گزین گویه های برتراند راسل
گردآوری و ترجمه از
مهرگان
برتراند راسل متولد 18 می 1872 میلادی، فیلسوف، ریاضیدان، مورخ، جامعه
شناس، صلح طلب و از منتقدین اجتماعی شناخته شدۀ انگلیسی قرن بیستم بود. محل
تولد و وفات این فیلسوف در اصل کشور ولز بود که تحت سیطرۀ بریتانیا
است.
وی در دوران زندگی خود و به ویژه در دوران کودکی سختی های فراوانی کشید و بسیاری
از افرادِ خانوادۀ خود را از دست داد. وی تنها چهار سال داشت که مادر خود را بر
اثر بیماری دیفتری از دست داد. مدت کوتاهی پس از آن خواهرش را که چهار سال از وی
بزرگتر بود از دست داد. و تنها دو سال بعد پدرش در اثر بیماری برونشیت از دنیا
رفت. بدین ترتیب وی تحت قیومیت پدر بزرگش قرار گرفت که آن هم دیری نپایید و تنها
وقتی 8 ساله بود او را نیز از دست داد.
راسل در کتاب خودزندگینامۀ خود تنها دلیل برای اینکه پس از این همه سختی ها دست به
خودکشی نزد را شوق به فراگیری بیشتر ریاضی می داند.
برتراند راسل فارغ التحصیل رشتۀ ریاضیات و فلسفه از کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج
بود. وی در سال 1901 موفق به کشف پارادوکس راسل در ریاضیات شد که از
مهمترین پارادوکس های نظریۀ مجموعه هاست. راسل در سال 1950 میلادی به سبب فعالیت
های مختلف اجتماعی و فلسفی موفق به دریافت جایزۀ نوبل در رشتۀ ادبیات
گردید.
شهرت برتراند راسل در کنار ریاضیات به سبب نظریاتش در زمینۀ فلسفۀ تحلیلی
است. وی از منتقدان برجستۀ دین مسیحی بود و معتقد بود که دین زاییدۀ ترس است.
وی خود را "خداناباور" و یا یک "ندانم گرا" می دانست. وی عباراتی
نظیر "خداوند وجود دارد" و "خداوند وجود ندارد" را بی معنا و
در زمرۀ غلط های گفتاری مصطلح می دانست. وی معتقد بود که اگر انسان را معجونی از
فرشته و حیوان بدانیم در بارۀ حیوان بی انصافی کرده ایم. پس بهتر است تا انسان را
ترکیبی از فرشته و شیطان بدانیم.
از راسل آثار فراوانی به جا مانده است که از آن جمله می توان از کتاب های "اجتماع
انسانی"، "قدرت در بارۀ سیاستمداران"، "آیا بشر
آیندهای هم دارد؟"، "زناشویی و اخلاق"، "چرا
مسیحی نیستم"، "نبرد دین و علم"، "مسائل فلسفه"
و ... نام برد.
برتراند راسل در دوران زندگی خود چهار بار ازدواج نمود و در سال 1970 در سن 97
سالگی دیده از جهان فرو بست.
****
من هرگز به خاطر اعتقاداتم کشته نمی شوم چرا که ممکن است در
خطا باشم.
در دنیای امروزی اگر عدۀ بیشتری از مردم خواهان شادکامی خود بیش از خواهان نا
خرسندی دیگران بودند، می توانستیم طی چند سال بهشت را در همین دنیا تجربه کنیم.
می گویند انسان حیوان ناطق است. من در تمام دوران عمر خود به دنبال نشانه هایی بودم
که این ادعا را ثابت کند.
اتلاف انرژی است از کسی که رفتار ناشایست دارد عصبانی شوی. این به مثابۀ آن است که
از ماشین معیوبی که حرکت نمی کند عصبانی شده باشی.
در همۀ امور، چه در زمان حال و چه در آینده، کاملاً منصفانه است تا در بارۀ همۀ
چیزهایی که در زندگی به شما اعطا شده پرسشگری شود.
زندگی چیزی نیست جز مسابقه ای برای بزهکار شدن به جای قربانی شدن.
بسیاری از مردم زودتر از آن می میرند که فکر می کنند. و در حقیقت نیز همینطور
است.
مردم بیش از هر چیزی از اندیشۀ ترس می هراسند -- حتی بیش از تباهی -- حتی بیش از
مرگ. اندیشه، ویرانگر و انقلابی است. اندیشه خالق معجزه است. اندیشه عرفی است جا
افتاده. اندیشه به قعر سیاهچال در جهنم می نگرد و نمی ترسد. اندیشه بزرگ، چابک و
رهاست، روشنگر چراغ هستی و شکُوه دهندۀ زندگی انسانهاست.
مهین پرستان همواره در اندیشۀ کشته شدن در راه میهنشان هستند اما هرگز به کشتن
برای میهن خود نمی اندیشند.
علوم می تواند برای دانش محدودیت ایجاد کند اما برای تصورات نه.
بزرگترین چالش برای اهل اندیشه این است که به مشکلات به گونه ای نگاه کنند که
انگار راه حلی برای آن وجود دارد.
جایگاه پدر در تعاریف خانواده در جامعۀ مدرن بسیار کوچک است، به ویژه پدری که اهل
بازیِ گُلف هم باشد.
وحشیانه ترین مجادلات، مجادلات در بارۀ موضوعاتی است که هیچ دلیل و گواهی دال بر
خوب بودن آنها وجود ندارد.
دموکراسی بزرگ ما هنوز گمان می کند که احمق ها صادق تر از مردمان باهوش
هستند.
هیچکس در مورد فضایل دیگران غیبت نمی کند.
هر زمان که احمق ها در مورد آنچه که افراد باهوش گفته اند لب به سخن بگشایند،
هیچوقت چیز درستی از آب در نمی آید. چرا که آنان ناخواسته هر آنچه که می شنوند را
در حد درک و شعور خودشان می فهمند و تعبیر می کنند.
از این که عقایدت غریب و غیر عادی به نظر می آیند هراسی به
خود راه مده. تمام عقاید مورد تایید فعلی زمانی بسیار غریب بودند.
|