سال اول / شمارۀ یازدهم / فرهنگ عمومی / مروری بر قیام بابک خرمدین

مروری بر زندگی و قیام  بابک خُرّمدین
ترجمه و گردآوری از مهرگان

بابک خُرَّم‌دین (795 - 838 میلادی) از معروف‌ترین رهبران قیام‌های مردمی قرن هشتم میلادی علیه بیگانه‌طلبی و به ویژه سلطۀ خلفای عباسی در ایران بود. پدر بابک، مِرداس از اهالی مدائن بود که این شهر را به مقصد آذربایجان ترک کرد و در حوالی روستای بلال‌آباد اقامت گزید. مدائن که در زمان ساسانیان و به زبان پهلوی تیسفون نامیده می‌شد در 35 کیلومتری شهر بغداد در کشور عراق کنونی قرار دارد و زمانی مرکز امپراطوری ساسانی بود. بد نیست بدانید که مدائن بزرگترین شهر جهان در قرن ششم میلادی به شمار می‌آمد. مادر بابک ماهرو از اهالی آذربایجان ایران بود. خود بابک نیز در بلال‌آباد در حوالی شهرستان اردبیل کنونی دیده به جهان گشود.




بابک پدر خود را در دوران نوجوانی از دست داد و سرپرستی مادر و دو برادرش به او محول گشت. در حوالی 18 سالگی بابک به شهر تبریز رفت و به خرید و فروش سلاح و دیگر تجهیزات صنعتی آن زمان مشغول شد. این امر باعث شد که وی به مناطق مختلفی سفر کرده و با فرهنگ نواحی قفقاز و روم شرقی بیشتر آشنا گردد.

این دوران مصادف گردید با قتل ابومسلم خراسانی به دست خلفای عباسی. ابومسلم خراسانی از سرداران بزرگ ایرانی پس از اسلام بود و هر چند که وی در براندازی سلسلۀ اُموی کمک‌های فراوانی به خلفای سلسلۀ عباسی نموده بود ولی با این وجود بعد از به قدرت رسیدن عباسیان، او را به دستور بنی‌عباس از خلفای وقت عباسی، به قتل رساندند. بسیاری بر این باورند که دلیل اصلی قتل ابومسلم خراسانی محبوبیت بیش از حد او در بین ایرانیان و به ویژه غیر مسلمانان بود.
 
قتل ابومسلم ناآرامی‌های زیادی را در گوشه و کنار ایران به وجود آورد، به ویژه ز
رتشتیان ایران از این بابت بسیار گله‌مند بودند. این امر باعث شد تا خلفای عباسی به سرکوب بیشتر مردم بپردازند. و این‌چنین بود که بابک، قیام مردمی خود را علیه وحشیگری‌ها و ناعدالتی‌های خلفای عباسی، به ویژه خونخواهی از قتل ابومسلم خراسانی آغاز کرد و به جنبش خُرَّم‌دینان یا همان جنبش سُرخ‌جامگان پیوست.   

