سال اول / شماره سوم / مهرداد آرین نژاد

اعتماد اجتماعی، لازمه موفقیتِ امور فرهنگی

گفتگو با مهرداد آرین نژاد، فعال/کنشگر اجتماعی





مهرداد آرین نژاد، متولد 1964 در تهران، لیسانس کامپیوتر از دانشگاه مشهد، فوق لیسانس کامپیوتر از دانشگاه تورنتو کانادا،
در حال حاضر مدیر پروژه در شرکت IBM، مدیر اجرایی جشن های تیرگان، زیر گنبد کبود، یکی بود یکی نبود در تورنتوکانادا، عضو هیات مدیره کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو، عضو هیات مدیره بنیاد پریا و یکی از موسسین کنگره ایرانیان کانادا.

مهرگان:جناب آرین نژاد بسیار سپاس گذارم از اینکه وقت ارزشمند خودتان را در اختیار مهرگان قرار دادید و مطمئن هستم که همه خوانندگان با شما و کارهای ارزنده فرهنگی و اجتماعی شما آشنا هستند.
اما لطف کنید و خودتان را برای خوانندگان مهرگان معرفی کنید.

مهرداد: شما جوری صحبت کردید که من باورم شد آدم بسیار مهمی هستم، در صورتیکه اینطور نیست. مهرداد آرین نژاد هستم. متولد 1964 در تهران. دیپلم خودم را از دبیرستان شهید مطهری و یا خوارزمی سابق واقع در تجریش گرفتم. همچنین فارغ التحصیل رشتۀ مهندسی کامپیوتر از دانشگاه مشهد هستم. بعد از اتمام دانشگاه در مشهد با دو تن از دوستان آموزشگاه کامپیوتری تاسیس نمودیم که اولین آموزشگاه کامپیوتری در مشهد بود و در حال حاضر نیز از بزرگترین آنها می باشد.

سپس وارد دوره فوق لیسانس دانشگاه صنعتی شریف تهران شدم و بعد از یک ترم به دلایل نامعلومی اخراج شدم. البته دلیل آنها این بود که متعهد نیستم. هرچند تا به امروز معنی آن را نفهمیدم. پس از آن به سربازی رفتم. مدت پنج سال هم شرکت دیگری در تهران تاسیس نمودم و بعد از آن به کانادا مهاجرت کردم.

مهرگان: شاید این سوال بدیهی باشد ولی دلیل اصلی مهاجرت شما به کانادا چه بود؟

مهرداد: دلیل اصلی آن این بود که احساس می کردم در جامعه ما اخلاق از بین رفته است و ثبات و عدالت اجتماعی هم وجود ندارد. در کل برای خود آینده ای نمی دیدم. البته وضعیت من به نسبت خوب بود. چون صاحب یک شرکت کامپیوتری بودم و در آن زمان کار کامپیوتر هم بسیار خوب بود. ولی همیشه احساس می کردم که حالا با این کار به کجا خواهم رسید. چون می دیدم حتی کسانی که پول فراوان داشتند با مشکلات عدیده اجتماعی، که همه مردم با آن دست به گریبان بودند، روبرو هستند.
در ایران هرچند که همه چیز به ظاهر آرام به نظر می رسد اما وقتی که به بطن مسائل می روی متوجه می شوی که مشکلات اجتماعی بی شماری وجود دارند.

مهرگان: بعد از مهاجرت، کانادا را چطور یافتید؟

مهرداد: وجود ارزشهایی را که در ذهن داشتم و برای آنها به کانادا آمدم در عمل تجربه کردم. من هیچگاه دنیای غرب را بهشت برین نمی دانستم. باور داشتم که غرب و دنیای مدرن نیز مشکلات خاص خودش را دارد. اما نکته مهم برای من این بود که در این جوامع اخلاق از بین نرفته. به عبارتی دروغ گفتن آنقدر ساده نیست. اگر از جنبه آماری به این قضیه نگاه کنیم، به نسبت، درصد بسیار کمتری از مردم ممکن است در این جوامع به شما دروغ بگویند و یا به اصطلاح بخواهند سرتان کلاه بگذارند. ثبات و عدالت اجتماعی هم تا حد زیادی وجود دارد که خود به ترویچ اخلاق کمک می کند.

به هر شکل، طبق انتظارات قبلی ام متوجه شدم که در کانادا قادر هستم برای آینده ام برنامه ریزی کنم و می توانم به کارهایی که دوست دارم بپردازم و از همه مهمتر البته آزادی بود. منظورم حتی آزادی سیاسی نیست که پر واضح اینجا وجود دارد بلکه آزادی فردی و اجتماعی است. در این جوامع تا زمانی که شما ضرر و زیانی به کسی نرسانید، آزادید هر کاری انجام دهید.

مهرگان: در هر شکل مهاجرت هم بدون مشکل نیست. از مشکلات مهاجرت چه تجاربی کسب کردید؟
مهرداد: مهمترین مشکلی که داشتم این بود که ارتباط با ایرانی های دیگر به اندازه ای که امروز وجود دارد، نبود. هرچند که ممکن است شما به این قضیه به عنوان پارامتر مهم در مهاجرت نگاه نکنید. لیکن به نظر من این بسیار مهم است. چرا که تبادل تجربیات می تواند به مهاجرین کمک کند تا ره صد ساله را یک شبه طی کنند. نکته دیگر این بود که به هر کس که می رسیدی باید توضیح می دادی که ایرانی هستی. و بعد اینکه ایران کجاست و چگونه کشوری است.

