سال دوم / شمارۀ دوازدهم / ادبیات / داستان‌های پیامبران در مثنوی / آیدین مختاری

داستان‌های پیامبران در مثنوی
گردآوری مجموعه: عبدالرضا سیف

گزینش متن، تهیه و تنظیم: آیدین مختاری

اشاره:

اگر بپذیریم که "عرفان چیزی نیست مگر نگاهِ هنری و جمال شناسانه نسبت به الاهیات و دین"[1] و عرفان اسلامی هم جز نگاه هنری به دین مبین اسلام نیست، ناگزیر از بیان این نکته خواهیم بود که مثنوی مولانا والاترین نگاه هنری را به دین اسلام، داشته است. بنیادی‌ترین آموزش‌های عرفان اسلامی را می‌توان در اثر سترگ مولانا جلال الدین محمد بلخی، یعنی مثنوی معنوی مشاهده کرد. مولانا برای بیان اندیشه‌های خود از داستان‌ها و حکایت‌های بسیاری بهره برده است که بسیاری از آن‌ها داستان‌های پیامبران است.


مولانا در پی آموزش است، و در این رهگذر از هر وسیله‌ای استمداد می‌جوید و سرانجام نیز با بیان هنرمندانۀ خود، کار را به کمال می‌رساند و در نتیجه بیشترین تأثیر را روی مخاطب می‌گذارد. مجموعۀ این حکایات و داستان‌ها در کتاب ارزشمند داستان‌های پیامبران در مثنوی گرد آمده است که به شکل جامع و روشن بهره‌گیری مولانا از آنها و شرحشان در مثنوی را بررسی کرده و منعکس می‌سازد. در واقع این کتاب از بخش‌هایی تشکیل شده که به نگرش مولوی از آدم تا خاتم می‌پردازد. امید است که این مقاله مورد توجه، مایۀ الهام و مفید از برای اهل معرفت، دانایان و صاحبدلان قرار گیرد.

 

حکایت منتخب در این بخش، داستان حضرت ادریس است.

 

***

 

ادریس پیامبر

 ادریس نام پیامبری است که در قرآن (انبیاء 85، مریم 7-56) از او یاد شده است.

و این نام پیغامبری است مشهور. گویند از جهت درس گفتنِ بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث النعمة خوانند و نعمای ثلثۀ او پادشاهی و حکمت و نبوت بود، و او حیات جاوید یافت و اکنون در بهشت می باشد.[2] نام پیغمبری معروف که به تن در بهشت است و رفعناه مکاناً علیاً در شأن اوست، و آن مشتق از دروس است و دروس ناپدید شدن نشان باشد و او را بدان نام بردند، بدین که ناپدید شد نشان او از این جهان (مؤید الفضلاء).

نسب او را چنین آورده‌اند: ادریس بن مارد بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم و نام مادر او قینوس است. قدما او را هرمس و گاه هرمس مثلث نامند.

قفطی گوید: ادریس، اهل تواریخ و قصص و تفسیر، ذکر او آورده‌اند و من آنچه را حکمای خاصه روایت کرده‌اند در این‌جا نقل می‌کنم: حکما در مولد و منشأ او و کسانی که وی از آنان پیش از نبوّت اخذ علم کرده اختلاف کرده‌اند. فرقه‌ای گویند وی به مصر متولد شد و او را هرمس الهرامسته نامیدند و مولد او منف است، و گفته‌اند این نام به یونانی أرمیس است و به هرمس تعریف شده و معنی ارمیس عطارد است و دیگران گفته‌اند نام او به یونانی طرمیس است و او را عبرانیان خنوخ گویند و معرف آن أخنوخ است و خدای عزّوجل در قرآن او را به نام ادریس خوانده‌است ... او اول کس است که حکمت و علم نجوم را استخراج کرد و خدای عزّوجلّ اسرار فلک و ترکیب آن و نقاط اجتماع کواکب را در فلک و عدد سنین و حساب را بدو آموخت ...[3]


در قرون وسطی، هرمس را همان طاط (توث) مصریان و اخنوخ یهودیان و هوشنگ ایرانیان و ادریس مسلمانان می‌پنداشته‌اند.
[4]

