سال اول / شماره پنجم / کنج مهرگان / سهیل پارسا

تفکر فرا فرهنگی؛ راه پیوند همه انسان ها
 گفت و گوی مهرگان با سهیل پارسا، کارگردان تئاتر و نمایشنامه نویس





سهیل پارسا کارگردان چیره دست تئاتر و نمایشنامه نویس مقیم تورنتو، فارغ التحصیل رشته هنر های نمایشی از دانشگاه یورک کانادا و  "دانشکده هنر های زیبای" دانشگاه تهران، بنیانگذار شرکت هنری "مدرن تایمز استیج" در تورنتو کانادا و برنده چندین بار جایزه معتبر تئاتری "دورا" ی تورنتو در زمینه های مختلف نمایشی است.

لازم به ذکر است که تاریخ این گفت و گو 25 آپریل 2010 می باشد. یعنی قبل از اجرا های اخیر "آرش" وی که از تاریخ 14 تا 29 می در شهر تورنتو صورت گرفت.


مهرگان: جناب پارسا با سپاس از شما ، و تشکر خالصانه به خاطر کار های هنری ارزنده ای که در طی سالیان متمادی به جامعه جهانی ارائه کرده اید. هر چند که مطمئن هستم کم و بیش همه هموطنان با شما و یا حداقل کار های شما آشنایی دارند، لطف کنید و خودتان را با جزئیات بیشتر برای خوانندگان مهرگان معرفی کنید.  

سهیل: سهیل پارسا هستم. متولد سنندج کردستان و حدود 26 سال است که در کانادا زندگی می کنم. البته والدین من کُرد نیستند و من به دلیل شغل پدرم که در آن زمان در کردستان بود، در سنندج متولد شدم. البته من خودم را کرد می دانم، اگر کرد ها منو بپذیرند. چون من در آن شهر و با آن فرهنگ بزرگ شدم. خلاصه، قبل از دیپلم و به دلیل علاقه وافری که به کار تئاتر داشتم با گروه "فرهنگ و هنر" سنندج در زمینه تئاتر شروع به همکاری نمودم. و بعد از آن کار تئاتر را به طور حرفه ای همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ادامه دادم. البته این ماجرا برخورد به انقلاب فرهنگی در ایران و تعطیل شدن دانشگاه ها. من تنها چند واحد دیگر داشتم که مدرک لیسانس خودم را بگیرم. هر چند که بعد ها شنیدم به ظاهر مدارک ما را صادر کردند ولی من هرگز آنرا دریافت نکردم. به هر شکل برای من راهی نبود غیر از خارج شدن از ایران. و تنها دلیل من هم این بود که بتوانم کار تئاتر را دنبال کنم. چون آن را عاشقانه دوست داشتم. در نتیجه سال 1982 از ایران خارج شدم و در سال 1984 به عنوان مهاجر به همراه خانواده کوچک خودم به کانادا آمدم. یعنی به همراه همسرم و پسرم. در آن زمان پسرم تنها یک سال و نیم داشت که در حال حاضر دانشجوی دوره دکترا از دانشگاه تورنتو است.

وقی که به کانادا آمدم تقریبا زبان انگلیسی بلد نبودم. و این بود که دیدم اگر بخواهم کار تئاتر را ادامه بدهم باید زبان را درست یاد بگیرم. این شد که در سال 1985 تصمیم گرفتم به دانشگاه تئاتر یورک بروم. و البته هدفم تنها این نبود که مدرک مجددی از کانادا بگیرم. قصدم بیشتر یادگیری زبان و آشنایی با محیط فرهنگی
و دانشگاهی اینجا بود. دوست داشتم که جامعه اینجا را بهتر بشناسم. چون به نظر من محیط های دانشگاهی بهترین محل برای شناسایی فرهنگ یک جامعه است. در سال 1989 و بعد از اتمام دانشگاه با همکار کانادایی خودم "پیتر فاربریج" گروه "مدرن تایمز استیج" را تاسیس نمودیم. این کمپانی به مدت 21 سال است که دایر است. ما این کمپانی را با حد اقل امکانات تاسیس کردیم و علی رغم بی پولی، شروع کردیم به کار کردن و تولید کردن. و خیلی زود متوجه شدیم که قضیه بسیار جدی تر است و خود جامعه نیازمند کار های هنری ماست. در واقع ما بعد از اولین کار هنری مان شروع کردیم به نقد گرفتن. از منتقدین حرفه ای کانادایی گرفته تا خود مردم.