در ایران مردم شتر ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷ سوار نمی شوند، در خیا بان ها همدیگر را نمی کشند، تروریست نیستند و ... وقتی در ایران زندگی می کنی خلاء دوست، آشنا، قوم و هموطن را خیلی احساس نمی کنی ولی این امر در غربت کاملا محسوس است. حتی خود من زمانی فکر می کردم که در حال از دست دادن هویتم هستم. در واقع احساس کردم که دچار بحران هویت شده ام. و شاید این یکی از دلایلی باشد که انسان را مجبور می کند تا در بارۀ تاریخ و فرهنگ گذشته خود بیشتر بررسی و مطالعه کند.

مهرگان: و این بود که دست به کار تدارک جشن های تیرگان، زیر گنبد کبود، یکی بود یکی نبود و ... زدید. ممکن است در مورد آنها قدری توضیح بدهید؟ هر چند که می دانم تا کنون با رها و در رسانه های مختلف به آن اشاره کرده اید.

مهرداد: اینها تنها کار من نبود. اصولا چنین کار هایی نمی تواند تنها کار یک نفر باشد. من تنها بخشی از این مجموعه بودم. البته لطف دوستان به بنده مرا در راس این سازمان دهی قرار داد. و شاید به همین دلیل اسم و چهره من بیشتر شناخته شده است. اما واقعیت این است که دوستان زیادی در این زمینه فعالیت نمودند. بگذارید یک مقدمه ای را در اینجا خدمت شما عرض کنم.

من همیشه عاشق کار های دانشگاهی بودم. به دلیل اینکه از دانشگاه اخراج شده بودم، بعد از ورودم به کانادا مجددا به محیط دانشگاهی بر گشتم و در دانشگاه تورنتو مشغول به تحصیل در رشته کامپیوتر شدم و در این رشته مدرک فوق لیسانس گرفتم. همین امر سبب آشنایی من با بسیاری از افراد و دانشجویان ایرانی دیگر شد.

زمانی که در دانشگاه بودم با آقای دکتر رامین جهانبیگلو و کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو آشنا شدم.
 همچنین بعدها عضو هیات مدیره این کانون شدم که تجربه بسیار با ارزشی بود.
از بدو ورود به کانادا همواه به دنبال گروه هایی بودم که اهل کتاب، فرهنگ، تاریخ، فلسفه و بحث و گفتگو باشند.
گروه های کوچک مختلفی را امتحان نمودم ولی متاسفانه هیچ کدام آنها پاسخگوی نیازمندی های من نبودند. اکثر آنها دنبال تنوع و سرگرمی بودند. مشکل دیگر این بود که این گروه ها به صورت جزایر کوچکی بودند که اتصالی بین آنها وجود نداشت. این مسائل در خصوص کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو صادق نبود و قضیه بسیار فرق داشت. افراد جدی تر بودند. دکتر جهانبیگلو یک سری کلاس های بحث های فلسفی راه انداخته بود و این کلاس ها برای همگان آزاد بود که بیایند و در مورد مسائلی از قبیل عشق، زندگی هستی، و ... صحبت کنند.

در واقع فعالیت های اجتماعی من از همکاری با کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو و همزمان از کانون دیگری به نام "نگاه" که با تعدادی از دوستان دانشگاه تاسیس کردیم شروع شد. در آن زمان تعدد فعالیت های اجتماعی به اندازه ای که در زمان حال وجود دارد، نبود. از معدود برنامه هایی که وجود داشت برنامه ای بود تحت عنوان "واژه" که یک بار در ماه برگزار می گردید. آن هم بیشتر حول داستان نویسی، شعر و ادبیات دور می زد و البته بسیار چذاب بود.

با کمک دوستان کانون ایرانیان و تعدادی از کنشگران اجتماعی برنامه ای برای یادبود 18 تیر تدارک دیدیم که با استقبال 600، 700 نفر از ایرانیان بخوبی برگزار شد.
در آن زمان جمع شدن این تعداد شرکت کننده در یک برنامه اجتماعی سیاسی یک موفقیت محسوب می شد.

بعد از آن به برگزاری کنفرانسی که برای یادبود پنجاهمین سالگرد کودتای 28 مرداد طرح شده بود کمک کردم. این کنفرانس در نوع خود بی نظیر بود  چرا که تعدادی از اساتید دانشگاهی را از سراسر جهان برای بررسی واقعه 28 مرداد 1332 در یک کنفرانس یک یا دو روزه در دانشگاه تورنتو دور هم جمع کرده بود.

فکر می کنم سال بعد از آن بود که بعنوان عضو هیئت مدیره وارد کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو شدم و در آن سال برنامه های بسیار زیادی را با کمک دوستان ترتیب دادیم.
از جمله این برنامه ها برنامه ای برای جشن نوروز بود که با برنامه های دیگر اندکی تفاوت داشت.
البته بچه های دانشگاه همواره نوروز را جشن می گرفتند اما در حد و اندازه های بسیار کوچک و تنها بین خودشان.
در این برنامه ما توانستیم نوروز را به غیر ایرانی ها معرفی کنیم.

