سال اول / شماره چهارم / مالنا / رضا نجفی

مالنا
رابطه پارادوكسیكال فاشیسم و جنسیت
تفسیری جامعه شناختی – روانشناختی از یك فیلم

        رضا نجفی

مالنا
نویسنده و كارگردان:
جوزپه تورناتوره
براساس داستانی از لوچانو وینچنزونی
مدیر فیلمبرداری: لایوش كولتای
تدوین: ماسیمو كواگلیا
موسیقی: انیوموریكونه
طراح صحنه: فرانچسكو فره گری

بازیگران: مونیكا بلوچی (مالنا اسكوردیا)، جوزپه سولفارو (رناتو آموروسو)، لوچانو فدریكو (پدر رناتو)، ماتیلده پیانا (مادر رناتو)، پی تیرونو تاریانی (پدر مالنا)، گیتا آرونیكا (نینواسكوردیا)

محصول سال 2000 ایتالیا و امریكا ، 104/92 دقیقه



فیلم "مالنا" درباره چیست؟ آیا مالنا درباره مالناست؛ زنی كه به فساد می‌غلتد؟ یا درباره رناتو؛ كودكی كه به بلوغ می‌رسد؟ چنین فیلمی چه مضامینی‌ می‌تواند در برداشته باشد؟


برای كسانی كه سینمای تورناتوره و بویژه سینما پارادیزوی او را دیده‌اند، این فیلم یادآور مضامین آشنا و همیشگی آثار اوست: داستان كودكی با رویاهای خود، سینما، عشق، جامعه سیسیل و ساختار مرد سالارانه و سنتی آن، انتقاد از كلیسا و ...

اما افزون براین، فیلم مالنا در لایه‌‌های زیرین خود مضمون مهمتری نیز دربردارد: كالبد شكافی جامعه فاشیستی و رابطه فاشیسم بامناسبات جنسی و خشونت (1)! و به رغم اینكه من به شخصه سینما پارادیزو را بیشتر می‌پسندم، باید اعتراف كنم تورناتوره، كه در سینما پارادیزو به شیوه‌ای رمانتیك دغدغه‌هایی نوستالژیك را به تصویر می‌كشید با بخشیدن لایه‌ای جامعه شناختی- روانشناختی به اثر جدیدش، یك گام به جلو برداشته و فیلمی عمیق‌تر آفریده است.

البته بی‌تردید منتقدان و بینندگان این فیلم – و هرفیلم دیگر -  تورناتوره را با سینما پارادیزو خواهند سنجید و شباهت‌ها وهمانندی‌های آنها را باز خواهند یافت، آنان در هردو فیلم كودكی را خواهند یافت كه چیزی را كشف می‌كند: در آن یك سینما و دراین یك عشق، هر دو فیلم به نگاه آنان رنگ و لعابی رمانتیك خواهد داشت و خواهند گفت كه باز هم فیلم، فضایی سیسیلی دارد. اما تفاوت‌ها نیزچشمگیرند. آنچه رناتو كشف می‌كند فقط عشق نیست. او فاشیسم و خشونت را نیز همزمان با این عشق كشف می‌كند و عشق او با دگرگونی جامعه، دگرگون می‌شود و تعالی می‌یابد.

