی را درکرمان داشتند. این دو گروه در حقیقت تمامی قدرت و ثروت آن
نواحی را بین خود برادروار تقسیم و دستگاه و خرگاه مجللی برپا کرده بودند.
علیاللهیها، ازلیها، بابیهای طرفدار بهاءالله و زرتشتیان، ساکنین اصلی و قدیمی
سرزمین ایران در کرمان سکونت داشتند. هر چند که زرتشتیان مورد اذیت و آزار همه
قرار میگرفتند، اما با همۀ سختیها و مرارتها، میهن خود را به خاطر عشقی که به
این سرزمین کهنسال داشتند ترک نکردند و زندگی را با همۀ خفّت و خواری ادامه میدادند.
مسافرت "ادوارد براون"[10]
مستشرق شهیر انگلیسی به ایران، با خروج میرزا آقاخان کرمانی از ایران همزمان بود.
ایرانشناس نامبرده ماهها در یزد و کرمان مهمان بابیها، ازلیها و زرتشتیان آن
نواحی بوده و پیرامون زندگی و عقاید آنان مطالب مشروحی در آثار گوناگون خود و به ویژه
در سفرنامۀ خود نقل کرده است. وی به زندگی رقتبار زرتشتیان اشارۀ غمانگیری میکند
و مینویسد:
"از آنچه در یزد و کرمان و سایر نقاط ایران شنیدم زرتشتیها به درستی و امانت
معروف هستند. معالوصف بعضی از مسلمین متعصب آنها را اذیت میکنند و علتش این است
که آنها را مشرک میدانند و لذا مقام آنها در نظر مسلمین پستتر از عیسویها و
یهودیهاست که اهل کتاب هستند و به همین جهت تمام زرتشتیها باید لباس زرد دربرکنند
و حق ندارند که عمامۀ خود را محکم ببندند و طرز پیچیدن عمامۀ آنها باید با
مسلمانان فرق داشته باشد و نیز نباید سوار براسب شوند و هنگامی که سوار بر
اُلاغ هستند اگر یک مسلمان را میبینند باید از اُلاغ فرود بیایند و لو ازحیث سن و
سال و مقام از مسلمانان مزبور برتر باشند.[11]"
شرقشناس نامبرده در
سفرنامهاش از تحقیر و ظلم به زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان و بابیان پیاپی یاد میکند.
"دوختن پارچۀ زرد رنگ برسینۀ یهودیان و زرتشتیان در ایران، ظاهراً از
ابتکارات مُلایان در دوران صفویه بود و سابقهای چند صد ساله و طولانی داشت"[12]؛ "به ویژه ملایان برای این رفتار
غیرانسانی، روایات جعلی و ساختگی از امامان شیعه نقل، و به این وسیله، ستمگری و
اعمال خشونتبار خود را کاری شرعی و از فرایض دینی قلمداد میکردند.[13]"
کرمان خرابهای بیش نبود و به قول میرزا آقاخان شهر کرمان "گورستان
فلاکت" و ساکنیناش "زندهبهگوران نکبت" که "درامواج بلاها و
اقسام عذابها و شکنجهها گرفتار و به هر مصیبت و بدبختی دچار" بودند. این
اشباح متحرک با بحثهای فرقهای و مجادلات عوامانه به آن شهر خشک و بیروح، ظاهراً
جانی میبخشیدند. این مباحثات بیهوده که معمولاً با عدم احترام به عقاید دیگران
انجام میگرفت، نتیجهای جز دشمنی و کینهتوزی به همراه نمیآورد و چنانکه میدانیم
این سرشت و طبیعت همۀ مجامع فقیر و عقبافتاده از قافلۀ تمدن است.
مردم این گونه جوامع به سبب بیکاری، فقر، عدم فرهنگ و دانش، خُرافاتی متولد و سپس
در گوشههای دورافتاده و بیآب و علف "زندهبهگور" میشوند. کرمان نیز
سرزمین مناسبی برای رشد عقاید خرافی و مباحثات بیحاصل بود.