به هر شکل در حوالی سال های  2004 با "هارت هاوس" در دانشگاه تورنتو صحبت کردیم و برای اولین بار برنامه ای با نام "نهار 5 دلاری" ترتیب دادیم. در این برنامه از گروه های هنری متعددی دعوت به عمل آوردیم و مراسم نوروزی بر پا نمودیم که حدود 600 نفر از آن بازدید کردند که اغلب اساتید و دانشجویان غیر ایرانی بودند و این در نوع خود جالب و جدید بود. در واقع این مراسم پایه ای شد برای برگزاری جشن های بزرگتر بعدی.

البته در این میان زلزله بم در ایران را نیز داشتیم که در واقع روی جامعه ایرانی اینجا بسیار تائیر گذاشت. تمام ارگان های موجود شهر مانند کانون مهندسین ، کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو، گروه ایرانیان تورنتو و  نشریات محلی موجود دور هم جمع شدند تا به بم کمک کنند. به هر شکل حدود 150 هزار دلار جمع آوری شد و من نیز به سهم خود از تعدادی از هنرمندان مقیم تورنتو دعوت کردم و با کمک تنی چند از دوستان کنسرت همبستگی را ترتیب دادیم تا به زلزله زدگان بم کمک کنیم. در این کنسرت که در Toronto Center for the Arts برگزار شد حدود 900 نفر شرکت کردند و در حدود 15 هزار دلار از این طریق جمع آوری شد که آن را به گروه بم دادیم. همکاریهای ما در این مراسم و تجربیات قبلی پایه های فستیوالهای بزرگتری بنام زیر گنبد کبود و سپس تیرگان را بنا نهاد.

مهرگان: پروژه بعدی شما چه بود؟

مهرداد: چندی بعد یکی از دوستانی که با "هاربر فرانت" رفت و آمد داشت به ما خبر داد که چنانچه ما توانایی برگزاری یک مراسم در این محل را داشته باشیم،آنها مایل به همکاری هستند.

به هر حال با تعدادی از بچه های دانشگاه تورنتو و تعدادی افراد خارج از دانشگاه نشستیم و برنامه ای را  طراحی و تنظیم نمودیم و به "هاربر فرانت" دادیم و آنها نیز با روی باز پذیرفتند.

در این برنامه نوروز را جشن گرفتیم و نام آن را "زیر گنبد کبود" گذاشتیم. این مراسم نیز با استقبال فراوان مردم روبرو شد و حدود 20 هزار نفر به این مراسم آمدند بطوریکه محیط "هاربر فرانت" را اشباع کرده بودند.

مهرگان: بودجه این پروژه چقدر بود و چطور تامین شد؟

مهرداد: در ابتدا بودجه 20 هزار دلاری برای زیر گنبد کبود برآورد کردیم که در نهایت حدود 100 هزار دلار برایمان آب خورد. ولی خوشبختانه این امر باعث نشد که پروژه با موفقیت برگزار نشود. بیشتر بودجه از کمکهای جامعه ایرانیان کانادا و بخش کوچکتری از گرانتهای موجود برای انجام کارهای فرهنگی تامین شد.

مهرگان: آیا بازدید کنندگان غیر ایرانی هم داشتید؟

مهرداد: اکثر بازدید کننده ها ایرانی بودند ولی حدود 5 تا 10  در صد غیر ایرانی نیز از این مراسم بازدید کردند.

مهرگان: به نظر شما دلیل استقبال مردم از "زیر گنبد کبود" چه بود؟

مهرداد: در این مراسم ما از حدود 50 نوازنده دعوت به همکاری کردیم و به کمک هنرمند مقیم تورنتو، آقای مهدی جوانفر، یک ارکستر سمفونی به رهبری خودایشان براه انداختیم و کارهای آقایان بهزاد رنجبران، شاهین فرهت و ارسلان کامکار نواخته و اجرا شد. ضمنا برنامه های دیگری در رقص، موسیقی، سینما و تئاتر با شرکت هنرمندان شناخته شده ای مانند آقای شاهرخ مشکین قلم و یا زنده یاد آقای حسن یوسف زمانی، کامبوزیا پرتوی و سهیل پارسا برگزار شد. حدود صد هنرمند با بیست برنامه هنری در این مجموعه شرکت داشتند. جمع کردن یک چنین مجموعه ای در کنار هم در تورنتو بی سابقه بود. از طرفی تمامی کسانی که دست اندر کار این مراسم بودند بدون هیچ هدف شخصی و تنها به قصد ترویج فرهنگ و هنر اصیل ایران، و دور هم جمع کردن ایرانیان و شناساندن نوروز به جامعه کانادایی این کار را کرده بودند. و من فکر می کنم که جامعه ما نیز این را به درستی درک کرد و به همین دلیل استقبال خوبی از جشنواره شد. باید اضافه کنم که نقش رسانه های فارسی زبان هم بسیار مفید و کمک کننده بود.