سینما پارادیزو كه با حال و هوایی بسیار رمانتیك آغاز می‌شود با حال و هوایی رمانتیك نیز پایان می‌یابد. اما تورناتوره درمالنا به شیوه‌ای رمانتیك قصه‌اش را آغاز می‌كند و با پایانی نئورئالیستی، فضای فیلم خود را تعدیل می‌كند. صحنه كتك خوردن مالنا به دست زنان شهر چنان تیره و دلخراش است و عنصر خشونت چنان در آن موج می‌زند كه اتهام سانتی مانتالیسم را درباره كارگردان آن، منتفی می‌كند. به درستی گفته‌اند كه تورناتوره دراین فیلم به فلینی نزدیك می‌شود. وسرانجام اینكه فضای سیسیلی داستان به گونه‌ای بومی گرایی نینجامیده است. فیلم قصد ندارد درباره سیسیل و سنت‌های آن باشد، بلكه انتخاب این دیار به عنوان مكان رخداد داستان از آن روست كه فضای سیسیلی بیشتر ایتالیایی می‌نماید و بهتر نشان كل ایتالیا قرار می‌گیرد. از این رو فیلمی سیسیلی بیشتر وجوه اجتماعی را بازتاب می‌دهد و حتی می‌توان گفت سیسیل و ایتالیا نیز در اینجا نشان و تمثیل فاشیسم است. به عبارت دیگر تورناتوره در فیلم خود به مضمون محدود زندگی ولایتی سیسیلی نمی‌پردازد، بلكه بر پدیده‌ای انگشت می‌گذارد كه می‌تواند در هرزمانی و هر كشوری به شكلی كمابیش یكسان رخ دهد و آن فاشیسم و ساختار و كاركردش است. به هر حال اشاره تمثیلی جالبی كه دراین باره صورت می‌گیرد به هنگام خرید دوچرخه برای رناتو مطرح می‌شود. اجزای دوچرخه متعلق به كشورهای گوناگون است، به عبارتی با این تمثیل، فقر و كم مایگی جامعه مونتاژی دوره موسولینی نشان داده می‌شود. اما قفل دوچرخه سیسیلی است به عبارتی آنچه دراین جامعه التقاطی ومونتاژی، اصیل است همان بسته بودن جامعه و سنت‌ها و تعصبات و جزمیات زندگی توده‌ای سیسیلی‌ هاست.


در عین حال دوچرخه در اینجا نمادی فرویدی نیز شمرده می‌شود. رناتو با همان روغندانی كه دوچرخه‌اش را روغن می‌زند، فنرهای تخت خوابش را نیز روغن كاری می‌كند.

تورناتوره توانسته است با ایجاد گونه‌ای توازی میان سرنوشت مالنا، رناتو و جامعه ایتالیا به فیلم خود ارزشی مضاعف بخشد. رناتو همراه با جامعه ایتالیا سه دوره روانشناختی را سپری می‌كند: معصومیت توام با خوش خیالی و جهل، گناه و بلوغ.


تورناتوره با به تصویر كشاندن كودكی رناتو، كودكی جامعه ایتالیا را نیز به تصویر كشیده است. جامعه ایتالیا نیز كودك وار و از سرخیال پردازی و جهل گرفتار فاشیسم می‌شود و پس از گذر از مرحله‌ای بحرانی، بالغ می‌شود و فاشیسم را از سرمی‌گذراند. برچیده شدن بساط فاشیسم مقارن می‌شود با بالغ شدن رناتو. اوگرایش‌های كور نفسانی را رها می‌كند و به احساساتی متعالی‌تر روی می‌آورد. همچنان كه همشهریانش می‌آموزند كه به جای خشونت، محبت بورزند. بدون پایان یافتن فاشیسم نه مردم می‌توانستند مهر را جایگزین كینه كنند و نه رناتو عشق را جایگزین گرایش‌های جنسی.


از سوی دیگر میان سرنوشت مالنا و ایتالیا نیز گونه‌ای توازی وحتی اینهمانی وجود دارد. مالنای زیبای، پاك و وفادار پیش از جنگ، در طول جنگ محزون و تیره پوش می‌شود و تن به تباهی می‌دهد و پس از جنگ بدل به زنی خانه‌دار، رنجیده، لطمه خورده و معمولی می‌گردد. حتی سبك و فرم فیلم نیز چنین حركتی را نشان می‌دهد؛ حركت از رمانتیسم به سوی نئورئالیسمی خشن.

اما مهمتر از نشان دادن این توازی، تبین رابطه پیچیده میان پدیده فاشیسم وجنسیت و خشونت است كه این نوشتار در واقع می‌كوشد بدان بپردازد.


رابطه میان فاشیسم و خشونت كما بیش آشكار و مستقیم است و نیازی به قلم فرسایی دراین باره نیست. اما رابطه فاشیسم درحوزه امور جنسی، رابطه‌ای پارادوكسیكال است. فاشیسم به سبب ویژگی‌ تمامت خواهانه خود به شدت با امور جنسی بویژه از نوع آزاد آن مخالفت می‌ورزد و می‌خواهد آن را در كنترل خود آورد. زیرا سكس را رقیبی برای تمامت خواهی خود می‌پندارد و نیز ریاكارانه می‌خواهد داعیه دفاع از سنت و ارزشهای جامعه‌ای مرد سالار را داشته باشد، تا بسیاری از وجوه ضداخلاقی خود را پرده پوشی كند و این چنین است كه سركوب ظاهری روابط آزاد و امورجنسی در نظام‌های فاشیستی به شكل رواج خشونت و پرخاشگری بروز می‌كند. زیرا دربسیاری موارد خشونت زاده محرومیت‌های جنسیتی است.