روایت دیگری در بارۀ چگونگی پیوستن بابک به جنبش خُرَّم‌دینان وجود دارد که از این قرار است:
"دو تن از تُجار آن زمان به نام‌های جاویدان شهرک و ابوعِمران که برای تجارت به زنجان رفته بودند در راه بازگشت در برف و سرمای کوه‌های اطراف بلال‌آباد گیر می‌افتند و به ناچار به سمت خانه‌ای جهت پناهگاه مراجعه می‌کنند که دست بر قضا خانۀ مادر بابک بود. از آنجایی که مادر بابک دارایی چندانی نداشت تنها آتشی برای میهمانان خود روشن می‌کند و بابک نیز مشغول رسیدگی و آب دادن به اسبان و خدمتگذاران این دو تاجر می‌گردد. در مکالمه‌ای که بین بابک و جاویدان صورت می‌گیرد، با وجود نداشتن لهجۀ سلیس و روانِ بابک، جاویدان شیفتۀ هوش، ذکاوت و روشنگری بابک می‌گردد. جاویدان از مادر بابک درخواست می‌کند که بابک را برای سرپرستی از زمین‌ها و دارایی‌اش به همراه خود ببرد و در عوض 50 دِرهم از حقوق بابک را در ماه برای وی بفرستد که مادر بابک با این خواسته موافقت می‌کند.
تحت حمایت‌ها و تعالیم "جاویدان شهرک" که یکی از رهبران جنبش خُرَّم‌دینان به حساب می‌آمد و دانش بابک در زمینۀ تاریخ، جغرافیا و تکنیک‌های نظامی، بابک به یکی از فرماندهان اصلی این گروه تبدیل می‌گردد که به قیام بر علیه اشغال اعراب و تسلط آنان بر ایران می‌پردازد. بعد از مرگ جاویدان، بابک با همسر جاویدان ازدواج می‌کند و به یکی از رهبران اصلی این جنبش تبدیل می‌گردد."
بابک اعتقادات شدیدی به مذهب پیشینیان خود یعنی زرتشتیان داشت. او تمام توان خود را به کار گرفت تا ایرانیان را گرد هم آورد و آنان را بر علیه سلطۀ اعراب متحد کند.

جنبش خُرَّم‌دینان
یا سرخ‌جامگان جنبش سیاسی- اعتقادی گروهی از ایرانیانی بود که روحیه‌ای ملی و ضد بیگانه داشتند. این جنبش ریشه در جنبش آزادی‌خواهانۀ مَزدَک و پیروان مزدک داشت که به رهبری روحانی ایرانی به نام سَنباد تشکیل گردیده بود. نهضت حق‌طلبانۀ خُرَّم‌دینان را می‌توان نهضتی بزرگ در تاریخ ایران دانست زیرا روحیۀ ملی و ضد بیگانه را در ایران زمین گسترش داد.

ابن‌حَزم تصریح می‌کند که خُرَّم‌دینانِ پیرو بابک یک فرقۀ مزدکی بودند. اساس تعالیم مزدک برآن بود که مردم باید هم در این دنیا و هم در دنیای دیگر به سعادت و شادمانی دست یابند. نیک در تعالیم مزدک عبارت بود از گفتار و کرداری که به خود یا دیگری منفعتی برساند و سعادتی فراهم آورَد؛ و بد عبارت بود از گفتار یا کرداری که به خود یا دیگران آسیب و گزند وارد آورد یا سبب محرومیت شود.

مرکز فعالیت بابک در آذربایجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهای ایران مشغول به فعالیت بود. جماعت بزرگی از عرب‌ها پس از یورش سپاه اسلام در شهرها و روستاهای آذربایجان اقامت گزیده بودند. هدف او از میان بردن سلطۀ اربابانِ عرب بود که نزدیک به دو قرن مردم ایران را تاراج می‌کردند. قبایل عرب همراه با فتوحات عربی به درون آذربایجان و دیگر شهرهای ایران سرازیر شدند. بلاذری دربارۀ سرازیر شدنِ عرب‌ها به آذربایجان در زمان عثمان و امام علی، می‌نویسد بسیاری از عشایر عرب از بصره و کوفه و شام به آذربایجان سرازیر شدند و هر گروهی بر هر چه از زمین توانست دست یافت و مصادره کرد، و بعضی‌شان زمین‌هایی را از عجم‌ها خریدند و روستاهایی نیز به این عشایر واگذار شد، و مردم این روستاها به مُزارعینِ این‌ها تبدیل شدند.

حس انتقام از عرب‌های مهاجم تمام وجود بابک را فرا گرفته بود و به همه می‌گفت باید ایران را دوباره احیا کنیم. بسیاری از بر او خرده می‌گرفتند که خون را با خون نمی‌شورند ولی او فجایع عباسیان را یک به یک بر آنان برمی‌شمرد. به قول اُرُد بزرگ: "گذشت را می‌توان در مورد آدم‌ها به کار گرفت اما باید دانست این درس از آن آدم‌هاست نه کشورها، سکوت در مقابل وحشی‌گری دشمن هیچ‌گاه درست نیست."