به نظر من جشنواره زیر گنبد کبود در به هم نزدیک کردن جامعه ایرانی مقیم تورنتو و حومه که مانند جزایر کوچکی جدا از همدیگر زندگی می کردند و هنوز هم می کنند، موفق عمل کرد و قدم مهمی بود. بچه هایی که این کار را ترتیب دادند بخوبی تشخیص داده بودند که سنتها و جشنهای کهن ایرانی بخصوص نوروز، جزو نادر پدیده هایی هستند که باعث پیوند همه ما ایرانیان به همدیگر می باشند و توانایی این را دارند که ما را به هم نزدیک کنند و اعتماد عمومی از دست رفته را بازیابی نمایند. 

مهرگان: نظر غیر ایرانی های بازدید کننده از این مراسم چه بود؟

مهرداد: برای آنها بسیار جالب بود. حتی می گفتند که فکر نمی کردند در ایران کسی برقصد!! یا در مورد موسیقی ما شناخت کامل و درستی نداشتند. هر چند که با سینمای ایران تا حدودی آشنا بودند.

مهرگان: مشکلات عمده این پروژه چه بود؟

مهرداد: طبق معمول مشکل مالی. ولی مهمتر از آن مشکل عدم اعتماد اجتماعی بود که در واقع مشکل مالی را نیز دامن می زد. در جامعه ای که به اعتماد آن ضربه خورده باشد و اعتماد اجتماعی از بین رفته و یا تضعیف شده باشد، انجام کارهای گروهی و فرهنگی کار آسانی نیست و زنده کردن و بازسازی این اعتماد کار مشکلی بود.

مهرگان: شما چطور این اعتماد اجتماعی را کسب نمودید؟

مهرداد: شاید از طریق کار مدام فرهنگی و برنامه های کوچک و بزرگ دیگری که در طی سال های قبل داشتیم. در واقع بسیاری از چهره های شناخته شده و فعالان اجتماعی ما را می شناختند و یا به نوعی با ما کار کرده بودند. از طرف دیگر اسم دانشگاه تورنتو و کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو نیز در این امر بی تاثیر نبود. چون محیط، محیط دانشگاهی بود و معمولا مردم به این قشر بیشتر اعتماد می کنند. اعتبار هاربر فرانت سنتر هم بعنوان یک مرکز فرهنگی هنری معتبر بسیار موثر بود.

مهرگان: از گروه های سیاسی چطور؟ آیا آنها هم مشارکت یا تاثیری داشتند؟

مهرداد:  از این نظر که با ما همکاری کنند، خیر. هیچ گروه سیاسی در برگزاری جشنواره زیر گنبد کبود و یا تیرگان کمک نکرد ولی در تیرگان برخی از این به اصطلاح افراد سیاسی سعی کردند نقش منفی و مخرب داشته باشند. گروه ما تنها دنبال کار های فرهنگی و هنری بود. و همانطور که شما اشاره کردید، معتقد بودیم که کار فرهنگی دشوارتر است و برای تاثیر گذاری به زمان بیشتری نیاز دارد اما اثرش همیشه ماندگار تر از کار صرفا سیاسی است. البته هر یک از ما نظرات مستقل سیاسی خود را داشت ولی ما به هیچ وجه افراد سیاسی به معنای حزبی و پارتیزان در بین خود نداشتیم و اصلا برای مسایل سیاسی به معنای مصطلح کلمه دور هم جمع نشده بودیم.

مهرگان: تیرگان چند روز بود و چه برنامه هایی در آن اجرا شد؟

مهرداد: تیرگان چهار روز بود و حدود 60 هزار نفر بازدید کننده داشت. 55 برنامه مختلف هم داشتیم که با حضور حدود 150 هنرمند برگزار شد.

مهرگان: چطور توانستید این همه هنرمند را با هم و زیر یک سقف جمع آوری کنید ؟ به نظر کار آسانی نیست.

مهرداد: همانطور که گفتید کار بسیار دشواری بود و در واقع همه بچه ها از دل و جان مایه گذاشتند. در واقع قضیه همان اعتماد اجتماعی است. اگر این اعتماد اجتماعی وجود داشته باشد بزرگترین کارها شدنی است و می توان بزرگترین سنگ ها را از میان برداشت. اما وقتی این اعتماد اجتماعی از بین برود به تنهایی قادر به انجام هیچ کاری نیستیم.

موفقیت "زیر گنبد کبود" و اعتماد اجتماعی که از آن کسب کردیم  یکی از دلایل اصلی موفقیت ما در تیرگان بود. و مطمئن هستم که تیرگان بعدی نیز موفقیت آمیز خواهد بود.

مهرگان: حال که صحبت از تیرگان بعدی شد، تیرگان بعدی کی برگزار می گردد و اصولا برنامه زمانبندی آن در آینده به چه شکلی است؟

مهرداد: تیرگان بعدی در سال 2011 است و قرار است که ما تیرگان را هر دو سال یک بار برگزار کنیم. البته این را هم عرض کنم که انجام چنین کار هایی تنها با نیرو های داوطلب یا افتخاری بطور مداوم امکان پذیر نیست و بسیار دشوار است. در فکر این هستیم که جشنواره را به شکلی سازماندهی کنیم که افراد ثابتی استخدام شوند تا بتوانند این کار را به شکل حرفه ای تر دنبال کنند.