از این رو بخش آغازین فیلم، صحنه سوزندان مورچه به دست جوانان شهر اشاره‌ای ظریف و روانشناختی درخود دارد این صحنه نشان از گسترش روحیه فاشیستی در سیسیل ( زادگاه مافیا) و توسعه ایتالیای آن روزگار دارد. واین خشونت به دست جوانانی صورت می‌گیرد كه در كشاكش امیال و منع و محدودیت‌های جامعه كاتولیكی – فاشیستی سنتی گرفتار آمده‌اند و فاشیسم آگاهانه یا به گونه‌ای ناخودآگاه می‌داند كه هر چه این سركوب بیشتر باشد، عضوگیری او آسان‌تر خواهد بود. تصادفی نیست كه آغاز جنگ، مورچه سوزی كودكان، كشف غرایز در كودكان فیلم، بروز خشونت‌های سادیستی و ... همه دریك زمان رخ می‌دهد. موسولینی آغاز جنگ را اعلام می‌كند و ایتالیایی‌های سرمست و جنون زده از فاشیسم استقبال می‌كنند. درهمان لحظه كه توده‌های نادان به استقبال فاشیسم می‌روند بی‌آنكه بدانند چه آینده‌ شومی در انتظارشان است، كودكان مورچه‌ای را می‌سوزانند و رناتو در همان حال با لذتی دو چندان دوچرخه سواری می‌كند. تورناتوره در نمایش موازی پلان‌هایی از صحنه‌های یاد شده می‌كوشد رابطه‌ و توازی پدیده‌های معصومیت، جهل، خشونت و غرایز مبهم دریك توده را نشان دهد آیا بهتر ازاین می‌توان خمیرمایه فاشیسم را نشان داد؟

كودكان با خنده مورچه را می‌كشند و سپس با جدیت دعا می‌خوانند : «من از عذاب در امانم زیرا مریم مقدس با من است!»

 

این حربه فاشیسم است مردمان را با وجدانی آسوده، به جنایت وا می‌دارد، زیرا به آنان وعده رستگاری می‌دهد، جنایت را لباس قدسی مآب می‌پوشاند، همان‌گونه كه طالبان نیز به نام دین آدم می‌كشند، جهالت و خشونتی از سر صدق و باور و وجدان!


بیهوده نبود كه داستایفسكی كودكان را ذاتا شریر و سنگدل می‌دانست، زیرا شرارت و سنگدلی از جهالت ونادانی بر می‌آید نه از بلوغ. اینجا كودكان تمثیل توده‌های نادان هستند.

و به قول گوته توده‌ها همواره طفل‌اند، نه هرگز بزرگ می‌شوند و نه پیر. به عبارتی گاه بزرگترین جنایت‌ها از سر معصومیت رخ می‌دهند، ملت‌ها همواره معصوم اند اما فاشیسم از این معصومیت نهایت بهره را می‌برد، معصومیت را به خشونت بدل می‌كند و افسوس كه ما به ندرت می‌توانیم باور كنیم از معصومیت نیز می‌تواند چنین پیامدهای هراس آوری برآید.

گفتیم و باز می‌گوییم كه تحریم عشق‌های آزاد و روابط خصوصی آدم‌ها در ایدئولوژی‌های فاشیستی از سر دغدغه‌های اخلاقی، ارزشی، سنتی و آرمانی نیست كه فاشیسم براساس ذات تمامت خواهانه‌اش وجود هر گرایش و حتی غریزه‌ای را در افراد جامعه، چونان رقیبی می‌پندارد و درصدد مصادره و تصاحب و تصرف تمامی جنبه‌های زندگی فردی و خصوصی آدم‌ها و انرژی حاصل از عشق و به كار گرفتن آنها درخدمت ایدئولوژی خوداست. از این رو جوامع فاشیستی در ظاهر همواره خشن‌تر و شدیدتر از جوامع دیگر به بهانه اخلاق، سنت، ارزش‌ها و ... به ستیز با روابطه خارج از الگوهای رایج جامعه می‌پردازد. اما با وجود این جامعه فاشیستی جامعه‌ای مهذب و اخلاقی نیست و نمی‌تواند باشد. ایدئولوژی فاشیستی به رغم تلاش ظاهری خود نمی‌تواند فساد را درمان كند، زیرا حكومتی تمامت خواه و فاسد حتی اگر زاده جامعه‌ای فاسد نباشد آگاهانه یا ناخودآگاهانه برای بقای خود جامعه را به فساد سوق می‌دهد. حكومتی فاشیستی و جامعه‌ای منحط رابطه‌ای دوسویه علت و معلولی با یكدیگر دارند.


