سال اول / شماره هشتم / سکوت فرهنگی / کامران انواری

سکوت فرهنگی‌!
کامران انواری

مدتی‌ پیش در یکی ‌از هفته نامه‌های وزین جامعۀ ایرانی بنا به مناسبتی عنوان شده بود که "وضعیت فرهنگی ‌هر جامعه ای را از روی تعداد نشریاتی که منتشر می کنند می‌توان ارزیابی کرد و در واقع اشکالی در این نیست که دو یا چند مجله در یک موضوع منتشر شود ..." این مطلب مرا به فکر فرو برد تا فرصتی پیدا شود و در این مورد اظهار نظری کنم. این مطلب را یکی از دوستان عزیزم نوشته بود و امیدوارم این اشاره که فقط به منظور آغاز بحث انتخاب شده باعث رنجش ایشان نشود.

 البته اگر وضعیت فرهنگی‌ جامعۀ ایرانی را با تعداد نشریات محک بزنند یا بسنجند، یا اینکه اگر این سنجش کیلویی باشد یعنی‌ اینکه این نشریات را مثلاً با ترازو وزن کنند و وزن آنرا ملاک مقایسه قرار دهند شکی‌ نیست که ما دارای مقامی بالا و شایسته خواهیم شد. ولی‌ مطمئن نیستم اگر از نظر کیفی این نشریات مورد بررسی ‌قرار گیرد ما چه گونه ارزیابی می‌شویم. از نظر اصولی برای چاپ یک نشریه ابتدا باید هدفی‌ وجود داشته باشد. یا نیازی شما را به ارتباط با دیگران وادار کرده باشد. یک فشاری ... حرفی ‌... چیزی ... ولی‌ بسیاری از این نشریات را که ورق می زنی ‌انگار با هدف چاپ آگهی ‌تجاری چاپ شده و در لابلایش بدون اینکه برنامه‌ای یا طرحی وجود داشته باشد از هر چمن گلی‌ چیده شده است. یک مطلب دربارۀ مثلاً زنی‌که مادر شوهرش را خفه کرده، دو صفحه آنطرف تر یک گوشه ای که آگهی‌ برای چاپ موجود نبوده، دستور پختن سوپ جوجه. یک کمی‌ آنطرف تر یک مطلب از اینترنت کپی شده که هفتاد جای دیگر هم آنرا خوانده اید و ... و بقیه هم دوبارۀ آگهی ‌... که چی‌بشود؟ من هم مثل شما نمی دانم. ولی‌ اگر من چنین چیزی را به چاپ می رساندم هر جا و در هر محفلی که صحبت از فرهنگ می شد یا زود موضوع صحبت را عوض می‌کردم یا خودم را به کوچه علی‌چپ می زدم. چه برسد به اینکه با افتخار اعلام کنم ملاک وضعیت فرهنگی‌جامعه ایرانی باید چنین نشریاتی باشد.

خواننده محترم و دوست داشتنی لوس آنجلسی که ترانۀ سنتی ‌ایرانی را با حرکات هیستریک و اطوار‌های غربی می خواند و در بعضی‌ ویدئو کلیپ‌هایش در طنازی گوی سبقت را از مشابهان خارجی اش ربوده است می فرماید که محصولات تولیدی ایشان باعث می شود جوانان ایرانی سرشان را بالا بگیرند و به دوستان آمرکایی خود فخر بفروشند. که بله ما هم از این محصولات‌ داریم ... البته نگارنده که از جوانان قدیمی‌ ایرانی هستم هنگام تماشای این برنامه ها سرم را پایین انداخته و قادر به هضم موضوع نیستم. البته از وضع جوانان فعلی ‌باخبر نیستم ولی‌ بعید می دانم که آنها هم خیلی‌سرشان را بالا گرفته باشند. خوانندۀ بسیار محترم، ارجمند و دوست داشتنی که ترانۀ معروفش "دست و پامو گم کردم، دیدی یهو چطو هول کردم" هرگز از خاطر من محو نمی‌شود. به درستی‌گلایه می‌کنند که این روزها خوانندگان جوان به مفهوم کلماتی که استفاده می کنند توجه کافی‌ ندارند و هر چیزی را به عنوان شعر می خوانند.
 

این همه هنرمندان نامی‌که در میانشان از کارگردان سینما تا هنرپیشه، خواننده، نوازنده، نقاش،  نویسنده، حتی دکتر و مهندس و ادیب
که کوچ کرده و در غرب زندگی‌ می کنند و سال ها از فشار سانسور می نالیدند که اگر این فشار برداشته شود چنین و چنان می کنند تولیدات فرهنگی‌‌شان در همین حد است. یا بهتر عرض کنم آنهایی که در این نشریات فرهنگی به مردم ‌معرفی‌ می شوند چیزی در همین حد هستند. و گر نه در همین شهر تورنتو انسان های ایرانی بزرگی ‌زندگی ‌می کنند که با سختی روزگار می گذارانند و کسی ‌از آنها خبری نمی گیرد. در این بلبشوی فرهنگی‌ به اجبار سکوت اختیار کرده اند. اگر هم محصولی به واقع فرهنگی‌ تولید کنند در گوشۀ مغازه ای خاک می‌‌خورد و چنانچه پول خرج آگهی ‌نداشته باشند نه این نشریات فرهنگی‌ نه آن کانال‌های تلویزیونی فرهنگی،‌ هیچ کدام یادی از آنها نمی کنند. حیف نیست وقتی ‌یک صفحه از این نشریات فرهنگی ‌را می شود به تمثال یکی‌ از همکاران زیبارو و خوش تیپ و خندان بنده مزین کرد و پول خوبی‌ گرفت بیاییم مجانی ‌از هنرمند گمنام شهر خودمان که پشت دخل مغازه ای کوچک در حال پوسیدن است یادی کنیم؟!! بله، اقلاً زرنگ باشیم و هر جا صحبت از فرهنگ شد خودمان را به آن راه بزنیم و یک جوری صحبت را به کورش و داریوش و عظمت آنها و ... از این حرف‌ها بکشانیم. حالا به فرهنگ چه کار داریم که یقۀ خودمان را گیر بدهیم.