مهرگان: در جایی می خواندم که شما برای این مراسم آیین نامه های اجراییِ تعریف شده دارید. گروه های مختلف اجتماعی و سیاسی را چگونه در این آیین نامه ها تعریف کرده اید؟ آیا محدودیتی برای مشارکت گروه ها و افراد مختلف وجود دارد؟

مهرداد: اصولا در را به روی همه باز گذاشتیم.
به اصطلاح خودمانی گفنیم هر کس که مایل به انجام کار فرهنگی است قدمش روی چشم، و خیلی ها هم استقبال کردند.
بر حسب تجربه به ما ثابت شد که وجود رهبر و هدایت کننده بسیار ضروری است تا کار به شکل هیئتی و گروهی انجام نگیرد.
البته منظورم از رهبری، شکل مستبدانه رهبران اجتماعی ایران در طول تاریخ نیست. مفهوم رهبر در این طرف دنیا یک مفهوم مدرن است و متفاوت با آنچه که ما در ایران داریم.
رهبر در اینجا فقط کار جهت دهی کلی و هماهنگی انجام می دهد و تصمیمها در فرآیندهایی که بحث و گفتگو در آن نقش کلیدی دارند اتخاذ می شوند.

مهرگان: این سیاست در مورد پروژه شما چطور جواب داد؟ چون متاسفانه در فرهنگ ما کارهای گروهی با موفقیت چندانی انجام نمی گیرد و شاید همیشه یک استبداد رضا شاهی لازم باشد. این را چطور ارزیابی می کنید.

مهرداد: بله جواب داد. البته رضا شاه خدمات ارزنده بسیار زیادی برای ایران انجام داد اما زمان رضا شاه بسیار متفاوت بود. فقر و بی سوادی در آن زمان بی داد می کرد و هیچگونه نظام اجتماعیی وجود نداشت. حدود چند سالی هم از انقلاب مشروطه گذشته بود و ایران دچار آشوب و فتنه فراوان بود. شاید در یک چنین شرایطی وجود فردی مانند رضا شاه لازم و ضروری بود. اما در موقعیت فعلی شرایط بسیارمتفاوت است. ضخامت قشر تحصیلکرده افزایش چشمگیر یافته و به زعم داشتن سابقه طولانی استبداد در ایران، نسل امروز ما بسیار لیبرالتر از گذشته است. به نظر من ما فقط نیازمند کمی تمرین دمکراسی هستیم. و این تمرینها در این پروژه به خوبی جواب داد. موفقیت جشنواره تیرگان به همه ما این واقعیت را شناساند که ایرانیها توانایی انجام کارهای گروهی را در سطوح پیشرفته دارند.

مهرگان:منابع و اطلاعات تاریخی در خصوص این جشن ها را از چه طریق جمع آوری کردید و ارائه اطلاعات درست تاریخی تا چه حد مد نظرتان بود؟ چون همواره روایات مختلفی در خصوص پدیده های تاریخی وجود دارند.

مهرداد: سعی کردیم از آثار کسانی که در این زمینه ها صاحب نظرند مانند آقای ناصر انقطاع، زنده یاد مهرداد بهار و یا استاد ابراهیم پور داود استفاده کنیم. یکی از مهمترین منابع ما هم دانشنامه ایرانیکا و شخص آقای دکتر یارشاطر بودند که اگر در مورد موضوعی شک داشتیم به ایشان مراجعه می کردیم. از طرفی مشورت با دوستانی که در این زمینه ها مطالعاتی داشتند نیز کار را ساده تر می کرد.

مهرگان: چطور تیرگان را انتخاب کردید؟ در حالی که نوروز جشن ملی شناخته شده تری برای ایرانیان بود و هست.

مهرداد: قبول دارم که نوروز بزرگترین جشن ایرانی است که همه ما را به هم پیوند می دهد و این پیوند حتی از مرزهای ایران نیز فراتر می رود و نوروز را به جشنی فرا ملی تبدیل می کند. نوروز جشنی است که قدمت تاریخی داشته و به طور قطع می توان گفت که بیش از 2500 سال قدمت دارد و وابسته به هیچ مذهب و ایدوئولوژی خاصی هم نیست. ولی ما بدلایلی از چمله هوای سرد ماه مارچ تصمیم گرفتیم که تیرگان را برگزار کنیم. هوای سرد ماه مارچ در تورنتو اجازه استفاده از فضای باز را نمی دهد و در نتیجه همانطور که در زیر گنبد کبود پیش آمد، ما را با مشکل کمبود فضا مواجه می کند. ما امیدواریم که بتوانیم چند صد هزار نفر را در تیرگان گرد هم بیاوریم  و فضای بسته جوابگوی اینکار نیست.

دلیل دیگر، زنده کردن جشن تیرگان است که در ایران در حال فراموشی است.  تیرگان در گذشته به اهمیت نوروز بوده اما رفته رفته کمرنگ شده. نکته بسیار مهمی که در جشن تیرگان وجود دارد و ما می خواستیم روی آن تاکید کنیم مفهوم وطن، وطن دوستی، و احساس مسئولیت اجتماعی است.