به این ترتیب فاشیسم به گونه‌ای مستقیم مروج خشونت و به گونه‌ای غیر مستقیم و پنهان مروج رابطی از نوع ریاكارانه، غیر اخلاقی، فاسد و پنهان است، زیرا این ایدئولوژی در عمل با سركوب‌های خود عشق و روابط عاطفی متعالی را در جوامع زیر سلطه خود بدل به فحشایی پنهان یا آشكار می‌سازد. درجامعه‌ فاشیستی عشق برای بقای خود ناچار به فحشا استحاله می‌یابد وریاكاری به جای اخلاق می‌نشیند. چنین جامعه‌ای به شدت فاسد و به رغم ادعاهای خود دربند غرایز است. تورناتوره این امررا با نگاه‌های مشتاقانه تمامی مردان شهر به مالنا و نماد دوچرخه‌های پسران شهر كه نمادی فرویدی است نشان می‌دهد. رواج شگفت آور گرایش‌های غیر اخلاقی در چنین جامعه‌ای به دو دلیل كاملا متفاوت رخ می‌دهد. از یكسو در برخی به مثابه روشی برای گریز و اعتراض و مخالفت با شعارها و مقدس نمایی فاشیسم و دربرخی دیگر به مثابه پیامد ناگزیر فاشیسم اما به شیوه‌ای ریاكارانه و پنهانی تجلی می‌یابد.

البته در این فیلم آنچه ما می‌بینیم كاركرد غیر مستقیم جامعه‌ای فاشیستی است یعنی به فساد راندن آدمیان و‌ آن وجهی كه كمتر نشان داده شده – شاید به دلیل ملموس بودن آن برای مخاطب ایتالیایی- رقابت جویی فاشیسم با روابط آزاد است، رقابتی بیهوده از گونه‌ای دیالكتیكی كه حاصلش تنها فساد بیشتر است.
 

دراین فرایند می‌بینیم كه با پاگرفتن فاشیسم، كودكان نیز به سوزاندن مورچه‌ها می‌پردازند، چرا كه ابزار فاشیسم نیز در درجه اول عدم بلوغ {= جهلی} است كه به سوی خشونت معطوف می‌گردد. جهل معطوف به خشونت! درچنین جامعه‌ای مالنا نیز از زنی عاشق و پاكدامن رفته رفته به زنی گناهكار بدل می‌شود. جالب اینكه هر چه بنیان فاشیسم محكمتر می‌شود، مالنا نیز بیشتربه دامی گناه می‌لغزد، همچنان كه كودكان به سوی خشونت. مالنا كه در آغاز صلیب را از گردن دور نمی‌كند و با تصویر همسرش می‌رقصد، با اوج گیری فاشیسم تغییر چهره می‌دهد، لباس‌هایی جلف‌تر و آرایش تحریك كننده‌تر بر می‌گزیند و با اشتغال ایتالیا به دست نازی‌ها یكسره درفسادی تمام عیار فرو می‌غلتد و با برچیده شدن فاشیسم است كه مالنا نیز به مانند مردمان ایتالیا اخلاقی‌تر می‌شود و به زندگی خانوادگی و شان و حرمت خود باز می‌گردد. به همین قیاس توازی و همزمانی هتك حرمت از مالنا و ازكف دادن معصومیت رناتو در سالن سینما را می‌توان معادل توازی فاشیستی شدن جامعه و رواج فساد جنسی دانست.


تصادفی نیست كه وقتی نوجوان‌ها كنار ساحل هنگامی كه درباره توانایی جنسی خود لاف و گزاف می‌زنند، آنكه برنده این خود ستایی می‌شود بیش از همه لاف می‌زند و می‌گوید من از همه بزرگترم، من موسولینی هستم.