مهرگان: اولین تولیدتان در کانادا چه بود؟
سهیل: اجرای سَلنَدر بهرام بیضایی بود که توسط خود من ترجمه شده بود. این نمایش سه هنرپیشه داشت. البته من باید این را برای صحنه تئاتر تطبیق می دادم چون در اصل این کار آقای بیضایی فیلمنامه بود نه نمایشنامه. و صحبت سال
1989 است. و ما این نمایش را در فستیوال فِرنِج تورنتو روی صحنه بردیم. و این اتفاق متفاوتی بود برای تماشاچی کانادایی. آنها حتی قادر نبودند که اسم مرا تلفظ کنند. البته من اسم نمایش را عوض کرده بودم و به عنوانThe Conquest  روی صحنه رفت.
خلاصه این بسیار جالب بود که یک کارگردان تازه وارد ایرانی تئاتری را در جامعه کانادا روی صحنه بیاورد.

مهرگان: آیا بازدید کننده ایرانی هم داشتید؟
سهیل: متاسفانه نه خیلی. در آن 6 اجرا که حدود 500 بازدید کننده داشت شاید جمعا 25 نفر بازدید کننده ایرانی داشت. البته هنوز هم خیلی تماشاچی ایرانی ندارم ولی خوشبختانه وضعیت در حال تغییر و رشد است.

مهرگان: فکر می کنید دلیل آن چیست؟
سهیل: چون کار های من به زبان انگلیسی است و فکر می کنم که بیشتر برای نسل دومی هایی که اینجا بزرگ شده اند جالب تر است. البته در سال 89 جمعیت ایرانی هم آنچنان نبود.
 
مهرگان: آیا قبل از ورود به کانادا، در ایران نیز کار تخصصی و حرفه ای ارائه داده بودید و یا اینکه شروع کار حرفه ای تان در کانادا شکل گرفت؟
سهیل:
سوال بسیار خوبی را مطرح کردید. هر چند که من در آن زمان دانشجو بودم اما به دلیل فضای مناسب آن دوره می توانستیم با گروه های حرفه ای تئاتر هم ارتباط داشته باشیم. من در زمان دانشجویی با گروه ها و کار گردانان بسیار خوبی شروع به کار کردم. از جمله گروه تئاتر "همشهری" متعلق به آقای داریوش فرهنگ و آقای مهدی هاشمی همچنین آقای حمید سمندریان، آقای بهروز غریب پور و ...  من همچنین عضو حرفه ای کانون پرورش فکری کودکان بودم. البته تخصص و تمرکز من در ایران بیشتر در زمینه بازیگری بود و نه کارگردانی. من کار گردانی را در کانادا انتخاب نمودم. و شاید دلیل اصلی آن داشتن لهجه بود. به نظر من در کار تئاتر داشتن لهجه یکی از عوامل محدود کننده برای من بود. و چون من به تئاتر بسیار علاقه مند بودم کارکردن در هر بعدی از تئاتر برایم جذاب بود. این شد که تمرکز خودم را از بازیگری به کارگردانی سوق دادم. و از این قضیه نیز بسیار خوشحالم.

مهرگان: به عنوان کارگردان تئاتر در کار هاتون بیشتر از چه سبکی پیروی می کنید؟ سبک کلاسیک و یا اوریجینال؟ و یا اینکه سبک کاری خودتون را دارید؟
سهیل:
شاید یکی از دلایلی که باعث موفقیت کار های من در کانادا بوده همان مسئله اوریجینال بودن کار های من باشد. من در ابتدا که به کانادا آمدم شروع کردم به دیدن نمایش های مختلف. هر چند که از نظر زبانی هم بسیار مشکل داشتم ولی می دیدم که ارتباط بر قرار کردن با کار های نمایشی اینجا آسان نیست. در آمریکای شمالی، در بیشتر کار های تئاتر از سبک رئالیسم پیروی می کنند که به نظر من سبک درستی نیست. این سبک بیشتر در سینما و فیلم به کار برده می شود. به همین دلیل بسیاری از کارهای اینجا برای من بسیار کسل کننده بود. با توجه به تحقیقات گسترده ای که روی تئاتر شرق داشتم؛ از جمله تئاتر چین، ژاپن و تعزیه ایران که که تمرکز مرا بر روی سبک های تئاتر غیر رئالیستی یا واقع گرا گذاشته؛ به سوی اجرای کارهای غیر رئالیستی کشیده شدم.