مهرگان: آیا در برنامه های آینده خود قصد دارید که جشن های دیگر ایران باستان از قبیل سده، مهرگان و ... را به جامعه معرفی کنید؟

مهرداد: البته خودمان نیز به قضیه فکر کردیم اما به جهت جا انداختن یک نام در جامعه کانادایی ترجیح می دهیم که تیرگان را به عنوان سمبل این کار انتخاب کنیم و جشن های دیگر ایران باستان را در کنار تیرگان معرفی کنیم و به نمایش بگذاریم. به نظر من براندینگ و یا جا انداختن یک اسم انحصاری بسیار مهم است. به عنوان مثال جشنواره کاریبانا که هر ساله در تورنتو برگزار می گردد چیزی حدود 300 میلیون دلار پول برای این شهر می آورد. خوب اگر قرار بود که اسم آن را هر بار عوض کنند این امکان پذیر نبود.

مهرگان: در این صورت فکر نمی کنید بهتر بود که اسم جامع تری را برای این مراسم انتخاب می کردید تا همه مناسبت ها و فرهنگ های ایران باستان را پوشش بدهد؟

مهرداد: البته اگر بخواهیم این "اگر" را در نظر بگیریم حرف شما ممکن است درست باشد. اما اگر من شخصا به گذشته برگردم باز هم نام تیرگان را انتخاب می کنم. به نظر من در تیرگان مفهومی نهفته است که شاید لازمه شرایط فعلی ماست و ما به آن نیاز داریم.

ببینید در تیرگان، شما مفهوم اسطوره ای آرش کمانگیر را دارید. آرش کمانگیر کسی است که می آید و بدون اینکه خون کسی ریخته شود، با گذاردن جان خود در تیری که برای تعیین مرز می اندازد، کشور خود را نجات می دهد. فدا کردن خود برای نجات جامعه، بدون ریختن خون کس دیگری، حس کردن نوعی مسئولیت اجتماعی است. مفهومی که جامعه امروز ما در ایران به آن نیاز دارد. البته شاید بعضی به فرهنگ فدا کردن جان برای کشور ایراد بگیرند. من هم امیدوارم ما بجایی برسیم که کسی مجبور نشود جانش را برای بهبودی وضع مردمش فدا کند اما آرش اسطوره است و اسطوره با افسانه و اغراق آمیخته.

مهرگان: لطف کنید از دیگر فعالیت های اجتماعی و فرهنگی خودتان برای خوانندگان مهرگان بگویید.

مهرداد: یکی دیگر از کار هایی که همیشه در فکر انجام آن بودم و با بسیاری از افراد با تفکرات سیاسی در میان گذاشته ام (البته منظورم از سیاسی، به معنای سیاست دولت کانادا است) تاسیس سازمانی برای دفاع از منافع ایرانیان کانادا بود. البته دوستان دیگری هم مدتها بود که به این موضوع فکر کرده بودند و همین باعث یک همکاری چند ساله بین ما گردید که منجر به تاسیس کنگره ایرانیان کانادا شد..

همانطور که می دانید جامعه ایرانی در کانادا دارای شایستگی های فراوانی است و از نظر تحصیلی در رده بسیار بالایی قرار دارد. در تجارت و سرمایه گذاری نیز ایرانیان نقش بسیار ارزشمندی را در جامعه کانادایی ایفا می کنند. تا جایی که رادیو  CBC برنامه ای را به مدت یک هفته در بهترین ساعت خود به نقش برجسته ایرانیان در معماری و ساخت و ساز در منطقۀ "نورت یورک"  اختصاص می دهد. این نشان دهنده این است که ما ایرانیان حرفی برای گفتن داشته ایم. مطمئنم که اگر مطالعه دقیقی انجام بگیرد، موارد دیگری که نشان دهنده نقش برجسته ایرانیان در این کشور است آشکار خواهد شد. به عنوان مثال فکر می کنم میزان مالیاتی که جامعه ایرانی به نسبت جمعیت خود پرداخت می کند رقم قابل توجهی خواهد بود.

به هرشکل فکر کردیم که جامعه ایرانی، علی رغم شایستگی های فراوانی که دارد، به اندازه کافی از دولت کانادا سرویس نمی گیرد. و به عبارت دیگر صدایی نداریم. و کماکان در حاشیه زندگی می کنیم. برای خودمان جشن می گیریم و با خودمان ارتباط داریم ولی با متن جامعه کانادایی رابطه چندانی نداریم. به عنوان مثال چند نفر از ایرانیان تورنتو، روزنامه تورنتو استار می خوانند؟ و یا چند نفر در این نشریه و یا نشریات مشابه مقاله می نویسند؟  چند نفر به برنامه Q گوش می کنند؟ چند نفر به نمایندگان شهرو استان و کشور رای می دهند؟ چقدر در مراکز قدرت و تصمیم گیری کانادا نفوذ داریم؟

در واقع جامعه ما همیشه در حاشیه بوده و در متن جامعه کانادایی وارد نشده. هر چند که این وضعیت این روزها بسیار بهبود یافته است و یک نشانه آن هم وارد شدن آقای دکتر مریدی به پارلمان انتاریو است.

مهرگان: البته این پدیده ای طبیعی در خصوص مهاجرت است و تنها شامل کامیونیتی ایرانی نمی باشد.