خلفای عباسی تلاش‌های فراوانی نمودند تا در مقابل بابک بایستند و او را از میان بردارند اما انجام این کار به سادگی امکان‌پذیر نبود. در طی سال‌های 198 تا 208 خورشیدی عباسیان تعداد زیادی از افراد لشکریان خود را در نبردهای متفاوت با بابک و هوادارانش از دست دادند و هیچ‌کدام از این سرکردگان عباسی موفق به شکست بابک نشدند.
خلیفۀ عباسی در اواسط تابستان 212 خورشیدی چندین لشکر به غرب ایران فرستاد، که به گزارش طبری شصت هزار تن از روستاییان ناحیۀ همدان را قتل عام کردند، ولی بابک توانست شکست‌های سختی بر این نیروها وارد سازد و با تلفات فراوان و این متجاوزان را با شکست به بغداد برگرداند. به دنبال این شکست‌ها، خلیفه تصمیم گرفت که امر مقابله با بابک را به یک افسرِ مانوی مذهبِ نومسلمان ایرانی معروف به افشین، از خاندان ساسانی واگذار کند. افشین در گذشته رشادت‌های نظامی مختلفی از خود به نمایش گذاشته بود و در آن زمان در مصر بود.

درگیری‌ها و تعقیب و گریزهای فراوانی بین افشین و سپاهیانش با بابک و هوادارانش از حدود سال‌ 215 خورشیدی آغاز گردید و که یک سال به طول انجامید. افشین با دادن رشوه به جاسوسان و شگردهای دیگر سرانجام موفق به شکست بابک و دستگیری او می‌گردد و در دی ماه 216 خورشیدی بابک را به خلفای عباسی در سامرا تحویل می‌دهد.
 داستان این نبردها را طبری با استفاده از آرشیو گزارش‌های کتبی به تفصیل دقیقی درحجم حدود 30 صفحه ذکر کرده است. 

بعد از تحویل بابک به خلیفۀ عباسی، بابک را با لباس‌های زننده گرد شهر می‌گردانند و سپس وی به پای جوخۀ اعدام  می‌برند. ابن‌الجوزی می‌نویسد وقتی که بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که این همه استواری نشان می‌دادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ تا چه اندازه است!

روایت است که چون یک دست بابک را با شمشیر بریدند، بابک با خونی که از بازویش فوران می‌کرد صورتش را رنگین کرد تا خلیفۀ عباسی زرد شدن رنگ چهره‌اش را که به دلیل خروج خون از بدنش بود، دلیل ترس او از مرگ نداند. به این ترتیب دست‌ها و پاهای بابک را بریدند و شکمش را بدریدند. سپس سرش را از تن جدا کردند و به خراسان فرستادند. بدن بابک را نیز به چوبۀ داری در میدان شهر سامرا برافراشتند.


قلعۀ بابک

دژ و مقر بابک که به نام‌های قلعۀ بابک، دژ بابک، بذ و قلعۀ جمهور هم معروف است در 50 کیلومتری شمال شهرستان اهر در استان آذربایجای شرقی، در ارتفاعات غرب رود بزرگ قره‌سو و در منطقه‌ای که به نام کَلیبَر معروف است قرار دارد.
مسافت راه کَلیبَر به قلعه حدود 3 کیلومتر است و به هنگام عبور باید گردنه‌ها و گذرگاه‌های خطرناکی را پشت سر گذاشت. قبل از رسیدن به دروازۀ قلعه و ورود به بنای مستحکم دژ باید از معبری عبور کرد که به صورت دالانی است و از سنگ‌های منظم طبیعی شکل گرفته و تنها گنجایش عبور یک نفر را دارد و حتی دو نفر نیز به سختی می‌توانند از آن بگذرند.
فاصله این معبر تا قلعه در حدود 200 متر است و مقابل آن قرار دارد. از همین نقطه است که سختی راه و ابهت خاص این قلعه بلند و موقعیت خیره کننده آن، بیننده را به اعجاب وامی‌دارد.

Comments