مهرگان: آیا از فرد خاصی در زمینه تئاتر تاثیر گرفته اید؟ معمولا در زمینه های هنری، ا فراد از شخص و یا سبک خاصی تاثیر می گیرند.
سهیل:
می توانم بگویم که از خیلی ها تاثیر گرفتم از جمله پیتر بُروک انگلیسی و کارگردان های آونگارد غرب. ولی باز وقتی کسی کار های مرا می می بیند هیچ تقلیدی از دیگران در آن پیدا نمی کند. در مورد کار های من معمولا می گویند ممکن است که اِلمانی از فلان کار و یا کار گردان بزرگ جهانی را در کارت ببینیم ولی باز تقلید هیچکدام از آنها نیست. من معمولا کار ها را از فیلتر روح و ذهن خودم رد می کنم. البته تاثیر گرفتن چیز بسیار خوبی است و همیشه باید وجود داشته باشد. ولی در مجموع و با توجه به نقد های بسیاری که در طی بیست سال گذشته گرفته ام، همه معتقدند که کار های من بیسار خاص می باشد. و شاید بتوان گفت که زبان خودم را پیدا کرده ام.

مهرگان: چه عناصر مهمی در عمده کار های شما نقش دارند؟
سهیل:
در مجموع چیزی که بر بیشتر کار ها من سایه افکنده کار های ویژوال یا تصویری است. عنصر تصویر در کار های من بسیار قوی است. به همین دلیل بسیاری از من می پرسند که آیا من در سینما کار گرده ام. که پاسخ آن منفی است. یکی دیگر از ابعاد کار های من وجود عنصر جسم و یا بدنی بودن کار است. حرکت و بدن بازیگر نقش بسیار مهمی در کارهای من دارند. حتی کار اخیر من، آرش از کیفیت فیزیکی بسیار بالای برخوردار است.  آرش ترکیبی از کلام، تصویر و حرکت است و هیچکدام آنها نسبت به دیگری ارجحیت ندارد.


مهرگان: تا جایی که من مطلع هستم شما یک سری از کارهای بزرگان غرب نظیر شکسپیر را اجرا کرده اید و یک سری از کا رهای شما هم کاملا ایرانی است نظیر حلاج، آرش و غیره. در حالت کلی و با توجه به گستردگی دیگر رسانه ها از قبیل سینما و تلوزیون و در پس زمینه قرار گرفتن کارهای تئاتری، چگونه این کار های ایرانی را برای تماشاگران غیر ایرانی قابل فهم و جذاب می کنید؟     
سهیل:
در زمینه کار های ایرانی می توان گفت که نمایشنامه نویسان بسیار معتبر و خوبی داریم. من تا به حال 7 نمایش ایرانی را برای اجرا انتخاب کرده ام. البته همکار کانادایی من کمک بسیار زیادی در زمینه رفع اشکالات نهایی متن های ترجمه شده من دارد. ترجمه و سلیس بودن متن یکی از عوامل مهم است. چرا که تماشاچیان من بیشتر غیر ایرانی و انگلیسی زبان هستند. نکته مهم دیگر این است که این اسطوره های ایرانی باید اول برای بازیگران، خوب توجیه شود تابتوانند آن را به تماشاچی منتقل کنند. این بسیار مهم است. از طرف دیگر نمایشنامه هایی را که من انتخاب و اجرا کرده ام کار های بسیار محکمی هستند. چهار اثر از آقای بهرام بیضایی، یک اثر از کار های آقای ساعدی، یکی از کارهای  آقای محمد رحمانیان و یک کار هم از آقای عباس نعلبندیان ترجمه و کارگردانی کرده ام. در واقع نقطه مشترک تمامی انتخاب های من فرا فرهنگی بودن آنهاست. با توجه به اینکه کار کاملا ایرانی است ولی همه آنها بعد فرا فرهنگی بسیار زیبایی دارند. بیشتر آنها حالت اسطوره ای دارند. و همانطور که می دانید اسطوره زمان و مکان را می شکند.
در واقع ریشه یک اسطوره در عین حالی که متعلق به یک ملت خاص است دیگر به آن ملت هم ربط ندارد. بلکه متعلق به همه جهانیان است.
به نظر من این اشتباه است که ما فکرکنیم ما بهترین هستیم و کسی بهتر از ما وجود ندارد. من اصلا به این معتقد نیستم. در نتیجه در همه کار های خودم سعی بر آن دارم که نقاط مشترکی که انسان ها را به هم پیوند می دهد انتخاب کنم. و این نا خود آگاه در تمامی کار های من نیر بروز می کند.

