سال اول / شماره چهارم / پرونده / چهرۀ زن درتاریخ ایران/ احسان طبری

چهرۀ زن درتاریخ ایران

برگرفته از متن سخنرانی احسان طبری در سال 1358 به مناسبت روز زن
 
انتخاب این مقاله در پروندۀ مهرگان صرفا جهت بار اطلاعاتی آن بوده و فاقد دیدگاه حزبی و ایدوئولوژیکی است.



در اساطیر زرتشتی بعضی از ایزدان زن مانند "آناهیتا" یا "ناهید" که الهه زیبای نمو و فراوانی بود و "چیستا"، که رب النوع دانش است و تقریباً هم سنگ است با "مینروا"، الهه خرد در یونان و همتای او "آتنا"، الهه خرد در اساطیر قدیم رم، و احتمالا "رتا" خدای دارائی نیز الهه ایست زن.




در اوستا و دیگر کتب مذهبی زرتشتی، که به زبان پهلوی نوشته شده، نام زنان بسیاری به میان می آید، مانند "دغدو" (که نام مادر زرشتت است)، "هوی" (همسر زرتشت)، "پوروچیستا" (دختر کوچک و محبوب زرتشت)، "مشیانه" (نخستین زن آفریده اهورمزدا)، مانند "حوا" در اساطیر سامی و "شهرناز" و "ارنواز" (که دختران جمشید بودند)، و "جهیکا" (دخت اهریمن و زن نابکار) در قبال "نائیریکا" که مظهر زن نیکو کار است و غیره و غیره.

از این اساطیر دینی که بگذریم، در حماسه ملی ما نیز چهرۀ زن فراوان است. در داستانهای حماسی منظوم و منثور به چهرۀ زن گاه بمثابۀ مظهر عشق، گاه بمثابۀ مظهر دلاوری، گاه بمثابۀ مظهر مکر و دغل برخورد می کنیم. در حماسه عظیم منظوم فردوسی چهرۀ زن جای برجسته ای دارد. مانند فرانک، رودابه، جچریره، سودابه، تهمینه، گردآفرید، بانوگشسپ، فرنگیس، منیژه و غیره.


در
دوران اشکانیان و ساسانیان داستانهای منظوم و منثور دیگری در باره عشق نگاشته شده است، که در آن چهره زن دارای نقش مرکزی است، مانند داستانهای خسرو  و شیرین، ویس و رامین، زال و رودابه و نیز ورقه و گلشاه، همای و همایون، رابعه و بکتاش و غیره. که پس از اسلام تنظیم شده است .




در تاریخ سیاسی ایران برخی از زنان نقش مهمی بازی کرده اند، مانند "آمی تیس یا هُما" (زن کوروش هخامنشی) "آتسا" (دختر کوروش)، "رکسانا یا روشنک" (دختر داریوش سوم و زن اسکندر)، "پورشات" (همسر داریوش سوم)، آزرمیدخت و توراندخت، ملکه های ایران در اواخر ساسانیان، تا بیائیم به پس از اسلام "حره ختلی" عمه سلطان محمود و چهار "ترکان خاتون" (که این واژه به ترکی جغتایی بمعنای شهبانو است) مانند ترکان خاتون (همسر ملکشاه سلجوقی) و ترکان خاتون (همسر سلطان سنجر) و ترکان خاتون (مادر سلطان محمد خوارزمشاه) و ترکان خاتون (همسر اتابک سعد بن زنگی) و دیرتر در دوران صفوی، پری خان خانم (دختر شاه اسماعیل صفوی). و باز هم دیرتر در دوران قاجار، "مهد علیا" (مادر ناصرالدین شاه) و غیره.

ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که نام برخی از زنان اشرافیت ساسانی با تاریخ اسلام و بویژه تشیع پیوند خورده. از آن جمله نام شهربانو، دختر یزدگرد ساسانی، که همسر حسین بن علی، شهید کربلا و مادر امام چهارم، زین العابدین است. و نام کیهان بانو، که مادر امام جعفر صادق است. اینها زنان قشرهای فوقانی جامعه ایرانی هستند که نامی شده اند. ولی از میان مردم و عامه نیز، علیرغم محیط نامساعد، زنان بسیار برخاسته اند.


در تاریخ شعر ایران می توان از شعرای نامداری مانند رابعه بنت کعب قزداری (شاعره پارسی گوی عرب نژاد)، مهستی گنجوی و پروین اعتصامی نام برد.

در تاریخ خوش نویسان ایران به نام مریم بانو نائینی، نسخ نویس معروف زمان فتحعلیشاه برخورد می کنیم.