بازار این گونه مجادلات به سبب پیدایش و ادعاهای سید باب و سپس رقابت میان مدعیان
نیابت او "صبح ازل"[14]
و برادر ارشدش "بهاءالله" دو رهبر متنفذ بابیان گرمی و شور و حرارت
مطبوعی یافته بود.
هر دو گروه یکدیگر را مطرود و به نادرستی متهم میکردند. این بحثها و جدالهای
لفظی میان طرفدارن آنها، که گاهی به زدوخورد و کشمکشهای خشونت بار میکشید، در
پیروان هر دو گروه دودلی و تردید ایجاد میکرد و در انتخاب صبح ازل و یا بهاءالله
مردد نگاه میداشت[15].
به طوری که یکی از بابیان با صراحت به براون گفته بود: "بین بهاءالله و صبح
ازل مردد هستم و نمیدانم کدام برحق هستند، ولی در برحق بودن خود باب تردید ندارم".
[16]
روابط
میان ازلیان و بهائیان همیشه تیره بود، و به دشمنی و فتنهانگیزی میان یکدیگر میپرداختند.
ادوارد براون شواهد فراوانی از کینهجوئیهای آنان یاد میکند و نشان میدهد که از
هیچ کوششی برای خفت و خواری یکدیگر کوتاهی نمیکردند. دشمنی بین فرقههای مذهبی به
عمال حکومت فرصت آن را میداد تا آزادانه به همۀ آنان ظلم روا دارند و آنچه که میل
مبارکشان بود به انجام رسانند. مثل اینکه همه و همه از "رعیت" تا
"عمال حکومت" دست به دست هم داده بودند تا یک جامعۀ سراسر وحشت و شقاوت
به وجود آورند.
برای بیان عمق ذلت، خفقان و تباهی ساکنین نگونبخت جامعۀ ایرانی و طبیعتاً شناخت
جامعه و محیطی که میرزا آقاخان در آن رشد و نمو یافته بود، مجبوریم واقعیتی را که
ادوارد براون در اقامت یک سالۀ خود در ایران گزارش کرده، بیاوریم. درکرمان بابیان
از ترس مفتّشین و خبرچینانِ حکومتی، کتابهای مقدس خود را که به آن اعتقاد و ایمان
داشتند و مورد احترامشان بود، با لعنت و دشنام همراه میکردند تا اگر روزی ناگهان
مورد هجوم مردم متعصب و مأمورین حکومتی قرار گیرند با نشان دادن آن جملات، گریبان
خود را از شر مهاجمین جاهل و ظالم رها سازند. این گونه اقدامات در عین حال بیانگر
نفوذ و رسوخ رسوبات کثافت تقیه در لایههای کل جامعۀ ایرانی بود و ماهیت بیمارگونۀ
آن را بیشتر نشان میدهد.
ادوارد براون مینویسد:
"نخودبریز به ملاقات من آمد و میرزای فقیری موسوم به میرزا احمد را با خود
آورد. میرزا احمد بعضی از الواح و رسائل بابی را برای خود استنساخ کرده و درکتاب
جمع آوری نموده بود، ولی چون میدانست که نگهداری یک چنین کتابی خطرناک است و شاید
سبب قتل او شود به فکر افتاده که در آخر کتاب چیزی [جمله ای] را هم به متن اصلی
ضمیمه کند. مطلبی که میرزا احمد [بابی] به متن اصلی کتاب اضافه کرده بود این بود
"چنین میگویند فرقۀ ضاله وگمراه و کذاب بابی..."[17]
پانویسها:
1. "هشت بهشت". تهران، مرداد 1339 شمسی؛ با مقدمۀ افضلاللمک
کرمانی صفحۀ ده.
2. برخی از نویسندگان، عمداً و با آگاهی برای مخدوش کردن ذهن خوانندگان به جای
عنوان "علیاللهی" واژۀ "اهل حق" را به کار میبرند. برای
مطالعۀ بیشتر در پیرامون تاریخ و عقاید اهل حق یا علیاللهیان مراجعه کنید به
"لغت نامۀ" علامه دهخدا زیر واژه غلاة.