به عنوان مثال مرگ یزدگرد یا مجلس شاه کشی کار معروف آقای بهرام بیضایی، یکی از کار های بی نظیر نمایش ایران است. با توجه به متن سنگین ادبی این نمایشنامه، ما در سال 94 این کار را ترجمه و بر روی صحنه بردیم و جایزه بهترین متن نمایشی آن سال را هم به خاطر همین اثر دریافت نمودیم. ببینید این بسیار جالب است که یک نمایش ایرانی در کانادا جایزه بهترین متن نمایشی را دریافت می کند. البته به عنوان مثال ما اسم این نمایشنامه را تحت عنوان "
Death of the King" ترجمه کردیم نه "Death of the Yazdgerd". نگفتیم مرگ یزدگرد. گفتیم مرگِ شاه. چون این عنوان کلی تری است و تلفظ آن هم برای تماشاچی غیر ایرانی آسان تر است. البته اصالت این اثر را هم از بین نبردیم. و این یکی دیگر از کار هایی است که من معمولا انجام می دهم و بسیار موفق هم بوده.
در واقع من سعی می کنم که تماشاچی را دفع نکنم. البته نه اینکه کلکی در کار باشد و یا دروغ گفته باشی. ببینید هدف این است که تماشاچی را بیاری تو سالن و بعد آنها را با کار های ایرانی آشنا کنی. هدف این است که به آنها نشان دهیم که می توانند یک کار ایرانی را نیز بفهمند. و البته در بین نمایش به دفعات اسم یزدگرد را هم می آوریم تا آنها را با او آشنا کنیم. و بدین ترتیب به تماشاچی می گوییم که تو می توانی با این اثر ایرانی ارتباط بر قرار کنی.

نکته مهم دیگر این است که به عنوان کارگردان و مترجم به هیچ وجه هم سعی ندارم کار های ایرانی را کانادایی کنم. این کار درستی نیست. هدف تقویت بعد اسطوره ای و جهانی اثر است. و این مهارتی است که من نا خود آگاه در این زمینه کسب کرده ام. بیشتر کار های من بُعد فرا فرهنگی را با خود حمل می کنند.

مهرگان: این نکته بسیار با اهمیتی است. مانند کار های خیام به عنوان نمونه که بعد جهانی دارند و هر کس با هر دین و اعتقادی قادر به فهم و درک کارهای اوست. آیا این مهارت را در مورد آثار غیر ایرانی نیز انجام می دهید؟
سهیل:
دقیقا. من این کار را حتی در مورد آثار شکسپیر هم انجام می دهم. من حتی سعی می کنم که به کار های شکسپیر هم بعد فرا فرهنگی و فرا ملیتی بدهم که بسیار متفاوت است با کار های کارگردان های انگلیسی و غربی. در واقع من کار های شکسپیر را هم با نگاه شرقی کار کردم.

مهرگان: ممکن است در این مورد قدری بیشتر توضیح بدهید؟ چگونه این کار را انجام می دهید؟
سهیل: ببینید نه اینکه بیام به بازیگر کار های شکسپیر لباس شرقی بپوشانم. بلکه ایده شرقی به آن اثر می دهم.

مهرگان: از نظر سبک کاری چه طور؟
سهیل: اگر از نظر سبک کار نگاه کنیم من به عنوان کارگردان مینی مالیست مشهورم. من هیچ وقت صحنه را از عوامل غیر ضروری و اضافی پر نمی کنم. به عنوان مثال اگر من احتیاج نداشته باشم که این خودکار در روی صحنه بیاید؛ امکان ندارد که این کار را انجام بدهم. هر چه که روی صحنه هست باید استفاده شود و من این تاثیر را از تئاتر شرق گرفته ام. البته در مینی مالیسم باید بسیار دقت نمود تا چیز دیگری را جایگزین چیزی کنی که از روی صحنه برداشتی. و این بسیار با اهمیت است.  به عنوان مثال من با نور بسیار کار می کنم. نور و نور پردازی در کار های من بسیار مهم است. بدن هنرپیشه در روی صحنه برای من بی نهایت مهم است. در مجموع ترکیبی که من از نور، صدا و تصویر در روی صحنه ایجاد می کنم بسیار با اهمیت هستند.

مهرگان: از بین کار هایی که تا کنون اجرا کرده اید کدام رو بهتر از همه می پسندید؟
سهیل:
صادقانه بگم که من همه کار های خودم را دوست داشتم.