براستی چرا فاشیست‌ها به رغم دشمنی ظاهری خود با پدیده‌های جنسیتی به گونه‌ای خود ستایی دراین باره نیز می‌پردازند؟ چرا در فاشیسم نوعی جذابیت‌ جنسیتی وجود دارد؟


روانشناسان دریافته‌اند كه خشونت همواره مقادیری جذابیت نهفته دارد. و باز به یاد بیاورید صحنه‌ای را رناتو در سالن تاریك سینما مغازله می‌كند. در همان هنگام موسولینی بر پرده سینماست و رناتو در اوج تلذذ، خود را در هیبت موسولینی بر پرده می‌بیند(2).


اما ازیاد نبریم كه رواج فساد كاركرد پنهانی فاشیسم است و به همین دلیل یكی دیگر از مضامین این اثر را می‌باید انتقاد ازریاكاری دانست. تورناتوره در مالنا به ریشخند جامعه ریاكار ایتالیای موسولینی می‌پردارد و شاید فیلم بیش از آنكه به فاشیسم بپردازد از تفكر جمعی جامعه مرد سالار و سنتی انتقاد می‌كند كه فاشیسم از آن سربرآورده است، جامعه‌ای كه در ظاهر مدافع اخلاق و ارزش‌ها اما در باطن فاسد و مبتذل است. براستی نیز مشخصه جامعه فاشیستی ریاكاری درحد اعلی خود است.


سران فاشیست از مشتریان پروپا قرص مالنا هستند اما هیچكدام از فاشیست‌های ایتالیایی در انظار عمومی با مالنا دیده نمی‌شوند و در خفا نزد او می‌شتابند. ما تنها نازی‌های خارجی آلمانی رامی‌بینیم كه با مالنا در انظار عمومی دیده می‌شوند. از سوی دیگر هیچكدام از مردان شهر كه همواره با نگاه‌شان مالنا را دنبال می‌كردند و مستقیم و غیر مستقیم اورا به فساد سوق می‌دادند به هنگام  هجوم زنان خشمگین به مالنا از او دفاع نمی‌كنند و مالنا نه خطاب به زنان مهاجم كه او را كتك زده‌اند كه به سوی این مردان خموش فریاد بغض و نفرت سر می‌دهد و دست برقضا این زنان هستند كه پیش از مردان پذیرای هویت تازه مالنا درپایان فیلم می‌شوند.

و جالب است كه همان مرد فاشیستی كه ریاكارانه مراسم بزرگداشت برای شوهر مالنا برگزار می‌كند و او را شهید می‌خواند و با شعارهایی تو خالی اعلام می‌كند كه آنان برای بزرگداشت شهید راه وطن گرد‌آمده‌اند؛ همین كه ورق برمی‌گردد، به سرعت رنگ عوضی می‌كند و دقیقا همو است كه به هنگام بازگشت شوهر معلول مالنا از او هتك حرمت می‌كند.


در چنین جامعه‌ای نهاد خانواده نیز اشل كوچكی از دستگاه ریاكار فاشیسم است. خانواده‌ای كه به ظاهر از سر دغدغه‌های اخلاقی فرزند خود را زندانی می‌كند و رویاهای عاشقانه او را گناه آلود می‌داند، برای درمان وی، پسرخود را به دست خود به مفسدان می‌سپرد.

فرهنگ مرد سالارانه سیسیلی در یك صحنه دیگر نیز خود را نشان می‌دهد. پدر در دعوا با پسرش می‌گوید: «چه كسی به تو اجازه داد حرف بزنی؟»


درعین حال صحنه‌هایی نیز از خاله زنك بازی‌ها، لاف و گزاف‌ها، فضولی‌ها، غیبت، شایعه، تنگ نظر‌ی‌ها، حقارت‌ها و در عین ابتذال، ریاكارانه مدعی اخلاق بودن همه نشان دهنده جامعه‌ای پوپولیستی است، ساختاری كه فاشیسم در آن رشد می‌كند و سربر می‌آورد.


دراین جامعه نه تنها خانواده بلكه نهادهای مذهبی نیز به مصادره ایدئولوژی در می‌آیند. در نمایی از گردهمایی فاشیست‌ها، كشیشان در صف اول جماعت سلام فاشیستی می‌دهند و رناتو كه چشم امید به تندیس یكی از قدیسان می‌دوزد، ناكام درحركتی اعتراض آمیز دست مجسمه را می‌شكند دومین مجسمه‌ای كه رناتو می‌شكند تندیس موسولینی است وبه این ترتیب با اعتراضی همانند به دو پدیده كاتولیسیسم و فاشیسم، تلویحا به پیوند این دو در برهه استیلای موسولینی اشاره می‌شود. از یاد نبریم كه موسوینی به رغم غیر مذهبی بودنش، واتیكان را نخستین متحد خود ساخت.


