گذاری پیرامون شاهنامۀ فردوسی
تحقیق از احمد قندهاری
شاهنامۀ فردوسی شامل بسیاری از اندیشهها و رخدادهای تاریخی
و اساطیریای است که ریشه در اوستا دارد. البته آنچه که فردوسی بیان کرد تا حدود
زیادی با شکل اوستایی آن تفاوت دارد. و به علت اینکه حدود دو هزار سال بین تالیف
این دو اثر بزرگ، یعنی اوستا و شاهنامه، فاصله بوده است تفاوتها طبیعی به نظر میآید.
با توجه به مطالعات انجام شده میتوان گفت که شاهنامه تا حدودی ادامۀ فرهنگ
اوستایی در حیات ملی ایران است. شاهنامه بزرگترین اثر حماسی ایران است که در آن
اسطورهها، افسانهها و حوادث تاریخی ایران کهن در کموبیش 60 هزار بیت شعر به
زبان فارسی سروده شده است.

خاستگاه شاهنامه
سقوط سلسلۀ هخامنشی به وسیلۀ اسکندر مقدونی در سال 321 پیش از میلاد
به پیدایش حکومت سلوکیان منجر شد که از سال 312 تا 168 پیش از میلاد ادامه
داشت. در این زمان گروههای زیادی از یونانیان به بخشهای گوناگون سرزمین ایران
مهاجرت کردند. در آغاز در سازمانهای نظامی و سپس در امور بازرگانی و صنایع و هنر
ایران نفوذ خود را گسترش دادند. مرکز این تبادلات فرهنگی شهر بلخ بود.
سلوکیان به وسیلۀ اشکانیان یا همان پارتیان، که از سکاهای ساکن در
نواحی شرق ایران بودند برافتادند. اشکانیان به مدت پنج سده یعنی از سال 250 قبل از
میلاد تا سال 249 بعد از میلاد بر ایران فرمانروایی داشتند. در این دوره نوعی
فرهنگ التقاطی به وجود آمده بود که ترکیبی از فرهنگ ایران و یونان بود.
کوشانیان، احتمالاً در سدههای نخست میلادی در شرق ایران حکومت میکردند و
از راه دریا با رُم شرقی روابط بازرگانی داشتند. مقر کوشانیان در سیستان یا سگستان
بود. پارتیان و کوشانیان در سدۀ سوم میلادی توسط ساسانیان سرنگون شدند، ولی فرهنگ
موجود به علت ادامۀ دین زرتشت همچنان برای ایرانیان باقی ماند. تا اینکه در سدۀ
هشتم میلادی امپراطوری ساسانیان بر اثر حملۀ تازیان از بین رفت. تازیان
قادر به ادامۀ ادارۀ امپراطوری ایران نبودند. از طرفی ایرانیان نیز تاب تحمل حکومت
ستمکار اُمویان را نداشتند و به مبارزه با آن برآمدند و به زودی عباسیان
را به جای آنان نشاندند. خلافت عباسیان شدیداً تحت تاثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفت.
دیری نپایید که سلسلههای پادشاهی ایرانی همچون صفاریان، سامانیان و
آلبویه نخست در مناطق شرقی و سپس در مناطق مرکزی ایران تشکیل گردیدند و در
اثر قدرت آنها، قدرت واقعی خلیفه رو به کاستی نهاد و به تدریج به صورت مرکزی
تشریفاتی درآمد، اگرچه پادشاهان ایرانی به اسم آنها حکومت میکردند. به رغم همۀ
ویرانیها و فروپاشیهایی که بر اثر حملۀ تازیان در ایران پدید آمد، فرهنگ و تمدن
ایران پس از ورود اسلام به حیات خود ادامه داد. به طوری که در سدههای دهم و
یازدهم میلادی (سوم و چهارم هجری) یعنی همزمان با تالیف شاهنامۀ فردوسی، فرهنگ
باشکوه و درخشانی در ایران شکوفا شد که سرشار از عناصر ملی دیرپای کهن ایرانی بود.