مهرداد: درست است. اما هر چه زودتر با متن جامعه ارتباط داشته باشیم سریعتر رشد خواهیم نمود. به عنوان مثال بسیاری از دکتر ها و مهندسین ما رانندگی تاکسی می کردند و هنوز هم می کنند نه اینکه رانندگی تاکسی شعل بدی است. مسئله استفاده از تخصصی است که برای آن وقت صرف شده. اما به عنوان مثال کامیونیتی ایتالیایی ها بسیار جا افتاده اند. شهر دار دارند، وزیر و وکیل دارند و در رده های بالای حکومتی صاحب نفوذ هستند. و این به نوعی به کامیونیتی آنها کمک می کند. البته ما هم آقای دکتر مریدی را داریم که کمک بسیار موثری است و بسیار ارزنده است. بلاخره بعد از این همه سال توانستیم یک نماینده ایرانی در پارلمان کانادا داشته باشیم.

به هرشکل با بررسی این مشکلات با دوستان نشستیم و تصمیم گرفتیم که چه طور می توانیم صدایی در جامعه کانادایی داشته باشیم. و فکر کردیم که نیاز به یک کُنگره داریم. و فکر کردیم که چیزی به نام "کنگره ایرانیان کانادا" و یا "Iranian Canadian Congress" بوجود بیاوریم. بعد از دو سه سال کار مداوم بالاخره یک اساسنامه در این زمینه نوشتیم و البته به یک سری از مشکلات هم بر خوردیم. اما هر طور که بود این کنگره بوجود آمد. و در حال حاضر این سازمان وجود دارد.

مهرگان: اهداف اصلی این سازمان چیست و چه فعالیت هایی انجام می دهد؟

مهرداد: اصلی ترین هدف این سازمان این است که حافظ منافع ایرانیان کانادا باشد و بتواند در سیاستگذاری های دولتی در سطوح مختلف تاثیر گذار باشد. به عنوان مثال برای ایجاد کرسی ایرانشناسی و یا زبان فارسی دولت را تشویق به سرمایه گذاری کند و یا بتواند دولت را تشویق به سرمایه گذاری بیشتری برای مهاجرین ایرانی و رفع مشکلاتشان کند.

مهرگان:فکر نمی کنید که در چهارچوب قوانین دولت کانادا چنین حقوقی تعریف شده است؟ مفهومی که توضیح دادید به نظر قدری مداخله با قوانین موجود است.

مهرداد: البته قبول دارم که قانون هست. اما تبعیض هم وجود دارد. این در حقیقت مفهوم لابی کردن است که کاری کاملا قانونی است. جوامع دیگر مثل ایتالیایی ها و یا چینی ها و یهودی ها و دیگران در این زمینه خیلی جلوتر از ما هستند. سازمانهایی دارند که بودجه های کلانی از دولت برای حل مشکلاتشان می گیرند و برای پیشرفت هر چه بیشتر جوامعشان هزینه می کنند. ما هنوز یک محل مثل یک کامیونیتی سنتر برای دور هم جمع شدن نداریم. یادم هست که وقتی زلزله بم اتفاق افتاد ما جایی برای جمع شدن نداشتیم و با لطف بعضی از دوستان که محل کارشان را در اختیار کمیته گذاشتند توانستیم گرد هم بیاییم.

بعنوان یک مثال مشخص، اگر خاطرتان باشد چند سال پیش گرفتن ویزای کانادا از ایران تبدیل به یک معضل بزرگ شده بود و پدر و مادرها و اقوام ایرانیان نمی توانستند بسادگی برای دیدار عزیزانشان به کانادا بیایند. مدتها طول کشید تا عده ای از فعالان کامیونیتی و از جمله همین کنگره ایرانیان کانادا تلاش کردند تا بالاخره این وضعیت را تغییر دادند. این فعالیتها باعث شد تا وزیر مهاجرت کانادا، اعضای تیمی را که مسئول دادن ویزا در سفارت کانادا در ایران بودند را عوض کند. 

مهرگان: به هر شکل سازمانی که گفتید تشکیل شده و در حال فعالیت است. درست است؟
مهرداد:
بله و البته مسایل و مشکلات خودش را هم دارد. این بنیاد هنوز نو پاست و در حال شکل گیری. البته من دیگر خیلی درگیر نیستم. و این کنگره الان هیئت مدیره خودش را دارد .

در هر صورت این یکی دیگر از فعالیت های من بود و بسیاری از دوستان دیگر هم درگیر آن بودند و هنوز هم هستند.

مهرگان:نظر شما در ارتباط با نقش ایرانیان مهاجر، در امور سیاسی دولت کانادا چست و آن را چه طور ارزیابی می کنید؟