انتقاد تورناتوره از كلیسای كاتولیك ایتالیا كه متحد فاشیسم بود به صورت دعا و استغفار كودكانی كه مورچه‌ها را می‌سوزانند نیز دیده می‌شود.


نیش و كنایه تورناتوره به كاتولیسیسم در برخی موارد دیگر نیزدیده می‌شود. مثلا آنجا كه كشیش‌ها و پیرزن‌ها به گمان وجود شیطان درجسم رناتو مراسمی مضحك برایش ترتیب داده‌اند اما پدرچپ او به شیوه‌ای بسیار زمینی‌تر و ساده‌تر از شیوه‌های قدسی مآب، پسرش را درمان می‌كند!

و سرانجام درباره این فیلم می‌باید به یكی دو نكته بینی و ظرافت تورناتوره نیز اشاره كرد. داستان مالنا در عین حال نشان دهنده میل یك شهر و ملت به یافتن یك قربانی نیز شمرده می‌شود. مالنا بز بلاگردان جماعت سیسیلی است. انگیزه آزار‌های زنان و مردانی كه علیه مالنا بر می‌آشوبند چندان هم اخلاقی نیست، بلكه ناشی از حسادت است: حسادت مردمان ولایتی جنوب ایتالیا به مالنای كه ازشمال آمده است، حسادت مردان به دست نیافتی بودن او دریك برهه، حسادت زنان به زیبایی او و ...

و در نهایت آنان گناهان خود را در وجود مالنا فرافكنی می‌كنند و احساس گناه خود را در برآمدن فاشیسم و نقش خود رادرآفریدن این هیولا با تنبیه این بز بلاگردان تشفی می‌بخشند.

فاشیسم سقوط می‌كند اما میراث او یعنی خشونت تا مدتی پس از آن به حیات خود ادامه می‌دهد. حتی پذیرفته شدن مالنا در پایان فیلم از سوی زنانی كه به خشن‌ترین شكل او را مجروح و مضروب كرده بودند، نشان از خلقیات مردمی دارد كه روزگاری فاشیسم از میان آنان سربرآورد، مردمانی كودك وار كه به سبب سادگی و نابالغی با آدمی مهربان می‌شوند یا دشمنی می‌ورزند. فاشیسم زاده فرهنگی این چنین است فرهنگی مردسالار، سنتی، ریاكار، نابالغ و ساده دل.


و برای پایان شاید بد نباشد بیفزاییم به رغم همه ستایش‌هایی كه از فیلم كردیم باید اذعان داریم تورناتوره در این فیلم (به مانند دیگر فیلم‌هایش) نقطه ضعف‌های خاص خود را نیز دارد، برخی از موارد اغراق آمیز وباور ناپذیرند، شوهر مالنا را كسی دردهكده خودش نمی‌شناسد، چگونگی فرو غلتیدن مالنا به فساد عاری از اغراق نیست، همچنین به رغم رنگ و لعاب ناتورالیستی فیلم، تورناتوره نمی‌تواند از اغراق‌های كمیك خود دست بردارد.


نگاه كمیك تورناتور: در بسیاری از صحنه‌های فیلم هرچند به جذابیت فیلم می‌افزاید اما به جدیت آن لطمه می‌زند.


پانوشت‌ها:

1- برخی از منتقدان به رابطه فاشیسم و جنسیت اشاره كرده‌اند برای نمونه:

عزتی، امیر؛ نان و عشق وسیاست ...؛ ماهنامه فیلم، شماره 278، آذر 1380، ص 84

اما این منتقدان اشاره‌ای به رابطه‌ پارادوكسیكال و دوگانه این دو پدیده نكرده‌اند و ظاهرا كوشش ایدئولوژی فاشیسم را در قالب جویی با جنسیت و مصادره آن به سود خود و تبدیل آن به خشونت، مدنظر نداشته‌اند.

2- در بسیاری از نسخه‌ها، این صحنه حذف شده است.

Comments