منابع مهم فردوسی
مهمترین منبع فردوسی در تدوین شاهنامه، شاهنامۀ منثور ابومنصوری بود که
بنا به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق سپهسالار خراسان و حاکم طوس نوشته
شده است. این ایرانی پاکنژاد که عشقی عمیق به تاریخ کهن ایران داشت از ابومنصور
المعمری وزیر یا پیشکار پدرش خواست تا نسخههای "خدای نامک"ها
و دیگر روایات حماسی را جمعآوری کند. پس از سالها تلاش و کمک چند نفر دیگر
نخستین شاهنامۀ منثور در سال 346 هجری تدوین شد. ابوالموید بلخی شاعر معروف
دوران سامانیان از سال 352 هجری به تالیف شاهنامهای به نثر به نام گرشاسبنامه
اقدام کرد که ابوریحان بیرونی هم از آن به عنوان شاهنامه یاد میکند. نسخۀ
اصلی این اثر از بین رفته است ولی در برخی از منابع از آن سخن رفته است، از جمله در تاریخ طبری به ترجمۀ
بلعمی، قابوسنامه تالیف عُنصرالمعالی، تاریخ سیستان
و مجملالتواریخ.
شاعرانی چند پیش از فردوسی به کار سرودن تاریخ شاهان و پهلوانان کهن ایران
پرداختند. این شاهنامههای مقدماتی هم در دسترس قرار داشتند که عبارتند از:
1. شاهنامۀ مسعودی مروزی که در سال 299 هجری توسط مسعود مروزی تالیف
شده است.
2. گشتاسبنامۀ دقیقی که در حدود سال 350 هجری نوشته شده است.
3. افسانههای یونانی بخشی از شاهنامۀ فردوسی است. یعنی داستان اسکندر از
کتاب اسکندرنامه گرفته شده است که اصل آن به زبان یونانی بود.
4. داستانها و افسانههای شرقی: داستانها و افسانههای زیادی وجود داشت
که به صورت روایات پراکنده نوشته شده بودند و یا نانوشته بودند که معمولاً سینه به
سینه نقل میشده است. این داستانها و افسانهها در سرزمینهای شرقی ایران رواج
داشته است که در دسترس فردوسی هم بوده است. نمونههای بارز آن داستان رستم و
سهراب است.
محتوای شاهنامه
شاهنامۀ فردوسی دوران اسطورهای و تاریخی ایران را از آغاز تا برافتادن
سلسلۀ ساسانیان به دست عربها در بر گرفته است. در این کتاب عظیم داستان بیش از 50
پادشاه و دهها پهلوان ایرانی طی حدود 60 هزار بیت شعر به صورت مثنوی آورده شده
است. بخش اسطورهای شاهنامه با پادشاهی پیشدادیان آغاز میشود. استاد
پورداود کلمۀ پیشداد را به معنای کسی که نخستین بار قانون و دادگری را پی نهاده
است تعبیر میکند.
نخستین شاه پیشدادیان کیومرث است. پس از او پسرش هوشنگ و بعد از او تهمورث
و پس از تهمورث، جمشید به پادشاهی نشست. چون جمشید ادعای خدایی کرد، فَر
شاهنشهی او را ترک کرد. در این شرایط بود که ضُحاک به ایران حمله کرد. پس
از ضحاک، فریدون به شاهی رسید. پس ار فریدون پسرش ایرج و پس از او منوچهر
سلطان شد.
داستان زال پسر سام نریمان در این دوره رخ داده است. سام پسر نوزاد
خود زال را که مویی سپید داشت و اهریمنی مینمود به کوه برد و در آنجا رها کرد.
سیمرغ نوزاد را برگرفت و به کوه البرز برد و بزرگ کرد. سام به دنبال خوابی که دیده
بود به جستجوی پسر برآمد و او را از سیمرغ گرفت. بعدها زال دل به مهر رودابه
دختر شاه کابل سپرد و او را به همسری گرفت و رستم مشهورترین قهرمان شاهنامه
از این دو تن به وجود آمد.