در افسانه های عامیانه و خَلقی، چهره زنان بسیار با خصال متفاوت وارد شده، مانند "نمکی"، "کلثوم ننه"، "هفت لنگه گیس"، "مادر فولاد زره"، "ملکه فرخ لقاء"، و غیره،  و یا در دو داستان مهم کهن و خَلقی ما یعنی، "سمک عیار" و "داراب نامه" چهره های زنان متعددی وارد می شود که از آنها می توان به ویژه نام های "روز افزون" (سمک عیار ) و "جهان افروز" (داراب نامه) را یادآوری کرد. که دلاوری "روز افزون" و "جهان افروز" مانند "گرد آفرید" و "گردید" (خواهر بهرام چوبین) و "آذر همایون" (راهبه ‌آتشکده اصفهان که در مقابل اسکندر مقاومت کرد) مایۀ آفرین و شگفت انگیز است .


پیوسته در تاریخ ما، به چنین زنان شیر صفتی برخورد می شود که، علیرغم محیط نامساعد اجتماعی، گاه کار مردان را به از آنان انجام می دادند و این توصیفات تا از زندگی برنخیزد، نمی تواند در افسانه منعکس شود و خود بهترین دلیل است که نام زنان نامدار را تنها در سطوح بالای جامعه نباید جست.

در مورد این نوع زنان است که شاعر ایرانی جامی در نفحات الانس دو بیت عربی آورده است که ترجمه اش چنین است:

"اگر زن آنطور باشد که ما توصیف کرده ایم، پس من زنان را بر مردان برتری می نهم . زیرا مؤنث بودن برای واژه خورشید (در عربی) عیب و مذکر بودن برای واژۀ هلال (در عربی) افتخاری نیست."

متاسفانه زن ایرانی از همان آغاز پیدایش حجاب در زمان هخامنشیان و تشکیل حرم ها (شبستان) در جوامع اشکانی و ساسانی ابداً عضو تام الحقوق جامعه نبوده و حتی لحن بسیاری از نوشته های ادبی و تاریخی ما طوری است که گویا زن را یک انسان تمام عیار نمی دانستند، بلکه تنها بقول خودشان "عورتی" می شمردند که حق قیاس کردن خویش با مردان ندارد. در مرزبان نامه آمده است .

"دختر نابوده به، اگر ببود، یا به شوی، یا به گور! "

 

متأسفانه این لکه ای در ادبیات ماست که از بسیاری مطالب توهین آمیز در باره زن انباشته است. که مبتنی بر سنن خواری زن در جامعه است. و من از گفتن آنها شرم دارم و این نوشته ها و اشعار آشکارا ضد شخصیت و حیثیت انسانی زن است. مثلاً تصریح کرده اند که زن حق فرا گفتن علم ندارد.

در این زمینه اوحدی مراغه ای از همه بدتر سروده است، آنجا که می گوید:

 

زن بد را قلم بدست مده

دست خود را قلم کنی، آن به

زانکه شوهر شود سیه جامه

تا که خاتون شود سیه نامه

چرخ زنرا خدای کرده بحل

قلم و لوح گو به مرد بهل

کاغذ او کفن دواتش گور

بس بود گر کند به دانش زور

دور دار از قلم لجاجت او

تو قلم میزنی، چه حاجت او

او که الحمد را نکرده درست

"ویس و رامین" چراش باید جست

زن چو بیرون رود بزن سختش

خودنمایی کند، بکن رختش

ورکند سرکشی، هلاکش کن!

آب رخ می برد، به خاکش کن!

زن چو خامی کند بجوشانش

رخ نپوشد، کفن بپوشانش!

 

و خیال نکنید که تنها اوحدی این مهملات را سروده، نظایر اینها را فراوان می توان آورد.

با این حال شخصیت واقعی زن ایرانی، علیرغم همه موانع اجتماعی و خرافات و رسوم ما تجلی کرده و اثرات خویش را جابجا در تاریخ کشور ما باقی گذاشته است. ما به همه نیاکان زن خود، که این همه تحقیر را تحمل کرده اند و آنهمه فضیلت ها را پدید آورده اند، درود می فرستیم!

 

همانطور که در یک پژوهش تاریخی خانم شیرین بیانی در مورد تحولی که در سرنوشت زن پس از هجوم مغول ایجاد شده، بدرستی تشریح گردیده، در این دوران تا حدی نقش خاتونان مغول با مردان در خورد مقایسه است. زیرا در نزد مغول آن سرکوفتگی زنان که در جامعه ما سنت داشت، لااقل به آن شدت موجود نبود، حتی در قبایل عرب هم به اندازه ایران نبود و احتمالاً ایرانیان در مسئله حجاب و تعدد زوجات دخالت داشته اند. زیرا چنانکه گفتیم حجاب و تعدد زوجات خاص اشرافیت ایران بود و قضاوتهایی که در شاهنامه و یا ویس ورامین شده، نشان می دهدکه تحقیر شخصیت زن متاسفانه یک سنت اشرافی ایرانی است.