مهرگان: خوب اجازه بدهید سوال را کمی عوض کنم. فکر می کنید از دید تماشاچی کدام اثر موفق تر از بقیه بود؟ 
سهیل:
دو تا اثر را می توانم در صدر این لیست قرار بدهم. یکی ایرانی و یکی غربی. آرش و مکبث.
البته کار بسیار زیبای دیگری که در سال 2004 به روی صحنه بردم کاری بود از آقای عباس نعلبندیان. نمایش نامه نویس ایرانی که خیلی هم ناشناخته است. کاری تحت عنوان "داستان هایی از بارش مهر و مرگ" که به انگلیسی تحت عنوان "
The stories of love and death" ترجمه شد. عجیب بود که تماشاچی کانادایی شیفته این کار شده بود. خیلی ها می گفتند که اگر نمی دانستند "نعلبندیان" یک اسم ایرانی است فکر می کردند که این کار از اروپای شرقی است. و این به خاطر حال و هوای صحنه های این نمایش بود.
این کار به مدت سه هفته اجرا شد و همزمان بود با مسئله بیماری سارز در تورنتو که معمولا مردم خیلی به اماکن عمومی نمی رفتند. با این وجود این کار چندین جایزه دریافت نمود. این کار هم برای من بسیار عزیز است.

در ضمن از بین مکبث و هاملت، از کار هاملت خودم خیلی راضی نیستم. با اینکه نقد های زیادی هم از این کار گرفتم.

مهرگان: دلیل آن چه بود؟
سهیل:
دلیلش این بود که جوهر کار را به درستی نتوانستم به روی صحنه ببرم و اجرا کنم. اما در مورد مکبث به نظر خودم آن جوهر کار را کشف کردم و به همین دلیل از آن بسیار راضی هستم.

 مهرگان: ممکن است قدری در مورد آقای نعلبندیان و اینکه چرا ناشناخته مانده اند توضیح دهید؟
سهیل:
ایشان در ایران بسیار نا شناخته ماندند و بعد از انقلاب بسیاری از کتاب های ایشان را آتش زدند. به این اتهام که کار های ایشان ضد اخلاقی است. به هر شکل ایشان زندانی شد و در سال 1989 میلادی بعد از آزادی از زندان خودکشی کردند. به نظر من ایشان یکی از گنجینه های ناشناخته تئاتر ایران هستند.  

"داستان هایی از بارش مهر و مرگ" اولین و آخرین اجرای جهانی این اثر به یاد ماندنی بود. چه به زبان فارسی و چه به زبان انگلیسی. این نمایش هیچ وقت در ایران اجرا نشد.
 
مهرگان: حال که صحبت از آثار هنرمندان تئاتر ایران شد، آینده تئاتر ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟ به خصوص با توجه به محدودیت های که در ایران در مورد نقش زن و حجاب داریم؛ چه در زمینه تئاتر و چه سینما و تلوزیون. و آیا به نظر شما این محدودیت می تواند و یا توانسته به نوعی باعث شکوفایی یک سری استعداد های دیگر شود یا نه؟
سهیل:
با اینکه من سال ها در ایران نیستم اما خوشبختانه کار های تئاتر در ایران را تا جایی که توانستم دنبال کردم چرا که بسیاری از دوستان صمیمی و هم دوره ای های من در ایران هستند و من با بسیاری از آنها در ارتباط هستم.

در ضمن در سال 2002 و 2003 که با کار های آرش و مکبث در فستیوال فجر به ایران رفتیم، من این فرصت را داشتم که با کار های تئاتر در ایران از نزدیک آشنا شوم. در مجموع من به آینده تئاتر در ایران بسیار امیدوار هستم. البته این می تواند به مسائل سیاسی هم بستگی داشته باشد که تا چه اندازه اجازه شکوفایی به آن بدهند. ما در ایران نمایشنامه نویسان بسیار خوبی داریم. کار گردانان جوان بسیار خوبی داریم. و شاید افت و خیز های خودش را داشته باشد اما دوباره رشد می کند و بالا  می آید.

در مورد حجاب هم، طبیعتا یک سری محدودیت ها برای شما ایجاد  می کند. مثلا شما نمی توانید یک سری از کار های غربی را به راحتی روی صحنه ببرید. ولی فکر می کنم که هنرمندان ایرانی راه های گریز از این محدودیت ها را پیدا کرده اند. معمولا این محدودیت ها در ابتدا کمی سخت است ولی به مرور شما را های دیگری پیدا می کنید. دنیا پر از نمایش های مختلف است و شما می توانید کار های دیگری را انتخاب کنید که امکان اجرای آن راحت تر و شدنی تر باشد.
ما در طی این 30 سال اخیر ثابت کردیم که با وجود تمام مشکلات سیاسی و عجیب و غریبی که داشتیم در بسیاری از زمینه ها بسیار شکوفا بودیم.

