ویس و هزار سال تنهایی
ماریا صبای مقدم
ویس در ادبیات ایران تنهاست. هیچ زنی در ادبیات فارسی به صراحت
ویس از خواستۀ خود سخن نگفته، که جوان است و می خواهد جوانی کند. که حاضر
نیست که جوانیش را به پای مردی پیر و فرتوت و خودکام، حتی اگر شاه مملکت هم باشد،
بریزد. نه تاج و تخت می خواهد، نه زر و زیور و نه در قید نام و ننگ است. در تمامی
ادبیات ایران، هیچ زنی به اندازۀ ویس از "زن بودن" خود آگاه نیست. و
البته بهای این آگاهی را نیز می پردازد. هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازۀ ویس
مورد طعن و لعن و بدگویی قرار نگرفته. طی
هزار سال، از نظامی و اُوحدی تا وحید دستگردی هر یک به گونه
ای به ویس و داستان او می تازند، ویس را بدنام و منظومۀ "ویس و رامین"
را دشمن ناموس و اخلاق ایران می خوانند. چرا؟
ویس شخصیت اصلی یا پررنگ ترین شخصیت داستان عاشقانۀ "ویس و
رامین" است که داستانی متعلق به دو هزار سال پیش در ایران است. این داستان
توسط فخرالدین اسعد گرگانی هزار سال پیش به نظم در آمد. چکیدۀ داستان بدین قرار است: پادشاهی پیر و
خودکام و هوسران به نام موبد، دختری نابوده را طلب می کند. این دختر (ویس)
به دنیا می آید و پدرش در جنگ به دست موبد کشته می شود. موبد ویس را فرا می خواند،
وقتی ویس جواب رد می دهد، او را با زور از
شهر و دیار و خانواده دور می کند و بر خلاف میل ویس، او را به عقد خود در می آورد.
ویس نمی تواند بپذیرد که موبد به او نزدیک
شود و دایۀ پیرش را متقاعد می کند که راه دستیابی موبد به او را تا زمانی که او
سوگوار است، با طلسمی ببندد. دایه خواست ویس را برآورده می کند، اما دست بر قضا،
طلسم را آب می برد و موبد تا به ابد بر ویس بسته می ماند. در این میان، برادر کوچک
موبد (رامین)، به ویس دل می بازد و می کوشد که به او دست یابد. ویس مقاومت می کند،
اما رامین پافشاری می کند و به کمک دایۀ پیر به هر راهی متوسل می شود که چاره جویی
کند. غربت، تنهایی، درد و رنج و وسوسه های دایه و رامین، ویس را به تسلیم وا می
دارند و به دیدار رامین رضایت می دهد و عاشق او می شود.
از این زمان ویس به فرمان عشق و جوانی گردن می نهد و هر آنچه ممکن است در راه این
دو می نهد. ویس عرف را و ملاحظات اخلاقی و اجتماعی و حتی سیاسی را پس می زند و از
عشق و جوانی دفاع می کند. به صراحت به موبد و به خانواده خود می گوید که روی رامین
را به هر دو جهان بر می گزیند، که جوان است و می خواهد جوانی کند. خواسته اش ساده
ترین، ابتدایی ترین و طبیعی ترین خواسته هاست. زمان و مکان دارد، نه در پی پیوستن
به وجودی بزرگتر است و نه در پی تاج عصمت و تقوایی که جامعه و اخلاق بر سر وی
نهند. می خواهد زندگی کند و برای زندگی، قانونی جز طبیعت و عشق نمی شناسد. از رامین هم جز با او نشستن و خوردن و عشق
ورزیدن و شاد بودن چیزی نمی خواهد. بهایی برای عشق و تن و نام و ننگ خود جز
وفاداری رامین نمی شناسد. زندان و بند و تازیانه و ملامت و سرزنش هیچیک او را از
پیمودن راهی که در پیش گرفته باز نمی دارند.
حضور ویس در داستان و در منظومه ای که گرگانی سروده، بسیار پررنگ است. بخش زیادی
از کتاب به افکار و احساسات، کشمکشهای درونی، خواسته ها و درد و رنج ویس می
پردازد. شخصیت رامین و دیگران در پرتو
حضور ویس جان می گیرند و خود می نمایند. ویس به صراحت از خواسته خود سخن می گوید.
در خلال بازگویی خواب مشتاقانۀ خود در بارۀ محبوبش، از خواهش و اشتیاق خود می
گوید. در روی برادرش که معایب رامین را بر او بر می شمارد، می ایستد و می گوید که
اختیار از او روی گردانیده و اگر در بندش کنند یا بسوزانندش، برایش مهم نیست که نامش
از برای عشق رامین جاودانه خواهد شد. وقتی رامین او را ترک می کند و یاری دیگر می
گزیند، ده نامه به او می نویسد و بر خواهش خود پافشاری می کند. می گوید که برخلاف
پند دیگران، نه در پی یاری دیگر است و نه از عشق به رامین دست بر می دارد. بارها
از اشتیاق خود به او، از روزهای خوش عشق ورزیشان، از عهد و پیمانشان می گوید و از
اینکه راهی جز بودن با رامین برای خود نمی بیند. بخش قابل ملاحظه ای از منظومه به
این دَه نامه اختصاص دارد که در آن ویس از تمام زوایای درد و رنج و خواسته و خواهش
خود با رامین سخن می گوید. درد دوری، به دنبال گمگشته ای بودن، انتظار بی اندازه،
به ظریفترین اشکال از زبان ویس توصیف شده اند. ویس اندوه خود را در دوری از رامین به
اندوه مادر فرزند گم کرده، به غریب دلتنگ، تشبیه می کند و بارها او را به خود باز
می خواند تا سرانجام رامین را به خود باز می گرداند.