هرمس، معرف آرمس است، به معنی تیر یا عطارد که نام رومی آن مرکور از مرکس به معنی تجارت گرفته شده است.[5]
وی نخستین کسی بود که خط نوشت و جامه دوخت. لباس پوشیدن و بنای شهرها و وضع نجوم و تقویم هم بدو منسوب است. حق تعالی، او را الهام داد که به رأی العین سیر ستارگان می‌دید و تأثیر آن را می‌شناخت.[6]

ادریس سیصد و ‌شصت‌وپنج سال در زمین بزیست. فقط یک ساعت جان از او جدا شد، و آن هنگام افطار (غروب آفتاب) بود. سپس خواست که او را به آسمان برند. در این گشت و گذار، از جهنم گذشت و در بهشت ساکن شد.[7]

داستان ادریس، از جهاتی هم روایات مربوط به مهر را به یاد می‌آورد؛ 365 سال عمر، قبض روح به هنگام غروب خورشید، توقف در آسمان چهارم که فلک خورشید است. شاید همین شباهت‌های مختصر موجب شده که برخی به آمیزش قصص ادریس با اساطیر مهری اشاره می‌کنند.[8]

در ایلیاد، از هرمس به عنوان راهنمای ارواح مردگان به جهان زیرزمین، نگاهبان راه‌ها، و خداوند تجارت و فصاحت و موسیقی یاد شده است. آلت موسیقی "گیتار" را منسوب به او دانسته‌اند.[9]

 

در مورد نوح و ادریس، که عرفان نظری و اصحاب مکتب ابن عربی اولی را مظهر تنزیه عقلی و دومی را صاحب تنریه عقلی و نفسی – که به ترتیب اسم سبّوح و قدّوس از اسماء حسنی منشأ آنهاست – می‌دانند، عرفان کشفی مولانا بیشتر به مرتبۀ تجرید و تروحُن ادریس که استغراق وی در معرفت و تبدیلش به عقل مجرد هم با آن مربوط است، نظر دارد ... در مورد ادریس که قرآن کریم[10] وی را از صابران می‌خواند نیز نیل به این مرتبه که وی را نزد صوفیه مظهر و نمونۀ مرگِ قبل از مرگ کرد، حاصل آمد. اما رفع این صدیق قرآنی[11] که حکما وی را با هرمس منطبق دانسته‌اند، و بعضی از اخنوخ مذکور در تورات تطبیق کرده‌اند، چنانکه در اشارات اهل عرفان است، ناشی از غلبۀ روحانیت بر طبیعت وی بود. گویند چون مکرر انسلاخ و معراج برایش حاصل میشد به عقل مجرد تبدیل یافت، و از این‌جا بود که به آسمان چهارم رفع گشت.


مولانا داستان رفع وی را به آسمان، مربوط به تجاذب جنسیت روحانیش با نجوم می‌داند، و در قصۀ او که در شکل مذکور در مثنوی بی‌شک پاره‌ای اساطیر مربوط به هرمس هم با آن آمیخته است، به این جنسیت که بین او با نجوم بوده است اشاره می‌کند ...
[12].

 

بود جنسیت در ادریس از نجوم

هشت سال او با زحل بُد در قدوم
در مشارق در مغارب یار او
هم حدیث و محرم آثا ر او

بعد غیبت چونک آورد او قدوم
در زمین می‌گفت او درس نجوم

پیش او استارگان خوش صف‌زده
اختران در درس او حاضر شده
آنچنانک خلق آواز نجوم

می‌شنیدند از خصوص و از عموم

جذب جنسیت کشیده تا زمین
اختران را پیش او کرده مبین

هر یکی نام خود و احوال خود
باز گفته پیش او شرح رصد



پانویس‌ها:

1. دفتر روشنایی، از میراث عرفانی بایزید بسطامی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، ص 17.
2. برهان.
3. تاریخ الحکماء، قفطی، ص 1؛ لغت‌نامه، ج 1، ص 6 – 1325.
4. هرمس و نوشته های هرمسی، حسین نصر، ص 4.
5. اعلام قرآن، 190.
6. مجمل التواریخ و القصص، ص 184.
7. همان جا.
8. اعلام قرآن، ص 90.
9. همان جا، ص 89.
10. انبیاء 85.
11. مریم 57-56.
12. بحر در کوزه، 9-47.

 

 

 

Comments