آری، زن در سراسر تاریخ ایران، بویژه زنان زحمتکش شهر و ده، علیرغم حقوق بدیهی انسانی خود، با خشونت سرکوب شدند و در محیط "حرم" و "اندرون" این سر کوفتگی و بی حقی بدون مفر، اثرات منفی خود را در روحیات زنان باقی گذاشته است و زنان ما رنج آنرا تا امروز متحمل می شوند.


از زمان مشروطیت، زن ایرانی بتدریج وارد عصر رهایی جنسی و اجتماعی خود می شود. آزادیخواهان و متجددان زن و مرد در این زمینه سخن بسیار گفته و تلاش فراوانی کرده اند. همین سخن ها و تلاش ها، همراه با فشار زمانه، بعدها سلسله پهلوی را که عمده نقشش "ترمز تاریخ" از راه برخی عقب نشینی های ظاهری بود، به اتخاذ تدابیری، غالباً صوری، در مورد زن ایرانی که در درجه اول شامل زنان طبقات ممتاز می شد، مجبور ساخته بود. البته آنها می کوشیدند خود را "منجی زن ایرانی" نشان دهند و اشرف پهلوی با همه خصائص نابرازنده خود، در این زمینه ادعاها داشت. و حال آنکه زنان سلسله پهلوی مانند تاج الملوک، مادر شاه مخلوع و اشرف و فرح و فاطمه و یک جوخه دیگر از این قبیل، بیشتر دنبالگر سنن پری خان خانم ها و مهد علیاها بودند و نه نمودار یک زن رشد یافته امروزین.



جامعه سرمایه داری زن را بمثابه برده خانگی، عروسک، افزار تفریح و زنان زحمتکش را بعنوان نیروی کار ارزانتر می پذیرد، ولی بر خلاف دعاوی جریانات به اصطلاح "زن گرایانه" (فمینیست) بورژوایی در آمریکا و اروپا، مسئله بر سر روابط زن و مرد و یا "مردانه" بودن تاریخ و ضرورت شکاندن "حکومت مردان" در جهان نیست. خود مرد سالاری نتیجه وجود بهره کشی و ستم طبقاتی است. تبدیل مسئله زن در جامعه به موضوع تضاد زن و مرد، سفسطه گمراه کننده ای است. در جامعه طبقاتی، مردان زحمتکش از زنان زحمتکش سرنوشت بهتری ندارند و "ستم مرد" خود محصول وجود ستم طبقاتی است، که مرد نیز قربانی آنست. سخن بر سر رهایی اجتماعی انسان و در عین حال رهایی صنفی زن است.  این دو جهت را از هم نمی توان و نباید تفکیک کرد. تقدم البته با رهایی اجتماعی است. که چون تحقق یابد، بناگزیر رهایی صنفی زن را نیز با خود دارد، "چونکه صد آید، نود هم پیش ماست".
 

 


برای زنان ما که حتی در تیرگی های قرون، با نام های پرتوافکنی درخشیده اند، نبرد در دو جبهه، جبهه اجتماعی و جبهۀ صنفی هر دو و در پیوند نزدیک با هم ضرور است. در این ذره ای تردید نیست که زن ایرانی، با فرو ریختن تمام باری که گذشته ای طولانی بر دوش جسم و جانش نهاده است. به یکی از دو ستون اصلی جامعه در همه گستره ها بدل خواهد شد و به انواع اسارت های، صنفی، طبقاتی، ملی و غیره خاتمه خواهد داد.

برای اینکار مبارزه و زمان لازم است. سیر عمومی تاریخ عصر ما بسود اوست. هیچ نیروئی قادر نیست از رهایی کامل زن ایرانی مانند زنان خلق های دیگر و تبدیل شدن آنها به اعضاء تام الحقوق جامعه و سازندگان تمام عیار تاریخ جلوگیری کند.

اکنون جشن جهانی زن از جشنهای بزرگ عصر ماست. ما در عین حال به جشنی که برای بزرگداشت زنان نامدار اسلامی مانند فاطمه بنت محمد و زینب بنت علی بر پای می شود، احترام می گذاریم.

زنان کشور ما در تاریخ اخیر کشور همیشه نقش چشم گیری داشتند. در انقلاب مشروطیت ایران زنان ما شرکت موثر ورزیدند. در میان زنان صد سال اخیر، بانوان مترقی و فرهنگ پروری که در راه رهایی زن ایرانی کوشیدند، فراوانند. آنها را باید شناساند و نام آنها را نیز باید برجسته کرد تا کسی فراموش نشود.

Comments