شخصیت های داستان همه و
همه برخلاف هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و ... رفتار می کنند، برخی چون موبد می
خواهند با طبیعت بجنگند و در پیری با زور جوانی کنند. برخی مانند ویس و رامین با
عرف و قوانین اجتماع می جنگند تا به جوانی و عشق مجال نفس کشیدن دهند. اما هیچیک
مانند ویس سرزنش نمی شوند.
رابطۀ مردی با زن برادرش
البته در هنجارها، اخلاق، عرف و گهگاه در قانون دوران ها و اجتماعات مختلف نمی
گنجد و می توان انتظار داشت که داستانی که بر حول این رابطه می گردد، مورد طعن و
لعن باشد. اما چند نکته را در این زمینه نباید از نظر دور داشت. اول اینکه، ویس
علیرغم در ظاهر شوهر داشتن، در عمل بی شوهر است. چرا که موبد مردی ناتوان است.
نکته دوم اینکه، این ازدواج ظاهری، یا در زبان امروز روی کاغذ، بر خلاف میل ویس
صورت گرفته. او به صراحت به موبد می گوید که مرگ را به نزدیکی با وی ترجیح می دهد
و موبد بی تفاوت پاسخ می دهد که بهتر است که به قضا که ویس را از برای موبد به
دنیا آورده، تن در دهد. نکته سوم اینکه ویس مانند رامین، مانند دایه، مانند
شهرو ، مانند موبد به کارهایی دست می زند که بر خلاف اخلاق آن زمان
(دو هزار سال پیش) و این زمان است و زمانه بعد از او قضاوت سختی در باره او می کند، اما او تنها کسی
است که اینگونه مورد سرزنش قرار می گیرد. این شخصیت ها همگی بر خلاف عرف و اخلاق
رفتار می کنند. طی هزارسال کسی موبد یا رامین را سرزنش نمی کند، اما ویس به دفعات
بدنام و ... نامیده می شود. گناه دختری را که برخلاف میلش به عقد قاتل پدرش که
مردی فرتوت و ناتوان نیز هست در آمده، با چه مقیاسی باید سنجید؟
ویس اما، بی اعتنا به نام و ننگ، با آگاهی تمام و کمال از "زن" بودن
خود، به گونه ای بی همتا در ادبیات فارسی زندگی می کند. اگر چه رنج می کشد،
تازیانه می خورد، به بند کشیده می شود، اما عشق می ورزد، کام می گیرد و شادی می
کند. هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازۀ ویس بر خواهش خود پافشاری نکرده، به این
اندازه ناز نکشیده، پایداری و وفاداری نکرده، و به قولی "به گناه اینقدر جلوه
نبخشیده". شاید به همین علت نیز هست
که کمتر زنی در ادبیات فارسی به اندازۀ ویس و کمتر داستان و منظومه ای به اندازۀ "ویس
و رامین" مورد حمله و انتقاد قرار گرفته است.
منابع
- محمد
علی اسلامی ندوشن، آواها و ایماها، انتشارات طوس، تهران.
- جام
جهان بین، محمد علی اسلامی ندوشن، چاپ گلشن، تهران.
- "ویس
و رامین"، ماریا صبای مقدم، نغمۀ زندگی، تهران.
سوتیترها:
در تمامی ادبیات ایران، هیچ زنی به
اندازۀ ویس از "زن بودن" خود آگاه نیست. و البته بهای این آگاهی را نیز
می پردازد.
ویس عرف را و
ملاحظات اخلاقی و اجتماعی و حتی سیاسی را پس می زند و از عشق و جوانی دفاع می کند.
مانند ویس و رامین با عرف و قوانین اجتماع می جنگند تا به جوانی و عشق مجال نفس
کشیدن دهند.
او به صراحت به موبد می گوید که مرگ را به نزدیکی با وی ترجیح می دهد و موبد بی
تفاوت پاسخ می دهد که بهتر است که به قضا که ویس را از برای موبد به دنیا آورده،
تن در دهد.
گناه دختری را که برخلاف میلش به عقد قاتل پدرش که مردی فرتوت و ناتوان نیز هست در
آمده، با چه مقیاسی باید سنجید؟
هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازۀ ویس بر خواهش خود پافشاری نکرده، به این اندازه
ناز نکشیده، پایداری و وفاداری نکرده، و به قولی "به گناه اینقدر جلوه
نبخشیده".