البته جامعه تئاتری ایران از نظر مالی بسیار درگیر است. ولی همچنان ایستاده اند و سخت کار می کنند. مثال بارز دیگر همین نشریه مهرگان شماست. من مطمئن هستم که فقط به خاطر عشقی که داشتید دارید این کار را انجام می دهید نه اینکه میلیونر شوید. در ایران هم بسیاری همینطور هستند. چرا که فرهنگ برای همه ما مهم است.

مهرگان: تاریخچه تئاتر در ایران به چه دوره ای بر می گردد؟ ممکن است در این باره قدری توضیح بدهید؟
سهیل:
البته پاسخ به این سوال نیازمند مطالعه و وقت بیشتر است. ولی کتابی از آقای بهرام بیضایی هست تحت عنوان "تاریخ نمایش در ایران" و ایشان در این کتاب ریشه های تاریخی تئاتر ایران را بر رسی کرده اند. در این کتاب ایشان ریشه های تئاتر ایران را در قبل از اسلام می دانند و اینکه چطور بعد از اسلام و ورود آن به ایران تمامی اینها با هم هماهنگ و تطبیق می شود. چون اعراب چیزی به اسم تئاتر نداشتند تا بخواهند آن را به ما ایرانیان عرضه کنند. چون اسلام با هنرهای نمایشی مخالف بود، هنر تئاتر در قالب تعزیه به کمک این مشکل آمد. در واقع تئاتر به سبک غربی از اواخر قرن 19 در ایران رایج شد. و شاید سفر معروف ناصرالدین شاه به اروپا و بازدید وی از اپرا در اروپا یکی دیگر از عوامل رواج این هنر در ایران آن زمان بود. وی بعد از آن سفر محل "تکیه دولت" را برای اجرای تعزیه تاسیس می کند. و البته این بنا در زمان رضا شاه کوبیده می شود. ... (می خندند و اضافه می کنند: تاریخ عجیبی دارد مملکت ما ...)
در اوایل قرن بیستم بسیاری از روشنفکران ایران که به خارج رفته بودند و تحصیل کرده بودند، نظیر صادق هدایت و ... شروع می کنند به تاثیر گذاری. تئاتر به معنای حرفه ای و به شکل غربی در ایران شروع می شود. ترجمه های بسیار زیادی هم در همین دوره صورت می گیرد که به شکوفایی هنر تئاتر در ایران کمک شایانی می کند. در مجموع اوج تئاتر ایران به نظر من در اواخر دوران شاه بود. تئاتر ایران در حال رسیدن به مرحله جذاب و بسیار وسیعی بود. "جشن هنر شیراز" یکی از اتفاقات بزرگی بود که در آن زمان اتفاق می افتاد و این مراسم محلی برای ملاقات و تجربه کار های جهانی بود. بسیاری از هنرمندان بزرگ دنیا در آن سال ها به ایران آمدند.

به هر حال بعد از انقلاب، تئاتر دچار یک سکون طولانی شد و باز دوباره بعد از سالها بعد از دوم خرداد شکوفا شد. و این همان دوره ایست که من به فستیوال فجر دعوت می شوم. امکان چنین چیزی قبل از آن دوره اصولا وجود نداشت.

مهرگان: چه کارهایی را به ایران بردید و هزینه های آن را چطور تامین نمودید؟
سهیل: آرش و مکبث. البته رفتن من به ایران در آن زمان برای خیلی ها جالب و سوال بر انگیز بود که چطور یک گروه کانادایی به ایران می آیند و .... البته هر دو باری که من به ایران رفتم تماما با خرج دولت کانادا بود. دولت کانادا تمامی هزینه های تولید مکبث و آرش ... را به عهده گرفت. ما در مکبث 13 و در آرش 8 هنرپیشه داشتیم. در مجموع دولت کنادا تمامی هزینه های این مسافرت را تقبل نمود. در واقع خیلی ها می گفتند که دولت کانادا تو را سفیر فرهنگی خودش در ایران انتخاب کرده است. و بسیار خوشحالم که این اتفاق افتاد.

برخورد مردم در ایران با اجراهای شما چطور بود؟
سهیل:
برایشان بسیار جذاب بود که ببینند هنر پیشه کانادایی دارد نقش آرش را اجرا می کند. تازه متوجه می شدند که فرهنگ ما بسیار غنی است. از من می خواستند که دوباره به ایران برگردم. می گفتند ما به شما نیاز داریم.

مهرگان: آیا اگر دوباره به ایران دعوت شوید، آنرا خواهید پذیرفت؟
سهیل:
با توجه به شرایط اخیر نه. اگر آقای موسوی انتخاب می شدند حتما می رفتم. البته برای اجرای حلاج در ژانویه گذشته دعوت هم شدم ولی آن را نپذیرفتم.