پس از درگذشت منوچهر، نوذر به شاهی رسید. در این دوران پشنگ شاه
توران با سپاهی به فرماندهی افراسیاب به ایران حمله کرد. افراسیاب نوذر را
کشت. بعداً طی حوادثی ایرانیان تورانیان را شکست دادند و افراسیاب از ایران گریخت.
پس از نوذر زو یا زاو یا زوب پسر تهماسب بر تخت نشست. پس از
او پسرش گرشاسب به شاهی رسید. در این میان افراسیاب دوباره به ایران حمله
کرد. گرشاسب درگذشت و ایرانیان از زال و رستم خواستند تا به جنگ بر علیه تورانیان
برخیزند. زال سپاهی در مقابل افراسیاب آراست و پسر جوان خود رستم را برای آوردن کیقباد
به کوه البرز فرستاد. پس از آن کیقباد به تخت نشست. پس از آن پسرش کیکاوس
به شاهی رسید.
بر اثر هوسبازیهای سودابه همسر کیکاوس پسر کیکاوس، سیاوش به ناچار
دربار ایران را ترک کرد و به توران زمین پناه برد که به دستور افراسیاب ناجوانمردانه
کشته شد. کیخسرو پسر سیاوش به وسیلۀ گسو پهلوان ایرانی به ایران آمد
و به جای پدربزرگ خود که در حادثهای درگذشته بود به شاهی رسید. در دوران پادشاهی
او باز هم جنگهایی بین ایران و توران درگرفت و رستم در این جنگها دلاوریها کرد
و ایرانیان به پیروزی رسیدند.
پس از آن هم جنگ بزرگی بین کیخسرو و افراسیاب درگرفت که افراسیاب در این جنگ کشته
شد. کیخسرو پس از این پیروزی دچار دگرگونی روحی شد. او لهراسب را به جای
خود به شاهی برگزید و از پهلوانان و یلان خواست تا از او پیروی کنند. فردوسی
داستان بیژن و منیژه را در زمان پادشاهی کیخسرو در شاهنامه آورده است. گشتاسب
پسر کیخسرو به رُم رفت و با کتایون دختر قیصر ازدواج کرد و وقتی به
ایران بازگشت به جای پدر بر تخت نشست. گشتاسب در پایان زندگی خود پادشاهی را به بهمن
سپرد.
داستان ظهور زردشت و بر اثر آن جنگ گشتاسب و ارجاسب را دقیقی
در یکهزار و بیست بیت سروده است که فردوسی با صداقت و امانت آن ابیات را به نام
دقیقی در شاهنامه نقل کرده است.
فردوسی در داستانهای اسطورهای و تاریخی شاهنامه، تنها به بیان حوادث اکتفا نکرد،
بلکه در خلال هر داستان نکتههای پربار فلسفی و اخلاقی اجتماعی را به شیوۀ دلنشینی
بیان کرده است، به طوری که خواننده پس از خواندن آنها تحولی در ذهن و روح خود
احساس میکند.
فردوسی بدون هیچ تردیدی بزرگترین شاعر ایران و شاهنامۀ او ارزندهترین شاهکار
جاودانی زبان و اندیشۀ فرهنگ ایرانی است. این دهقانزادۀ خراسانی، این ایرانی
بیداردل ژرفاندیش وقتی به فکر سرودن شاهنامه افتاد که ایران از دو سو در برابر تُرکتازی
نظامی و سیاسی فرهنگی بیگانگان بییار و یاور بود. از یک سو خلافت بغداد در صدد
نابودی آداب و رسوم ملی اقوام تابعه بود و از دیگر سو اقوام تازه نفسی از آن سوی
سیحون سربرآورده بودند و خاندانهای ایرانی را یکبهیک بر میداشتند.