"سرسپردگان" تالیف سید محمد علی خواجهالدین، انتشارات منوچهری، تهران. و
یا جلد سوم "تشیع و سیاست در ایران" فصل غلاة شیعه، تألیف بهرام چوبینه.
3. "هشت بهشت" ، مقدمه، صفحه 5.
4. "انقلاب ایران" تألیف ادوارد براون ترجمۀ احمد پژوه، انتشارات معرفت
تهران، صفحه 410.
5. "انقلاب ایران" صفحه 410.
6. "اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی" تالیف فریدون آدمیت صفحه 15 و 14.
انتشارات خیام.
7. "سید علی محمد باب" فرزند سید محمدرضای بزاز در سال 1235 هجری قمری
(1819م) در شهر شیراز متولد شد. پدرش در کودکی وی وفات یافت و او تحت سرپرستی دایی
خود حاج سید علی به شغل پدر مشغول شد، ولی چون مجذوب مسائل مذهبی بود سفری به کربلا
رفت و قبور ائمه را زیارت کرد و چند بار در سر درس سیدکاظم رشتی حاضر شد و
مورد توجه سید قرارگرفت. پس از فوت سید، مورد استقبال عدهای از شاگردان او گردید.
در سن 25 سالگی دعوی "بابیت" و سپس "مهدویت" کرد. در مدتی
اندک 18 تن بدو گرویدند و آنان به حروف "حی" یعنی زنده موسوماند. بعدها
دعوت او بالا گرفت و سبب قیامهای بابیان در مازندران، زنجان و نیریز شد. به دستور
میرزا تقیخان امیرکبیر و موافقت ناصرالدین شاه قاجار، گروه بسیاری از بابیان به قتل
رسیدند و در تبریز مجلس مباحثهای بین علما و سید باب با حضور ولیعهد تشکیل شد
(1263 ه.ق.) و علما حکم بر ارتداد و قتل باب دادند و او را در تبریز تیرباران
کردند (1266ه. ق./ 1850 م).
از باب آثار فراوانی موجود است. از آن جمله "بیان فارسی"، "بیان
عربی"، "دلائل السبعه"، "احسن القصص" را میتوان نام
برد.
8. "هشت بهشت" صفحۀ 286 و یا:
Materials For The
Study of the Babi Religion, Compiled By Edward
G. Browne, Cambridge 1918
ملاجعفر کرمانی و پسرش شیخ احمد روحی از مخالفین سرسخت بهاءالله و از طرفداران میرزا
یحیی صبح ازل بودند. ظاهراً ملاجعفر کرمانی و پسرش شیخ احمد روحی در کرمان به آزار
بهائیان میپرداختند و به همین سبب مورد خشم و نفرت بهاءالله قرار گرفته و از جانب
او به "جعفر کذاب ... [و] ابنائش اخبث از او" ملقب شده بودند. شیخ احمد
روحی در مابقی عمر به مخالفت با بهائیان پرداخت، اما با بهائیان نیز مراوده داشت.