مهرگان: جناب پارسا گفتید که در کار هاتون از تعزیه بسیار الهام گرفتید. همانطور که می دانید در کار های تراژدی با اینکه در انتهای کار (چه تئاتر و چه سینما) شما ممکن است گریه کنید اما هیچوقت به حال اسطورۀ داستان تاسف نمی خورید. چرا که اسطوره با علم به نابودی و کشته شدن، آن راه را انتخاب کرده بود و در واقع سرنوشتی آگاهانه داشت. چرا ما در تعزیه به عنوان مثال از مظلومیت امام حسین می نالیم؟ در حالی که ایشان مظلوم نبودند و آگاهانه این راه شهادت را انتخاب کردند. فکر می کنید واژه مظلوم واژه درستی است؟
سهیل:
البته شاید این برگردد به معصوم بودن خاندان حسین و گروه خاص، که امامان آن زمان بودند. شاید باز باید برگردم به تحقیقات آقای بیضایی چون ایشان واقعا متخصص در این زمینه هستد. ایشان معتقدند که تعزیه در واقع تئاتر ایرانی است و ریشه ها در این است. ایشان معتقدند که تاریخ تعزیه و زیبایی آن در واقع تاریخ خود ایران است. تاریخ مدام بیعت کردن و از پشت خنجر خوردن. و این تاریخ ماست. جریانات 30 سال گذشته را نگاه کنید. انقلاب ما را نگاه کنید و ... در دوران انقلاب دانشگاه سنگر آزادی بود و بعد از انقلاب دشمن آزادی و هزاران مثال و نمونه دیگر. در واقع شاید این مظلومیت به نوعی یاد آور نکاتی باشد که من اشاره کردم.

بعد از ورود اسلام به ایران و ممنوعیت کار های هنری و تئاتری، تعزیه شکلی از شکوفایی هنر ایرانی بود که در غالب داستان واقعه کربلا شکوفا شد. شما نمی توانید مثلا بگویید از امروز نقاشی و یا فلان هنر مجاز نیست. این خودش را در غالب هنر های دیگر پدیدار می کند. در قالب معماری سر در می آورد. در قالب های دیگر سر در می آورد. و این ذات بشر است که توقف ندارد.
شاید به همین دلیل است که حتی تعزیه در ایران بی نهایت سیاسی می شود. حتی دولت اخیر هم زمانی با تعزیه مشکل داشت و نمی دانستند چگونه با آن برخورد کنند. تعزیه بسیار توطعه گر بنظر می آید.
البته من بیشتر از تکنیک و شیوه های تعزیه الهام گرفتم. منهای قصه، تعزیه شیوه های بسیار زیبایی دارد. من از قصه های تعزیه الهام نگرفتم. البته قصه های آن هم بسیار زیباست و من آنها را دوست دارم. تعزیه حر، تعزیه حضرت عباس و ... ولی چیزی که مرا بیشتر جذب کرده همانطور که گفتم استایل تعزیه است.

مهرگان: ممکن است قدری بیشتر در این مورد توضیح دهید؟
سهیل:
ت
عزیه نمایش نشانه هاست. پوشیدن کفن سفید نشان شهادت است. ریختن کاه بر سره نشانه عزاداری است. گردش به دور سکوی گِرد، رفتن از مکانی به مکان دیگر را القا می کند. این سادگی، این ایجاز و این زبان نشانه ها برای من منبع الهام در تولیدات نمایشی ام بوده. اگر می شود با ظرفی آب دجله را نشان داد پس می توان یک جنگل را با تک درختی القا کرد.  

مهرگان: لطفا قدری در مورد کار های اخیر خودتان (آرش) که در تورنتو، کلمبیا و بُوسنی اجرا خواهید کرد توضیح بدهید؟   
سهیل:
ببینید اجرای اول آرش در سال 1998 بود و بعد از آن من به کوبا دعوت شدم برای اجرای آن. در واقع کار به اسپانیایی ترجمه شد و با هنرمندان کوبایی اجرا شد. کار بسیار موفقی هم بود. در سال 2003 رفتیم ایران. و بعد از آن هم برای یک کار تمرینی به کلمبیا دعوت شدم. 2006 به بوسنی رفتیم و اجرای مشترکی در آن کشور داشتیم. و البته شرط اصلی من این بود که چها هنرپیشه ای اثر باید از سه کامیونیتی درگیر در بوسنی انتخاب شوند. یعنی گرو ه های صرب، کروات و مسلمانان بوسنی. و این نمایش هم بسیار موفق بود. این کار برای فستیوال بین المللی سارایوو دعوت شده است. و این شد که اجرای آرش همزمان در تورنتو، در بوسنی به روی صحنه خواهد رفت.
اتفاق دیگری هم که افتاد حدود 6 ماه پیش ما تقاضا کرده بودیم برای اجرای اسپانیایی آرش در کلمبیا و همزمان آن هم تایید شد.  و این شد که آرش ظرف سه ماه و به سه زبان مختلف در سه قاره به روی صحنه خواهد رفت.