اما یک سوال قدیمی ‌همچنان مطرح است. آیا این ما، دریافت کننده‌های این محصولات به اصطلاح فرهنگی‌ هستیم که کم توقعیم و به هر محصول کم ارزشی توجه نشان می دهیم و باعث شدیم که این محصولات از کیفیت نازلی برخوردار باشند یا اینکه تولید کنند گان این کالا‌های فرهنگی ‌با استقامت و تلاش و استمرار در تولید این محصولات ما را عادت به قبول آنها داده اند؟ به هر حال هدف از نوشتن این سطور نه انتقاد از شخص بخصوصی بود و نه تخریب شخص خاصی‌. همۀ ما در یک قایق نشسته ایم و آنچه از ما دیده می شود برآیند رفتار و کردار یا همان فرهنگ ماست. اگر تقصیری هست متوجۀ همۀ ماست. با این امیدواری که کسی‌ نرنجیده باشد.

من کامران انواری به این علت این نشریه را برای معرفی‌ خودم انتخاب کردم چون آنرا نشریه ای دیدم که برای آن زحمت کشیده شده، به شعور مخاطب احترام گذاشته و سعی‌ نموده است که در حد امکاناتِ خودش قدمی‌ در راه بالابردن دانش خوانندگانش بردارد. در ابتدای راه است، ادعایی هم ندارد و به کمک جامعۀ ایرانی برای ادامۀ راه نیازمند است.

کسانی‌که سال هاست تبلیغات مرا در نشریات مختلف شهر دیده اند می دانند که من  برای معرفی‌ خودم به جای چاپ عکس تمام قد و خندانِ خودم بیشتر با نوشتنِ مطالب قصد پیدا کردن مخاطبان خودم را داشته ام. همانطوری که در یکی ‌از نوشته‌های قدیمی‌ ذکر کرده بودم بعد از سال ها کار در زمینۀ املاک متوجه شدم که گنج واقعی‌که به آن دست پیدا کرده‌ام آشنا شدن با هموطنانی بوده است که انسان هایی بزرگ ولی‌ناشناس هستند. آرزو دارم که روزی صاحب امکاناتی بشوم که بتوانم آنها را به جامعۀ ایرانی معرفی‌کنم. از نظر کسب و کار خودم فکر می‌کنم که خوشنام‌ترین شرکت معاملات املاک را برای کار کردن انتخاب کرده‌ام و با بیش از پانصد همکار ورزیده آمادۀ ارائۀ هر گونه خدمات در زمینه خرید و فروش ملک برای شما هستیم. برای خرید یا فروش ملک و حتی سرمایه گذاری در زمینۀ پیش فروش آپارتمان، باعث افتخار من است که با شما همکاری کنم. منتظر تماس و دیدار شما هستم.

Kamran Anvari

www.kamrananvari.com

www.pulsecondominium.com

647-808-3450

سوتیتر ها:
بسیاری از این نشریات را که ورق می زنی ‌انگار با هدف چاپ آگهی ‌تجاری چاپ شده و در لابلایش بدون اینکه برنامه‌ای یا طرحی وجود داشته باشد از هر چمن گلی‌ چیده شده است.

در همین شهر تورنتو انسان های ایرانی بزرگی ‌زندگی ‌می کنند که با سختی روزگار می گذارانند و کسی ‌از آنها خبری نمی گیرد و چنانچه پول خرج آگهی ‌نداشته باشند نه این نشریات فرهنگی‌ نه آن کانال‌های تلویزیونی فرهنگی‌ هیچکدام یادی از آنها نمی کنند.

حیف نیست وقتی ‌یک صفحه از این نشریات فرهنگی ‌را می شود به تمثال یکی‌ از همکاران زیبارو و خوش تیپ و خندان بنده مزین کرد و پول خوبی‌ گرفت بیاییم مجانی ‌از هنرمند گمنام شهر خودمان که پشت دخل مغازه ای کوچک در حال پوسیدن است یادی کنیم؟

آیا این ما، دریافت کننده‌های این محصولات به اصطلاح فرهنگی‌ هستیم که کم توقعیم و به هر محصول کم ارزشی توجه نشان می دهیم و باعث شدیم که این محصولات از کیفیت نازلی برخوردار باشند یا اینکه تولید کنند گان این کالا‌های فرهنگی ‌با استقامت و تلاش و استمرار در تولید این محصولات ما را عادت به قبول آنها داده اند؟

کسانی‌که سال هاست تبلیغات مرا در نشریات مختلف شهر دیده اند می دانند که من  برای معرفی‌ خودم به جای چاپ عکس تمام قد و خندان خودم بیشتر با نوشتن مطالب قصد پیدا کردن مخاطبان خودم را داشته ام.

 

Comments