مهرداد: به نظر من درگیر شدن با سیاست های دولت کانادا برای جامعه ایرانی ما بسیار مهم است. به عنوان مثال رای دادن امری است که می تواند برای کامیونیتی ما بسیار تعیین کننده باشد. ما اگر رای ندهیم هیچکس به حرف ما گوش نمی دهد. چون می دانند که تاثیر گذار نیستیم. و هیچ سیاست مداری به ما توجه نمی کند. هرچند که اخیرا سیاست مداران متوجه شده اند که به عنوان مثال باید در منطقه "نورت یورک" و یا "ریچموند هیل" به کامیونیتی ایرانی سرویس بهتری بدهند تا بتوانند رای بیاورند. و به این شکل رای ما دارد وزن پیدا می کند. علاوه بر رای دادن، ایرانیان می بایست برای رسیدن به مقامهای دولتی در سطوح شهری و استانی و کشوری تلاش کنند. در حال حاضر ما فقط دکتر مریدی را در پارلمان انتاریو و دکتر خدیو را در کبک داریم.
امیدوارم در آیندهای نزدیک بتوانیم تعداد زیادی وکیل و وزیر ایرانی تبار در سطوح مختلف دولتی داشته باشیم.     
اجازه بدهید که در اینجا به یکی دیگر از کارهایی که با تعدادی از دوستان انجام دادیم اشاره کنم.  در آخرین انتخابات کشوری که حزب محافظه کار به رهبری آقای هارپر به قدرت رسید، ما برای درگیر کردن هرچه بیشتر جامعه ایرانی با مسایل سیاسی کانادا از کاندیداهای احزاب سیاسی محافظه کار، لیبرال، نیو دمکرات و گرین دعوت کردیم تا در سالن اصلی شهرداری نورت یورک در حضور اعضای جامعه ایرانی به بحث و گفتگو بپردازند و برنامه هایشان را توضیح بدهند. تعداد زیادی از ایرانیان در این برنامه شرکت کردند و سئوالهای خوبی هم مطرح شد.
فکر می کنم این برنامه تاثیر مثبتی در جدی گرفتن جامعه ایرانی توسط سیاستمداران کانادایی داشت.

مهرگان: فعالیت دیگری هم داشته اید که از قلم جا انداخته باشید؟

مهرداد: کار دیگری که افتخار همکاری در آن را داشته ام در ارتباط با سازمان دهی جشن چهارشنبه سوری که یک جشن ملی است بود. تا چند سال پیش بیشتر ایرانی ها به پارک "سانی بروک" و یا به اصطلاح ایرانی ها لِزلی می رفتند. و در آنجا آتش روشن می کردند و خلاصه این ماجرا برای پلیس و اداره آتش نشانی منطقه مشکل ساز شده بود. برخی برای روشن کردن آتش، شاخه های درختان را می شکستند و حتی با پلیس درگیر می شدند و این باعث شده بود که پلیس و آتش نشانی  از مقامات شهری کمک بخواهند. خلاصه همراه با تعدادی از فعالین جامعه ایرانی با مقامات شهری، نماینده های پلیس و اداره آتش نشانی حدود سه تا چهار ماه هر هفته جلسه داشتیم تا بتوانیم به آنها آموزش دهیم که چهار شنبه سوری چیست و مردم در این روز چه می کنند. اداره پلیس و آتش نشانی هر دو مخالف چنین ماجرایی بودند و روشن کردن آتش در پارک را خلاف مسائل امنیتی می دانستند و می خواستند جلوی آن را بگیرند. بالاخره پس از ملاقات های فراوان، آنها را قانع کردیم این کار را می توان به شکل بی خطری نیز انجام داد وخلاصه توانستیم مجوز انجام این مراسم در همن پارک و با هماهنگی بیشتر را از آنها بگیریم که بیش از ده هزار نفر با نظم و ترتیب بسیار خوبی در آن شرکت کردند. این مراسم در سال بعد به میدان "مِل لَست مَن" منتقل شد و هنوز هم هر ساله با زحمتی که جمعی از فعالان جامعه ایرانی می کشند  به طور منظم در این محل برگزار می شود.

حدود چهار سال پیش هم با جمعی از دوستان، کانون کتابخوانی تورنتو را برای مرور و برسی تاریخ معاصر ایران تاسیس کردیم که ماه پیش چهلمین جلسه آن برگزار شد.

در حال حاضر هم همانطور که می دانید با دوستان مشغول مقدمات برگزاری تیرگان 2011 هستیم و همزمان در هیئت مدیره بنیاد پریا سعی می کنیم قدم هایی هر چند کوچک در جهت اعتلای هر چه بیشتر کامیونیتی ایرانی برداریم.

 مهرگان: جناب آرین نژاد بسیار از وقت شما سپاسگذارم و لازم می دانم که از طرف مهرگان و همه خوانندگان عزیر از شما و به خاطر همه زحمات بی دریغ تان سپاسگذاری کنم.
در پایان اگر توصیه و یا حرف خاص دیگری برای هموطنان مهاجر ما، به خصوص تازه واردین، دارید لطفا بفرمایید.
مهرداد: سپاسگزارم.
اول به هموطنان عزیزم پیشنهاد می کنم که تا می توانند مسافرت کنند و همه جاهای کانادا و حتی روستا های آن را ببینند و با فرهنگ آن آشنا شوند.
 مسئله مهم دیگر زبان است.
این بسیار مهم است که بفهمیم اینجا چه می گویند و چگونه زندگی می کنند.
ما باید از پوسته خودمان بیرون بیاییم و با جامعه کانادایی ارتباط نزدیک داشته باشیم.
در هر شکل نسلهای بعدی ما در اینجا زندگی خواهند کرد و رشد خواهند نمود و ما باید بتوانیم که این جامعه را بفهمیم.
دیگر اینکه ما باید به خودمان باور داشته باشیم و خود را جدای از جامعه کانادا نبینیم.
بدانیم که کانادا در اصل مجموعه ای است از فرهنگ های مختلف از جمله فرهنگ ایرانی و این مجموعه این فرهنگ هاست که فرهنگ کانادا را شکل می دهد.
Comments