در آن روزگار این آزادمرد دانادل، یک تنه به یاری ایران برخاست و طبع توانای خود
را صرف احیای مفاخر ایران و ایرانی کرد. او نام و یاد افسانههای قهرمانان ایرانی
را نیز جاودانه نمود.
وقتی به جستجوی اوضاع فکری جامعۀ ایران در آن سالها در متون باقیمانده مینگریم،
کمتر نشانی از فرهنگ ایرانی مییابیم. شاعرانی را میبینیم که هنر آنان صرف نان و
جاه شده بود و با مدح فرمانروایان فاسد صِلههای فراوان میگرفتند. فرخی، سیستانی،
عنصری و بسیاری از شاعران دیگر بودند که از این راه ثروتی بههم زده بودند.
فردوسی به صِلههای قدرت و ناز و نعمت و آسایش پشت پا زد و هنرش را صرف ایران و
مردم ایران و آیندۀ ایرانیان کرد. وی وقتی که سرودن شاهنامه را آغاز کرد جوان بود
و ثروتی داشت، ولی در پیری هیچ نداشت. فردوسی فقط ایران را میدید و ایرانیان را
ستایش میکرد و برای ایران جز عظمت و سربلندی چیزی نمیخواست. شاهنامه به راحتی و
سادگی رواج نیافت، حکام وقت به خصوص خلفای عباسی حتی در صدد از بین بردن آن بودند.
صوفیان عصر هم برای خوشامد حکام وقت یا به دلیل اینکه سخنان فردوسی بر مبنای دانش
و خرد است و آنها جانب عشق را میگرفتند، از فردوسی دوری میجستند. معروف است که
یکی از صوفیان پیکر فردوسی را در گورستان طوس راه نداد. به ناچار پیکر این رادمرد
بزرگ تاریخ را در باغ خود او به خاک سپردند. با وجود سیاست ضد ایرانی آن روزگار و
با آن همه غرضها و کینهها، کاخ بلند حماسۀ استاد طوس از گزند حوادث مصون ماند و
چون کوه البرز استوار و سربلند برجای ماند.
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پیافکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
طی این سالها بسیاری و هر یک به دلیلی میخواستند شاهنامه را از میان ببرند، اما
مردم ایران آن را چون جان شیرین نگاه داشتند. سیل بنیانکن مغول بسیاری از مواریث
ملی ما را از بین برد، اما شاهنامه برجای ماند. شاهنامهشناسان و ادیبان معتقدند
که حافظ شدن بسیار دشوار است اما فردوسی شدن محال است.
در شاهنامۀ فردوسی یک پیکار دائمی بین نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی، عدل و ستم،
آزادگی و بندگی وجود دارد. سراسر شاهنامه در ستایش فضیلت و خِرد، دانش و راستی،
نیکی و آزادگی و جوانمردی و دلیری است. شاهنامه پشتوانۀ عظیم زبان فارسی ماست. شاهنامۀ
فردوسی نه تنها زبان فارسی را جاودانه کرد بلکه با حفظ زبان، فرهنگ و آداب و رسوم،
سنتها و داستانهای ملی، به صورت یکی از عوامل اصلی همبستگی و پیوند ملی ایرانیان
درآمد. شاهنامه در طی هزار سال چراغ فرهنگ ایران را زنده و فروزان نگاه داشت.
شاهنامه را بالاتر از شاهکار ادبی یک ملت، بلکه جزو شاهکارهای جهانی و بزرگترین
حماسۀ ملی جهان و از مواریث جاودانی بشری شمردهاند.
به مناسبت هزارۀ فردوسی در بیشتر کشورهای جهان آئینهای بزرگداشت برای نام او برپا
کردند و کتابها و مقالات فراوانی در بزرگداشت او نوشتند. بزرگداشت فردوسی
بزرگداشت ایران و ایرانی هم هست.
منابع:
1. فردوسی - دکتر محمد امین ریاحی
2. فردوسی و شعر او - دکتر مجتبی مینوی
3. دیباچۀ شاهنامه - امید عطایی فرد
|
|