در همین ایام که شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی با همکاری سیدجمالالدین،
روابطی را با سران بهائی آغاز کرده باشند. شیخ احمد نامههای متعددی برای بهاءالله،
به عکا فرستاد و آن طوری که نویسندگان بهائی مینویسند: "از اعمال گذشته خود
توبه کرد. اما باز ره عناد پیمود و به خیالات دیرینه خود مشغول شد". میرزا
آقاخان در اسلامبول با بهائیان روابطی داشت و مقداری از اطلاعات خود را در پیرامون
بابیان و بهائیان، مدیون همین مراودات بود. با سرسختی تقاضای دیدار بهاءالله را
کرد و بالاخره به عکا برای ملاقات بهاءالله رفت. میرزا آقاخان پس از بازگشت از عکا
در روزنامۀ اختر گزارشی پیرامون این سفر و ملاقات خود با بهاءالله منتشر کرد و
نسبتهایی به بهاءالله داد. دراین مورد مراجعه کنید به کتاب:
The Revelation of
Baha’u’llah, By: Adib Tahirzadeh, P 434-439
9. "شیخ زینالدین احمد احسائی" پیشوای شیخیه، فرقهایست از شیعۀ
اثناعشری. شیخیه در استنباط مسائل فقهی جزو اخباریان و مخالف با اجتهاد از طریق
اعمال اصول فقهاند. نسبت شیخی و شیخیه نیز از همین روست. از اصول عقاید شیخ احمد
احسائی ضروری ندانستن اعتقاد به "عدل" و "معاد" در اصول دین
است. چه، گویند اعتقاد به خدا و نبوت متضمن اقرار به صفات ثبوتی خدا و آنچه رسول
الله آورده میباشد، ولی در مقابل اعتقاد به رکن را واجب میدانند. "رکنرابع"
یا "شیعۀ کامل" در مذهب شیخیه همان معنی "مرجع تقلید" را، در
شیعۀ دوازده امامی دارد. شیخ احمد احسائی معتقد بود که امام دوازدهم در سنۀ 260
هجری قمری از انظار غایب گردیده و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و تا زمانی که مهدی
یا صاحبالزمان ظهور نکرده باید مابین مؤمنین فردی باشد که بلاواسطه با امام غایب
اتصال و رابطه داشته و واسطۀ فیض بین امام غایب و امت باشد. این چنین شخص را
باصطلاح شیخیه "شیعۀ کامل" و یا "رکن رابع" گویند. شیخیه به سبب
غلو در درجات علیابن ابیطالب و فرزندانش از زمرۀ فِرق غلاة شیعه بشمار میروند.
اندیشۀ "ولایت فقیه" ترکیبی فریبنده و آمیختهای از عقاید و اندیشههای
شیخ احمد احسائی و دیگر فرقِ غلاة شیعه است.
پیروان شیخ احمد احسائی پس از مرگ وی دور جانشین او "سید کاظم رشتی"
گرد آمدند، اما پس از مرگ سید کاظم رشتی بر سر پیشوایی شیخیه اختلاف رخ داد؛ قسمت
اعظم مریدان سید به سیدعلیمحمد باب پیوستند و در راه عقاید باب کشته شدند. عدهای
از مریدان سید کاظم رشتی از حاج محمد کریمخان کرمانی پیروی، و به "کریمخانیان"
اشتهار پیدا کردند. بیشتر اینان در کرمان، بهبهان و تهران سکونت دارند. دستهای از
شیخیه به شاگرد شیخ احمد احسائی، "ملامحمد ممقانی" گرویدند و به شیخیۀ
ممقانی معروف هستند. دستهای دیگر از آنان بر "میرزا شفیع تبریزی"
اجتماع و اینان در تبریز و نواحی آن و در کربلا و بعضی شهرهای شیعهنشین عراق به سر
میبرند. میرزا شفیع تبریزی و به ویژه حاج محمدکریمخان کرمانی در مخالفت با عقاید
باب و دشمنی با بابیان از هیچ کاری روی گردان نبودند. حاج محمد کریمخان کرمانی در
رد باب و عقاید وی چند کتاب و رساله نوشت از آن جمله "رسالۀ تیرشهاب در راندن
باب خسران مآب"، "رسالۀ رد باب مُرتاب" و "ازهاق الباطل"
چاپ شیخیۀ کرمان. بهاءالله در نامهای (لوح قناع) جواب ایرادات حاجی محمدکریمخان
کرمانی را داده و حاجی را سرزنش و جاهلنما نام میبرد. مقتدای کنونی شیخیۀ کرمان،
ابوالقاسم ابراهیم نواده حاج محمدکریمخان کرمانی است.
