سال اول / شماره هفتم / گابریل گارسیا مارکز

گزین گویه های گابریل گارسیا مارکِز




"گابریل گارسیا مارکِز" رمان نویس، داستان کوتاه نویس، روزنامه نگار، و منتقد سیاسی متولد 1927 میلادی در کلمبیا است
که در کشور های آمریکای لاتین به "گابو" مشهور می باشد. وی یکی از نویسندگان برجسته قرن 21 به شمار می رود که در سال 1982 موفق به دریافت جایزه نوبل در رشته ادبیات گردید و همچنین در سال 1999 به عنوان مردِ سالِ کشورهای آمریکای لاتین شناخته شد.

گابریل که در رشته حقوق دانشگاه بوگوتا تحصیل می کرد نخستین نوشته های خود را در روزنامه ای محلی که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود در سال 1947 میلادی منتشر نمود. هر چند که گابریل در زمینه های متفاوتی به قلم فرسایی پرداخته است ولی شهرتش بیش از همه به خاطر رمان هایش می باشد. گابریل در نوشته های خود تا حدودی دارای سبک رئالیست جادویی است. از معروف ترین آثار وی می توان به کتاب "صد سال تنهایی" اشاره نمود که در سال 1967 میلادی و زمانی که وی 39 سال داشت منتشر شد.
مارکِز خود نقطه جرقه زدن نگارش این کتاب را سال ۱۹۶۵ میلادی و هنگامی می داند که مشغول رانندگی بود، اما ناگهان ایدۀ نگارش صد سال تنهایی باعث شد مسیرش را عوض کند، به خانه برگردد، و به مدت ۱۸ ماه "فقط بنویسد". این کتاب توسط "کیومرث پارسای" به فارسی ترجمه شده است.

گابریل از سال 1999 مبتلا به سرطان می باشد و از آن زمان روایت زندگی خود را در قالب کتاب هایش مورد توجه قرار داده است.

از
دیگر آثار بزرگ گابریل گارسیا مارکز می توان به "در ساعت شیطان" (۱۹۶۲)، "پاییز پدرسالار" ( ۱۹۷۵)، "وقایع نگاری یک مرگ از پیش تعیین شده" (۱۹۸۱)، "عشق در زمان وبا" (۱۹۸۵)، "ژنرال در هزار توهای خود" (۱۹۸۹)، "از عشق و شیاطین دیگر" (۱۹۹۴)، "هیچ کس به سرهنگ نامه نمی نویسد" (۱۹۶۸)، "طوفان برگ" (۱۹۷۲) و "زائران غریب" (۱۹۹۲) اشاره کرد.




مشکل ازدواج این است که هر شب بعد از عشق ورزی به پایان می رسد و تا صبح روز بعد؛ قبل از صبحانه، باید دوباره بازسازی گردد.

همواره به خاطر بسپار که نکته بسیار مهم ازدواج سر و سامان گرفتن است نه شادمانی.

هیچکس لیاقت اشک های تو را ندارد، و هرکس که لیاقت آنها را دارد هرگز به گریه وادارت نمی کند.

در زندگی، آنچه مهم است نه وقایعی است
که برای تو اتفاق می افتند، بلکه آنچه تو از آنها به خاطر می آوری، و چگونه به خاطر می آوری، مهم اند.    

این درست نیست که می گویند انسان زمانی که پیر می شود به دنبال رویاهای خود نمی رود. انسان پیر می شود چرا که به دنبال رویاهای خود نمی رود.

من به خدا اعتقادی ندارم هر چند که از او حساب می برم.

خاطراتِ قلب، بدی ها را محو و خوبی ها را دو چندان بزرگ می کند.

آدمی تنها یک بار، و آن هم زمانی که از مادر زاده شده است، به دنیا نمی آید. چرا که زندگی مجبورشان می کند تا هر روز دوباره و دوباره زاده شوند.  

نه، توانگر نیستم. من مرد فقیر پولداری هستم، و این با توانگری متفاوت است.  

اگر خداوند یکشنبه به استراحت نمی پرداخت، وقت داشت تا کار ساخت دنیا را تمام کند.

فریب از آنجا آغاز گردید که "یونس" پیامبر وارد خانه شد و به همسر خود گفت سه روز دیر کرده چونکه توسط یک نهنگ بلعیده شده بود.

شخص زمانی می میرد که "می تواند" نه زمانی که "باید".

مرد زمانی پیر شدن را احساس می کند که چهره اش شبیه چهرۀ پدرش شده باشد.

در نهایت، ادبیات چیزی جز نجاری نیست. شما در هر دو، با حقایق سر و کار دارید. و موضوعات همیشه به سختی چوب هستند.

احتیاج، همانند چهرۀ یک سگ است.

هر آنچه در دهان می گذارم باعث چاقی و هر آنچه از دهان خارج می کنم باعث شرمندگی ام می گردد. 

بر مرد لازم است تا دو همسر داشته باشد. یکی برای عاشق شدن و یکی برای دوختن دگمه های او.

دنیای آشفته ای است، زمانی که مَردم در قسمت درجۀ یک هواپیما مسافرت می کنند و ادبیات (کتاب) با بار کشتی جابجا می شود.

تا زمانی که شخص از سکس خسته نشده باشد، سکس از شخص خسته نمی شود.

Comments