سال اول / شماره دو / نیچه

گزین گویه هایی از فریدریش نیچه
برگرفته از کتاب "فراسوی نیک و بد"

فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی قرن 19
تولد اکتبر 1844 میلادی - وفات آگست 1900 میلادی





برای مردمان قوی و مستقلی که برای فرماندهی مهیا شده اند و خرد و هنر
 
یک نژاد فرمانروا در ایشان حلول کرده است، دین وسیله دیگری است برای چیرگی بر مانعهایی که در راه دستیابی به سروری وجود دارد، و همچون رشته ای است که فروانروایان و فرمانگذاران را به هم بسته می دارد. اگر بنا باشد که نژادی از تبار پست خویش برگذرد و راه خود را به سوی سروری در آینده هموار کند، زهد و پارسایی لوازمی ناگزیر برای پرورش و بهنژادی اوست.

هر جنگ دراز که شخص در آن با قدرتی آشکار نجنگیده باشد، شخص را چه زهرناک و حیله گر و فرومایه می کند.

هر ملتی ریاکاری خود را دارد و آن را فضیلت خویش می نامد.

همچنین تنک مایه شدن معنوی یک ملت را جبرانی هست، و آن پر مایه شدن ملت دیگری است.

آموزش مایه دگرگونی ماست.

در هر میل به دانشی اندکی بی رحمی هست.

روح بیش از هر چیز به معده می ماند.

شاید در بین بی آیندگی همه چیز های امروزین، خنده ما را آینده ای باشد.

کمی بر خطا بودن هم البته از لوازم خوشذوقی است.

و اما هر کسی که فداکاری کرده باشد می داند که در عوض چیزی را می خواسته و آن را بدست آورده است. - چه بسا چیزی از خود را در برابر چیزی از خود -

بزرگترین کس آن کس است که تنها ترین کس تواند بود و در پرده ترین و کژروترین، مردی فراسوی نیک و بد، سالار فضایل خویش، سرشار از اراده.

برای آنکه بتوانند فرماندهی کنند نخست می بایست برای خود دست آویزی بتراشند. یا آنکه از شیوه فکری گله آنچه را که زبانزد گله است، وام بستانند.

پدران و مادران نا خواسته از فرزندان خود چیزی همانند خود می سازند و این کار را "تربیت" می نامند.

برای نژاد های کوشا، تاب آوردن آسایش بسیار سخت است.

اخلاق چیزی جز اجبار طولانی نیست.

همیشه بهشت آنجاست که درخت دانش سر افراخته باشد.

کارهای عاشقانه را همیشه فراسوی نیک و بد انجام می دهند.

هر چه بی چون و چراست از مقوله بیماری ست.

شیطان پهناورترین چشم انداز ها را از خدا دارد، و از همین روست که این همه از او فاصله می گیرد. شیطان یعنی همان قدیمیترین دوستار معرفت.

آنچه انسان را والا می سازد، نه شدت احساسهای والا، که مدت آنهاست.

در روزگار صلح مرد جنگی به جان خود می افتد.

چیزی به نام پدیده اخلاقی وجود ندارد، هر آنچه هست تفسیر اخلاقی پدیده هاست.

خواست چیره بر یک خواهش نفسانی، در نهایت، جز خواسته یک و یا چند خواهش دیگر نیست.

کیست که به خاطر نام نیک خود، خویشتن را یک بار - قربانی نکرده باشد؟

هولناک است از تشنگی در دریا هلاک شدن. چرا باید حقیقت خویش را چنان نمک آلود کرد که دیگر تشنگی را فرو ننشاند؟

آدمی هرگز از کسی که از خود خردتر می شمارد نفرت ندارد، بلکه هنگامی با کسی نفرت می ورزد که او را با خود برابر و یا از خود برتر می شمارد.

در باره کل احزاب: شبان همیشه به یک قوچ اخته پیشاهنگ نیاز دارد - و گرنه خود باید گهگاه قوچ پیشاهنگ شود.

ستایش گستاخانه تر از نکوهش است.


کسی که راه رسیدن به آرمان خود را نمی داند، سبکسرانه تر و لاابالیتر از کسی زندگی می کند که آرمانی ندارد. 

Comments