10. ادوارد براون در ماه صفر سال 1305 مطابق با اکتبر 1877 میلادی یک سال پس از
خروج میرزا آقاخان
از کرمان به ایران سفر کرد و پس از یک سال اقامت در ایران در صفر 1306 به لندن
بازگشت و سال بعد، از طریق اسلامبول به دیدار صبح ازل به شهر ماغوسا در جزیره Famagusta قبرس رفت و مدت 15 روز از 26 رجب تا 14
شعبان 1307/18 مارچ تا 5 آپریل 1890 میلادی مهمان ازل و بلافاصله در تاریخ 22
شعبان 1307/13 تا 20 آپریل 1890 میلادی به عکا به دیدار بهاءالله میشتابد و در 29
شعبان 1307 عکا را ترک میکند. احتمالاً میرزا آقاخان و شیخاحمد روحی و دیگر
بابیان و ازلیان ساکن اسلامبول، در هنگامی که ادوارد براون در اسلامبول و سپس در
شهر ماغوسا در جزیرۀ قبرس در نزد صبح ازل بوده، آشنایی و سپس همکاری آغاز کردهاند.
11. کتاب "یک سال در میان ایرانیان"، ترجمه ذبیح الله منصوری، انتشارات
معرفت صفحه 334.
12. "تشیع و سیاست در ایران" جلد سوم، فصل صفویه.
13. "توضیح المسائل" شجاع الدین شفا، صفحه 680 و 589
14. پس از تیرباران سید باب در تبریز پیروان او بر میرزا یحیی صبح ازل گردآمدند
و بهاءالله نیز "به حسب ظاهر" متابعت برادر کوچکتر را پذیرفت (بهاءالله
13 سال بزرگتر از صبح ازل بود). میرزا یحیی، معروف به "صبح ازل"
و"حضرت ثمره" و "میرزا حسین علی"، معروف به
"بهاءالله" فرزندان میرزا عباس نوری وزیر، از دو مادر هستند. پس از واقعۀ
سوء قصد به ناصرالدین شاه صبح ازل که در آن ایام در نور مازندران بود فیالفور با
لباس مبدل به بغداد گریخت و با وجود این که حکومت هزار تومان جایزه برای دستگیری
وی قرار داده بود معهذا صبح ازل توانست خود را از سرحد ایران به بغداد رساند (1269
هجری 1853 م). چهار ماه بعد برادر ارشد او بهاءالله که در زندان سیاه چال تهران
محبوس بود به دستور حکومت با عدهای از کسانش به بغداد تعبید شد. بهاءالله چندی در
بغداد بین بابیان بهسر برد و سپس کسوت درویشی پوشیده در حدود سلیمانیۀ کردستان
اقامت گزید. پس از مراجعت به بغداد در باغ نجیب پاشا نزدیک بغداد به سال 1279
هجری/ 22 آپریل 1863 میلادی در نزد عدهای از بابیان دعوی "من یظهرالهی"
که موعود سید باب بود کرد و از اینجا بین پیروان او که "بهائی" و
"بهائیه" خوانده میشوند و اقلیت ناچیزی از بابیان منجمله طرفداران
میرزا یحیی صبح ازل که به جانشینی باب منصوب شده بود، تفرقه پدید آمد و بین دو
برادر اختلاف افتاد. هر دو برادر حدود ده سال در بغداد بهسر بردند. این اختلافات
پس از این بالا گرفت. دولت عثمانی با فشار دولت ایران مجبور شد هر دو برادر را با
عدۀ زیادی از طرفداران و خانوادههای آنان به ادرنه و سپس در 5 ربیع الاخر 1285 /
26 جولای 1868 میلادی صبح ازل را به جزیرۀ قبرس و بهاءالله را به عکا در فلسطین که
به امپراطوری عثمانی تعلق داشت تبعید کند. جدایی و اختلاف کامل این دو برادر از
این زمان استحکام یافته است. میرزا یحیی ازل برمقام جانشینی خود پایدار ماند و عدۀ
قلیلی از بابیان ریاست او را تمکین کردند و که "بابی ازلی" معروف میباشند.
