سال اول / شماره دهم / گزین گویه / دالایی لاما

گزین‌گویه های دالایی لاما



دالايى لاما، رهبر مذهبى و سياسى مردم تبت، در سال 1935 میلادی در روستاى كوچكى در شمال شرقى تبت به دنيا آمد. او كه در خانواده‌اى روستايى زاده شده بود تحصيلاتش را در شش سالگى شروع كرد و در سال 1959 در 24 سالگى در فلسفۀ بودايى دكترا گرفت.

از سال 1950 به اين سو - سالى كه ارتش چين تبت را تصرف كرد - دالايى لاما رهبرى سياسى تبت را بر عهده دارد. در 1954 دالايى لاما به پكن رفت تا با مائوتسه تونگ و ساير رهبران چين از جمله جوئن لاى و دنگ شيائوپينگ دربارۀ روند صلح گفت‌وگو كند. دالايى لاما در سال 1956 براى شركت در يک مراسم رسمى بودايى به هند رفت و به موازات آن با نخست وزير
هند، جواهر لعل نهرو نيز ملاقاتى كرد.
در 10 مارس 1959 لهاسا پايتخت تبت شاهد بزرگترين تظاهرات سياسى در تاريخ تبت بود با اين شعار محورى كه چين مى‌بايست تبت را ترک كند و استقلال آن را به رسميت بشناسد. تظاهرات و قيام مردم تبت با خشونت تمام از سوى ارتش چين سركوب شد. دالايى لاما مجبور شد به هند بگريزد. در آن جا به او پناهندگى سياسى داده شد. حدود هشتاد هزار پناهندۀ تبتى نيز به او پيوستند. بنابه برخى گزارش‌ها امروزه حدود 120000 تبتى در تبعيد و دور از وطن زندگى مى‌كنند. دالايى لاما از 1960 در درمسالا در هند اقامت گزيده است، جايى كه گاه "لهاساى كوچک" خوانده مى شود و مقر دولت در تبعيد تبت است.

در طول چند دهۀ اخير دالايى لاما به تلاش‌هاى خود براى استقلال مردم تبت ادامه داده است. او به كشورهاى بسيارى سفر كرد و در بيش از 46 كشور به سخنرانى، ملاقات با سياستمداران و مردمان عادى و ساير فعاليت‌هاى صلح آميز پرداخته است.

به دلیل فعالیت‌های صلح‌آمیز و بشردوستانه، دالایی لاما در سال 1989 مفتخر به دریافت جايزۀ صلح نوبل گردید. در بيانيۀ كميتۀ نوبل آمده بود كه "كميته مى‌خواهد بر اين واقعيت تأكيد كند كه دالايى لاما در مبارزاتش براى آزادى و استقلال تبت، پيوسته از استفادۀ از خشونت خوددارى كرده است. او به جاى اِعمال خشونت، راه حل‌هاى صلح‌آميز در پيش گرفت كه بر مدارا و احترام متقابل متكى بود، تا ميراث تاريخى و فرهنگى مردمش را حفظ كند." این كميته همچنين تصريح كرد كه فعاليت‌هاى مؤثر و صلح‌جويانۀ دالايى لاما براى حل كشمكش‌هاى بين‌المللى، مسائل مربوط به حقوق بشر و معضلات زيست محيطى از دلايل اهداى اين جايزه به وى به حساب مى‌آيد.

در زندگی‌نامه دالايى لاما آمده كه او غالباً مى‌گويد: "من فقط يک راهب بودايى ساده‌ام - نه بيشتر، نه كمتر." او صبح‌ها ساعت 4 از خواب برمى‌خيزد و به مراقبه مى‌پردازد، به امور روزمره رسيدگى مى‌كند و به تعليم و تدريس مذهبى و ملاقات‌هايش ادامه مى‌دهد. او اغلب اين سخن حكيم بودايى مشهور قرن هشتم، شانتى دوا را با خود تكرار مى‌كند: "تا وقتى كه زندگى و زمين برپاست و تا وقتى كه موجودات زنده به حيات خود ادامه مى‌دهند من نيز تاب مى‌آورم و تا آنجا كه در توان دارم مى‌كوشم از مصائب دنيا بكاهم."





خواب بهترین عبادت است.

تنها دلیل زندگی شاد زیستن است.

مهربان باش، هر
زمان که ممکن است. و آن همیشه ممکن است.

شادمانی چیز حاضر و آماده‌ای نیست، بلکه نتیجۀ رفتارهای توست.

امید را در تاریک‌ترین روزها بجوی و به روشنایی آن تمرکز کن. من هرگز کائنات را مسئول چیزی نمی‌دانم.

به دیگران کمک کن، هر زمان که توانایی‌اش را داشتی؛ و اگر نتوانستی آزارشان مکن.

این چیز بسیار خوبی است که پیرو دین و مذهب خاصی هستی. اما بدان که بدون آن نیز می‌توانی سرکُنی.

در تمرین گذشت، تنها یک دشمن بهترین آموزگار تو خواهد بود.    

عشق و دلسوزی از لازمه‌های زندگی‌اند نه تجملات آن. بشریت بدون آنها امکان ادامۀ حیات ندارد.

مذهب من بسیار ساده است. مذهب من مهربانی است.

همانند روزها که از پس هم می‌گذرند و روزهای جدیدی زاییده می‌شوند، دوستان قدیمی نیز به دیار باقی می‌شتابند و دوستان جدیدی جایگزین آنها می‌گردند. در این وادی نکتۀ مهم آن است که به آنها معنا ببخشی. دوست معنادار یا روز معنادار.

گاهی کسی با گفتن یک جمله در تو تاثیر انگیزشی شگرفی می‌گذارد. اما گاهی کسی تنها با سکوت به زندگی‌ات معنای ویژه‌ای می‌بخشد.

ریشۀ تمام خوبی‌های هستی در خاکِ قدردانی از خوبی‌ها رویش می‌کند.

جایی که "بی‌تفاوتی" تنها هنر ماست، امکان صلح واقعی وجود ندارد.

تا زمانی که در وجود خود صلح برقرار نکنی، نمی‌توانی در دنیای خارج صلح برقرار کنی.

بدون مذهب و عبادت هم می‌توان به زندگی ادامه داد، اما نمی‌توان بدون عاطفۀ انسانی زیست.

امروزه زندگی باید بیش از هر چیزی به سمت اندیشه‌های والا و مسئولیت‌پذیری در کائنات باشد، نه تنها ملت به ملت و یا انسان به انسان، بلکه حتی انسان به دیگر اشکال زندگی در کاینات.

چنین است مذهب سادۀ من. نیازی به معبد نیست؛ نیازی به فلسفه‌بافی‌های پیچیده نیست. مغز ما و قلب ما معبد ماست و مهربانی، فلسفۀ ما.

Comments