حرمت مادر ترجمه مهرگان از شعر شاعری ناشناس قبل از مادر شدنم؛ هرگز سری به اسباب بازی فروشی ها نزده بودم، و کلمات شعر لالایی را از خاطر برده بودم. هرگز نگران سمی بودن گل ها و گیاهانِ منزل نبودم. هرگز به مصونیت فکر نکرده بودم. قبل از مادر شدنم؛ هرگز بالا نیاورده بودم. از نفس نیفتاده بودم. غذای جویده شده ندیده بودم. با مدفوع کسی تماس نداشتم. روی افکار و اندیشه های خود کنترل کامل داشتم. سرتاسر شب، خوابِ آسوده ای داشتم. قبل از مادر شدنم؛ هرگز کودک گریانی را در آغوش نگرفته بودم تا دکتر معاینه اش کند؛ یا آمپول بزند. هرگز با نگریستن به چشمان خیس موجودی، نگریسته بودم. هرگز با مشاهده یک جوانه کوچک، به اوج شادمانی نرسیده بودم. هرگز تا پاسی از شب بیدار نمانده بودم، تا شاهد خوابِ آرام کودکی باشم. قبل از مادر شدنم؛ هرگز کودک خواب آلوده ای را در آغوش نگرفته بودم؛ چرا که نمی خواستم او را به زمین بگذارم. هرگز احساس شکسته شدن قلبم به میلیون ها ذره کوچک را تجربه نکرده بودم، زمانی که نمی توانستم درد موجودی را متوقف کنم. هرگز فکر نمی کردم که موجودی کوچک دنیای مرا به این عظمت تحت تاثیر قرار دهد. هرگز فکر نمی کردم که می توانم تا این اندازه عاشق کسی شوم. هرگز نمی دانستم که عاشق "مادر شدن" خواهم شد. قبل از مادر شدنم؛ هرگز احساس اینکه قلبم را در خارج از بدن خود ببینم، نداشتم. هرگز فکر نمی کردم چه احساس ویژه ای است غذا دادن به کودکی گرسنه. تعهد و قید و بند بین یک مادر و فرزند را نمی دانستم. هرگز فکر نمی کردم که موجودی کوچک تا این اندازه احساس مهم بودن در زندگی را به من القا کند. قبل از مادر شدنم؛ هرگز در نیمه های شب، هر ده دقیقه یک بار از خواب نجسته بودم، تا مطمئن شوم که همه چیز رو به راه است. هرگز چیزی در مورد محبت، لذت، عشق، دردِ قلب، حیرت، و یا احساس رضایت مادر شدن نمی دانستم. هرگز نمی دانستم که توانایی درک این همه احساسات را دارم قبل از مادر شدنم؛ |