صبح ازل در 1246 متولد و در روز شنبه یازدهم جمادیالاول سال 1330 قمری / 29 آوریل
1912 میلادی در سن هشتاد و دو سالگی در شهر فام آگوستا در جزیره قبرس که مدت چهل و
پنج سال در آنجا تبعید بود درگذشت. بهاءالله مؤسس آیین جدیدی شد که بنام خود او
"آئین بهائی" خوانده میشود. بهاءالله در دوم محرم 1233 قمری / 12
نوامبر 1817 میلادی متولد و در 1309 قمری مطابق با 1892 میلادی در عکا درگذشت.
مطالب بالا را با جمال از "لغت نامه" علامه علی اکبر دهخدا نقل کردیم.
مراجعه کنید زیر واژه های "باب"، "حسین علی بهاء"، "صبح
ازل" و "بهاءالله" و غیره.
15. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب "یک سال در میان ایرانیان".
ادوارد براون در این کتاب شواهد فراوانی از اختلافات ازلیان و بهائیان نقل میکند.
به گمان ما اگر عنوان کتاب یک سال در میان بابیان نامیده میشد، بیشتر برازندۀ
محتویات کتاب بود. هدف از مسافرت براون به ایران تحقیق و بررسی پیرامون عقاید باب
و اوضاع بابیان و نفوذ آنان در اجتماع آن دوران ایران بوده است. مسافرت براون
مصادف با خروج میرزا آقاخان کرمانی از ایران بود و هنوز ناصرالدوله حاکم کرمان
بوده است. در مقدمۀ ادوارد براون برکتاب "نقطة الکاف" و همچنین دیگر
آثار براون در پیرامون بابیت و بهائیت اشاراتی در پیرامون اختلافات ازل و بهاءالله
دیده میشود. در کتاب "بهائیان" تألیف سیدمحمدباقر نجفی، ناشر کتابخانه
طهوُری، تهران چاپ 1357 خورشیدی، که ردیهای مفصل و قطور بربهائیت است، به مطالبی
در پیرامون اختلافات ازل و بهاءالله پرداختهاند.
16. "یک سال در میان
ایرانیان" صفحات 474، 390 و 391.
17. "یکسال در میان ایرانیان" صفحه 473. همچنین نگاه کنید به زیرنویس
صفح 57 کتاب "اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی".
سوتیترها
هر چند که زرتشتیان مورد اذیت و آزار همه قرار میگرفتند، اما با
همۀ سختیها و مرارتها، میهن خود را به خاطر عشقی که به این سرزمین کهنسال داشتند
ترک نکردند و زندگی را با همۀ خفّت و خواری ادامه میدادند.
کرمان در گذشته و حال از مراکز تجمع فرق اسلامی و غیر اسلامی بود.
از آنچه در یزد و کرمان و سایر نقاط ایران شنیدم زرتشتیها به درستی و امانت معروف
هستند. معالوصف بعضی از مسلمین متعصب آنها را اذیت میکنند و علتش این است که
آنها را مشرک میدانند و لذا مقام آنها در نظر مسلمین پستتر از عیسویها و یهودیهاست.
دوختن پارچۀ زرد رنگ برسینۀ یهودیان و زرتشتیان در ایران، ظاهراً از ابتکارات مُلایان
در دوران صفویه بود و سابقهای چند صد ساله و طولانی داشت.
دشمنی بین فرقههای مذهبی به عمال حکومت فرصت آن را میداد تا آزادانه به همۀ آنان
ظلم روا دارند و آنچه که میل مبارکشان بود به انجام رسانند.
از اصول عقاید شیخ احمد احسائی ضروری ندانستن اعتقاد به "عدل" و
"معاد" در اصول دین است. چه، گویند اعتقاد به خدا و نبوت متضمن اقرار به
صفات ثبوتی خدا و آنچه رسول الله آورده میباشد، ولی در مقابل اعتقاد به رکن را
واجب میدانند.
پیروان شیخ احمد احسائی پس از مرگ وی دور جانشین او "سید کاظم رشتی" گرد
آمدند، اما پس از مرگ سید کاظم رشتی بر سر پیشوایی شیخیه اختلاف رخ داد؛ قسمت اعظم
مریدان سید به سیدعلی محمد باب پیوستند و در راه عقاید باب کشته شدند. |