گزینگویههای جورج کارلین
گردآوری و ترجمه از مهرگان

جورج کارلین[1] ]تولد 12 می 1937 – وفات 22 جون 2008 میلادی[ طنزپردازِ طنزِ ایستاده[2]، منتقد اجتماعی، هنرپیشه و نویسندۀ
آمریکای بود که به خاطر آلبومهای طنز خود برندۀ پنج جایزۀ گِراَمی[3] گردید. وی به سبب مزاحهای تلخ و نیشدارش در مورد
سیاست، زبان انگلیسی، روانشناسی، مذهب و بسیاری از باورهای سنتی مردم بسیار مشهور
بود. اولین برنامههای طنز ایستادۀ او در سال 1977 ضبط و به صورت فیلم به بازار
عرضه شد.
جورج کارلین از مادری مُنشی و پدری که مدیر تبلیغات بینالمللی روزنامۀ "نیویورک
سان" بود در محلۀ مَنهَتن نیویورک دیده به جهان گشود. مادرش زمانی که
جورج دو ماهه بود از پدرش جدا گردید و بدین ترتیب جورج تنها در دامن مادر خود
پرورش یافت. جورج همواره با مادر خود نیز مشکل داشت و بیشتر اوقات از منزل فراری
بود. بعدها جورج به نیروی هوایی آمریکا پیوست و تکنسین رادار در نیروی هوایی شد.
وی در همین زمان اولین کارهای کمدی خود را با یک شبکۀ رادیویی کمدی آغاز کرد و به
دلیل "عدم بازدهی" در سال 1957 از نیروی هوایی اخراج گردید.
در سال 1959 جورج به همراه یکی از دوستان خود به نام "جک بارنز"
در یک شبکۀ رادیویی در کالیفرنیا برنامۀ طنزی راه انداخت که اجرای بسیار موفقی بود
و به مدت دو سال به طول انجامید.
در دهۀ 1960 جورج در بسیاری از برنامهها و شوهای تلویزیونی به ایفای نقش پرداخت و
بسیار معروف شد.
در دهۀ 1970 زمانی که لباسهای تر و تمیز و موهای اصلاح شده و مرتب برای هنرپیشههای
طنزپرداز رایج بود، جورج با شلوار لی، موهای بلند و ناآراسته و صورتی اصلاح نشده
در برنامههای خود ظاهر میشد که به نوعی سُنتشکنی محسوب میگردید. وی در سال
1972 برنامهای تحت عنوان "هفت کلمهای که هرگز نمیتوان در تلویزیون گفت"
را از تلویزیون شهر میلواکی اجرا نمود که بلافاصله بعد از اجرای آن دستگیر
شد. البته چند ماه بعد، از این اتهامات تبرئه گردید اما تا مدتها درگیریهای
قانونی داشت. این نزاعها سبب شد که شعلههای خشم وی زبانه بکشد و بدین ترتیب در
بسیاری از برنامههای طنز خود بیباکانه کلمات و حرفهای سنگین و لغات تند و زننده
به کار برد.
جورج در سال 1976 و به مدت پنج سال از اجرای برنامههای طنز دست کشید. بعدها معلوم
شد که وی در طول این مدت سه بار سکتۀ قلبی کرد که خوشبختانه هیچکدام از آنها کُشنده
نبود. وی مجدداً در سال 1981 به صحنۀ اجرای برنامههای طنز بازگشت و در طی حیات
خود جوایز معتبر هنری بسیاری دریافت نمود.
جورج کارلین اولین بار در سال 1961 با "برندا هاسبرووک" ازدواج
نمود. تنها دختر ثمرۀ این ازدواج "کِلی" است که در سال 1963
متولد شد. قبل از شصتمین سالگرد تولد جورج، برندا در اثر سرطان کَبد درگذشت. بعدها
و در سال 1998 جورج با "سِلی وید" ازدواج نمود که این ازدواج تا
پایان عمرش ادامه یافت.
جورج کارلین در تمام مدت عمر خود در هیچ انتخاباتی شرکت نکرد و معتقد بود که
انتخابات تنها توهم و حیله است. جورج هر چند که در خانوادهای مسیحی متولد گردیده
بود اما خود را بدون مذهب میدانست و در نخستین کتاب خود گفت که تنها خورشید را میپرستد
و اولین دلیلش هم این است که آن را میبیند. البته وی دلایل بسیار دیگری هم برای
این ادعای خود داشت.
جورج کارلین در سن 71 سالگی بعد از مراجعه به بیمارستان در اثر درد در قفسۀ سینۀ
خود درگذشت. بنا به وصیتش جسد وی سوزانده و خاکسترش در هوا پخش شد و هیچگونه
مراسم سنتی و یا مذهبیای نیز بعد از مرگش صورت نگرفت.
پانویسها:
1. George Carlin
2. Stand-up Comedian
3. Grammy Award
شبهایی هست که در آن گرگها ساکتاند و ماه زوزه میکشد.
فکر کن که یک فردِ متوسط چقدر احمق است، و بدان که بسیاری از آدمها از هم آن
احمقتراند.
به عنوان یک قانون کلی من هیچ زمان در مراسم اولین سالگرد هیچ چیزی هرگز شرکت
نکردم.
"فریزبیتاریانسیم" مذهبی است که متعقد است بعد از مرگ روحتان عروج میکند
ولی در سقف خانه گیر میافتد و بالاتر نمیرود.
صداقت بهترین سیاست است، هرچند به یاد داشته باشید اخیراً کاشف به عمل آمده که با حذف
آن، دروغگویی و دورویی دومین و بهترین سیاست است.
چیزی به نام "زمانِ حال" وجود ندارد. هر چه هست
"آیندۀ بسیار نزدیک" است و مابقی "گذشته" محسوب میگردد.
به گمان من وظیفۀ اصلی یک طنزپرداز شناختن حد و مرزها و عبور عمدی از آنهاست.
من کاملاً با جدایی کلیساها از دولتها موافقم. به عقیدۀ من این دو موسسه هر کدام
به تنهایی به اندازۀ کافی ما را سردرگم کردهاند، و ترکیب هر دوی آنها با هم
نتیجهای جز مرگ برای ما نخواهد داشت.
اگر این درست است که میگویند "نوع بشر در این عالَم تنهاست" باید
اعتراف کنم که غایت این عالَم بسیار ناچیز و اندک است.
اگر وکلا هیچ وقت به زندان نمیافتند و روحانیان هیچ وقت خلعِ لباس نمیشوند، آیا
میتوان آن را تعمیم داد که برقکارها هیچ وقت دچار برقگرفتگی نمیشوند و یا هیچ
زمان نُتی برای موسیقیدانان نوشته نمیشود؟
این هرگز "تنها یک بازیه دیگه" نیست زمانی که در حال بردن بازی هستی!
برای رفتن به اردو و گردش به بعضی از پارکهای ملی باید مدت زیادی در نوبت بایستی.
اگر برای خوابیدن در کنار یک درخت باید یک سال صبر کرد، یک جای کار اشکال دارد. |
|