مهرگان: به نظر من این واقعا باعث افتخار جامعه ایرانی است.
سهیل:
می خندند. من خودم هم تا حدودی شوکه شده ام. انگار تیر آرش همینطور در حال رفتن است.

مهرگان: آیا این دقیقا همان نسخه اولیه آرش است و یا در طی این سال ها تغیری در آن بوجود آمده؟
سهیل:
متن همان است. این نمایش برای چهار هنرپیشه اقتباس شده است. در واقع این چهار نفر حدود 30 نقش را همزمان بازی می کنند. باز هم می توانید تاثیر تعزیه در این اثر را ببینید. مثلا شاه، نیازی به تاج و تخت و کلاه ندارد. تنها یک پارچه طلایی رنگ نماینده شاه بوده هنرپیشه می شود. و همین هم جواب می دهد.

این است که متن آن تغییر نکرده ولی هر بار هنرپیشه جدید به آن حال و هوای جدید می دهد.

البته نکته دیگری که لازم است اشاره کنم این است که من همیشه دوست دارم که یک هنرپیشه زن در کار هام باشه. به خصوص در آرش که کار مردانه ای است و تماما در باره تیر و کمان و نبرد و .. است. و در کوبا که برای انتخاب هنرپیشه رفته بودیم، هنرپیشه رقصنده و سیاه پوست زن کوبایی را برای این نقش انتخاب نمودم. با اینکه سن بالایی هم داشت (65 سال) وی را انتخاب نمودم. و در واقع یک زن نقش آرش را اجرا کرد. در بوسنی هم آرش زن بود. در اجرای ایران آرش مرد بود. و در اجرای تورنتو مجددا نقش آرش را یک زن کانادایی ایفا می کند. البته در بین نمایش به او
he گفته می شود نه she و این اصلا مهم نیست.

 

مهرگان: در آینده چه کار و یا کار هایی جدیدی را اجرا خواهید کرد؟ آیا برنامه و کار خاصی در ذهن دارید؟
سهیل:
بعد از اجرا های اخیر آرش در ماه های می، جون و جولای، حلاج را به مدت سه هفته در دان تاون و در Canadian Stage Company به نمایش می گذاریم. که حوالی فوریه 2011 خواهد بود. چون سال قبل که من حلاج را در منطقه ریچموند هیل و برای اولین بار برای بیننده های ایرانی به روی صحنه بردم تا حدودی تماشاچی های دان تاون خودم را از دست دادم.

تولید جدید دیگر ما نمایش کاملا جدیدی است که نوشته شده نیست و نیاز به تحقیق و جمع آوری اطلاعات دارد. البته این کار به پیشنهاد دوست عزیزم آقای رامین جهانبگلو که عضو هیات مدیره کمپانی ما نیز می باشند اتفاق می افتد. در واقع هر دوی ما به ایده عدم خشونت، بخشایش و اعتقاد داریم. این است که قرار است بعد از سفر کلمبیا روی نمایشی در مورد بخشش و یا forgiveness  کار کنیم. در واقع مجموعه ای از کارگاه های مختلف خواهیم داشت تا برسیم به نقطه ای که این کار جدید آماده ارائه بر روی صحنه باشد. و پیش بینی می کنم که این کار در سال 2012 برای اجرا آماده باشد.
کار جدید دیگری که داریم در مورد یکی از آثار گارسیا لورکا، شاعر و نمایشنامه نویس اسپانیایی است به نام عروسی خون. این کار در ایران توسط مرحوم شاملو ترجمه شد.

مهرگان: جناب پارسا در پایان چنانچه صحبت دیگری دارید ممنون می شوم که بفرمایید.

سهیل: همسر من آزیتا در موفقیت من به عنوان کارگردان تئاتر نقش مهمی بازی کرده. 

من همیشه سپاسگزار حمایت های بی دریغ او بوده ام، به ویژه حمایت های او در سال های اولیه مهاجرت و فعالیت های حرفه ای ام.

آزیتا در زمینه حرفه ای خود که مهندسی الکترونیک می باشد بسیار موفق است و سال هاست که برای کمپانی عمده مخابراتی کانادا کار می کند.

Comments